گروه حوادث / زن جوان وقتی برای برادرزادهاش درددل میکرد و از بدیهای شوهرش میگفت نمیدانست دختر جوان کینه شوهر عمه را به دل میگیرد و نقشه انتقام اسیدی از او را طراحی میکند.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، ساعت ۷ صبح ۲۶ خرداد، عابران و رهگذران در خیابان کارون با صحنه عجیبی مواجه شدند. موتورسیکلتی دو ترک که زن و مردی جوان راکبین آن بودند بهسمت مرد میانسالی که در حال عبور از خیابان بود رفته و زن جوان که صورتش را پوشانده بود مایعی را روی مرد میانسال ریخت. ناگهان فریاد سوختم، سوختمهای مرد میانسال بهگوش رسید و شاهدان متوجه شدند مرد میانسال قربانی اسیدپاشی شده است.
مردم بلافاصله با اورژانس و پلیس تماس گرفتند و مرد میانسال به بیمارستان منتقل شد.
مرد میانسال که از ناحیه صورت سوخته بود در تحقیقات گفت: من مسئول نگهبانی یک برج در شمال تهران هستم، روز حادثه قبل از اینکه از خانه بیرون بیایم، زنگ خانهام را زدند اما کسی پشت در نبود و بعد از چند دقیقه از خانه خارج شدم. در راه رفتن به محل کارم بودم که موتورسیکلتی دو ترکه به من نزدیک شد، راکبین موتورسیکلت صورت هایشان را پوشانده بودند.
یکی از آنها زن بود و اسید را او روی من ریخت.
وی در ادامه گفت: «سالهاقبل با دختر یکی از اقوامم ازدواج کردم اما اختلاف زیادی باهم داشتیم. صاحب سه فرزند شدیم که یکی از آنها فوت کرد.
اختلافهای ما ادامه داشت و درنهایت تصمیم به جدایی گرفتیم اما از آنجایی که زنم را دوست داشتم نتوانستم طلاقش بدهم. با اینکه عاملان اسیدپاشی صورتهایشان را پوشانده بودند اما در بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محل اسیدپاشی، شماره پلاک موتورسیکلت اسیدپاشان بهدست آمد.»
حمید صاحب موتورسیکلت شناسایی و بعد از دستگیری مدعی شد: از طریق یکی از دوستانم با الناز آشنا شدم.
دوستی ما ادامه داشت تا اینکه الناز برایم تعریف کرد که شوهر عمه اش، خیلی عمهاش را اذیت میکند و میخواهد از او انتقام بگیرد.
او ادامه داد: چند روز بعد هم گفت در خانهاش موش پیدا شده و برایش اسید بخرم. اسید را خریدم و روز حادثه به او دادم و از من خواست او را به نزدیکی خانه شوهر عمهاش ببرم تا با شوهر عمهاش صحبت کند. او به من نگفته بود چه نقشهای در سر دارد.
با اعترافات حمید، الناز بازداشت شد و در تحقیقات گفت؛ مدتی قبل که به خانه عمهام رفته بودم او برایم درد دل کرد و از بدیهای شوهرش گفت. خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم زهرچشمی از شوهر عمهام بگیرم اما فکر نمیکردم آنقدر بسوزد. حمید در جریان کامل اسیدپاشی بود و میدانست که چکار میخواهم انجام دهم.
با اعتراف زن و مرد جوان به دستور بازپرس جنایی آنها در اختیار اداره شانزدهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شدند و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
مرگ 3 کارگر در تصادف با کامیون
گروه حوادث/ تصادف پراید حامل کارگران مزرعه سیب زمینی با کامیون در محور همدان - بهار 3 کشته برجا گذاشت.
سرهنگ رضا عزیزی، رئیس پلیس راه استان همدان گفت: یک دستگاه سواری پراید با ۶ سرنشین که همگی کارگران برداشت سیب زمینی بودند در جاده همدان - بهار در حال تردد بود که در نزدیک میدان «ینگجه» از مسیر اصلی منحرف شد.وی اضافه کرد: یک دستگاه کامیون فاقد بار نیز از مسیر مقابل در حال تردد بود که سرعت این وسیله نقلیه به علت عبور از میدان اصلی و وجود سرعت گاه به کمتر از ۳۰ کیلومتر در ساعت میرسید و سواری پراید پس از انحراف از مسیر اصلی به این کامیون برخورد کرد.
رئیس پلیس راه استان همدان گفت: در این سانحه رانندگی که به علت انحراف به چپ ناشی از بیتوجهی به جلو راننده پراید رخ داد ۲ تن در صحنه تصادف فوت و چهار نفر مجروح شدند و یکی از مجروحان نیز پس از انتقال به مرکز درمانی جان باخت.
ادعای عجیب درباره نوزادی که گم شد
گروه حوادث/ زن میانسال که پس از قهر، خانه و فرزندانش را ترک کرده بود در حالی چند ماه بعد در خانه یک راننده تاکسی پیدا شد که مدعی است در این مدت صاحب فرزند دختری شده است که هیچ ردی از او نیست.به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، حدود یک سال قبل دو پسر جوان با مراجعه به پلیس مدعی شدند مادرشان بعد از یک درگیری لفظی با آنها از خانه بیرون رفته و دیگر برنگشته است.
پسر میترا به مأموران گفت: مادرمان زنی بسیار عصبانی و پرخاشگر بود. چند سال پیش فهمیدیم او بیماری روانی و اختلال شخصیت دارد. دکترها گفتند برای کنترل بیماری اش باید تا آخر عمر دارو مصرف کند. پدرمان وقتی فهمید او بیمار است طلاقش داد و رفت. ما هم با مادرمان زندگی میکردیم البته پدرمان خرج ما را میداد. تا اینکه روز حادثه سر موضوعی با مادرمان درگیری لفظی پیدا کردیم و بعد مادرم با حالت قهر خانه را ترک کرد. ما فکر میکردیم مثل همیشه چند ساعت بعد برمیگردد اما او دیگر برنگشت. از آنجا که بیماری روانی دارد و باید دارو بخورد میترسیم بلایی سرش بیاید.بدین ترتیب تحقیقات برای یافتن زن میانسال آغاز شد اما هیچ ردی از او به دست نیامد تا اینکه چند ماه بعد با ردیابیهای تلفن همراه وی مشخص شد میترا در خانهای واقع در پاکدشت زندگی میکند. وقتی مأموران به محل رفتند در بررسیها دریافتند خانه متعلق به مردی میانسال است که راننده تاکسی بوده و میترا مدعی است به عقد موقت او درآمده است.
با حضور مأموران در محل و دریافت حکم ورود به منزل از سوی مقام قضایی میترا بازداشت شد.وی در بازجوییها گفت: وقتی با بچه هایم قهر کردم و از خانهام بیرون آمدم با یک راننده تاکسی آشنا شدم. در طول مسیر برایش درددل کردم و گفتم بچه هایم اذیتم میکنند او هم مرا به خانهاش برد و بعد هم به عقد موقت او درآمدم. اما من باردار شدم و همانطور که سالها آرزویش را داشتم خدا به من یک دختر داد.
با توجه به ادعایی که این زن مطرح کرد مأموران به سراغ راننده تاکسی رفتند تا متوجه شوند اظهارات میترا درست است یا در اثر توهم چنین ادعایی کرده است.
مرد راننده به مأموران گفت: من و میترا زندگی خوبی داشتیم و همه چیز خیلی عالی بود اما ما بچهای نداریم.
این در حالی است که زن میانسال به داشتن نوزاد پافشاری کرده است. او که به خاطر اتهام رابطه نامشروع در شعبه 11 دادگاه کیفری استان تهران حاضر شده بود گفت: من بچه را به دنیا آوردم و حتی آدرس بیمارستان و روزی را که به آنجا رفتم به یاد دارم و آن را میتوانم در اختیار مأموران قرار دهم.
اما از یک سو مرد راننده منکر داشتن فرزند است و از سوی دیگر پسران میترا مدعی هستند مادرشان زمانی که داروهایش را مصرف نمیکند دچار توهم شده و تصورات عجیبی دارد.پسر این زن دردادگاه گفت: ما از راننده تاکسی به خاطر رابطه پنهانی با مادرمان شکایت داریم. چون مادر ما بیماری روانی دارد و بسیاری از کارهایش دست خودش نیست و اصلاً متوجه نیست که چه کار میکند.به این ترتیب قضات دستور دادند تا ادعای زن میانسال درباره دخترش بررسی شود و از بیمارستانی که زن مدعی است در آنجا زایمان کرده استعلام شود. همچنین زن میانسال را به پزشکی قانونی معرفی کردند تا ادعای فرزندانش در مورد اختلال روانی مادرشان نیز بررسی شود.
قرصهای لاغری دو پسر را به کام مرگ کشاند
گروه حوادث/ قرصهای لاغری مرد عطار، دو پسر جوان را به کام مرگ برد و پسر دیگری را راهی بیمارستان کرد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، ساعت ۹:۴۵ صبح روز سهشنبه مرگ پسر ۱۹ سالهای از سوی مأموران کلانتری خانی آباد به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد. در تحقیقات صورت گرفته از سوی بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی پایتخت، خانواده پسر جوان که دانشجوی مدیریت بود گفتند: ساعت ۶ صبح به سراغ پدرام رفتیم اما او خواب بود، چند باری او را صدا زدیم ولی بیدار نشد، احتمال دادیم که خیلی خسته بوده و خوابش میآید به همین دلیل دو ساعت بعد دوباره به سراغ پدرام آمدیم اما بدنش یخ کرده و نفس نمیکشید متوجه شدیم او فوت کرده است. پدرام شب گذشته با دو نفر از دوستانش به نام اشکان و هرمز بیرون رفته بودند.
درحالی که تحقیقات در این خصوص ادامه داشت ساعت ۱۰:۱۰ صبح و دقایقی بعد از گزارش مرگ پدرام، گزارش مرگ پسر ۲۱ سالهای در همان منطقه به بازپرس واحدی اعلام شد. بررسیها نشان میداد پسر فوت شده همان اشکان، دوست پدرام بوده است.
با مرگ دومین پسر، مأموران بلافاصله به سراغ دوست سوم آنها رفتند. هرمز در تحقیقات گفت: شب قبل به همراه پدرام و اشکان به یک رستوران فست فود رفتیم و پیتزا خوردیم. بعد از خوردن پیتزا اشکان و پدرام قرصی نشانم دادند که گفتند قرص لاغری است و از عطاری خریدهاند. نفری یک و نیم قرص لاغری خوردند. اشکان میگفت دیروز هم نصف قرص خورده و تأثیر خوبی داشته است. اما من چون نیازی به لاغر شدن نداشتم، قرصی نخوردم.در ادامه بررسیها گزارش مسمومیت پسر جوان دیگری در همان محل به پلیس اعلام شد. پسر جوانی که با خوردن نصف قرص لاغری حالش بد شده و راهی بیمارستان شده بود.
با برملا شدن این راز به دستور بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی پایتخت مرد عطار بازداشت شد. اما او مدعی بود که قرص لاغری نفروخته است. بازپرس جنایی دستور پلمب عطاری و آزمایش قرصهایی که در عطاری بود را صادر کرد.
مجازات مرگ برای عامل قتل در خانه ویلایی
گروه حوادث / مرد جوان که در جریان وساطت میان یک زوج ، شوهر را به قتل رسانده و سپس با کمک همسرش جسد او را در باغچه خانه دفن کرده بود از سوی قضات به قصاص محکوم شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده با گزارش پیدا شدن یک اسکلت انسان از سوی صاحب ویلایی در بومهن آغاز شد. صاحب ویلا به مأموران پلیس آگاهی گفت که چندی قبل این خانه را از یک زن و شوهرخریده است. مأموران با شناسایی دو فروشنده بهنام سیما و ساسان آنها را بازداشت کردند و تحت بازجویی قرار دادند تا اینکه معلوم شد اسکلت پیدا شده متعلق به کیومرث شوهر سابق سیما است که توسط ساسان به قتل رسیده و در همان ویلا دفن شده است و مدتی بعد نیز سیما و ساسان باهم ازدواج کردهاند و برای زندگی به شهرستان رفتهاند.
پس از مشخص شدن ماجرا و اعترافات دو متهم این پرونده قتل کیفرخواست علیه آنها صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
اظهارات متهمان در دادگاه
در جلسه رسیدگی به این پرونده که چندی قبل برگزار شد، نماینده دادستان پس از قرائت کیفرخواست گفت: 29 دی سال 92 مردی بهنام کیومرث به قتل رسیده و جسدش را در باغچه خانه دفن کردهاند.
7 سال بعد، زمانی که صاحبخانه به قصد احداث استخر باغچه ویلا را کنده، استخوانهای مقتول را پیدا کرده و مأموران را در جریان این جنایت قرار داده است. با توجه به مدارک موجود در پرونده و سایر شواهد، بهعنوان نماینده دادستان درخواست صدور حکم قانونی را دارم. ضمن اینکه معاون اول قوه قضائیه از طرف طفل صغیر مقتول درخواست قصاص کرده است. از نظر دادسرا ساسان متهم به مباشرت در قتل، دفن جسد و معاونت در جعل اسناد طلاق است و سیما متهم به معاونت در قتل، دفن جسد و مباشرت در جعل اسناد طلاق تلقی میشود.
در ادامه فرزند بزرگ مقتول در جایگاه قرار گرفت و از قضات خواست تا اشد مجازات برای متهمان اجرا شود. سپس ساسان بهعنوان متهم ردیف اول به جایگاه رفت و گفت: چند سال پیش بواسطه خواهرم که با سیما دوست بود با کیومرث آشنا شدم. او مشکل مالی داشت و من به او پول قرض دادم بعد هم با هم رفت و آمد پیدا کردیم و من بهخاطر دوستیمان سفتهها را پاره کردم تا اینکه یک شب خواهرم با من تماس گرفت و گفت کیومرث و سیما باهم دعوا کردهاند و سیما به کمک من نیاز دارد.
من همان موقع به خانه آنها رفتم تا با صحبت کردن آنها را آرام کنم، اما کیومرث آنقدر عصبانی بود که به یکباره به سیما حمله کرد و من هم برای اینکه مانع شوم جلویش را گرفتم اما او به سمت من حمله کرد، من هم یک چاقو برداشتم و برای دفاع از خودم، ضربهای به او زدم و کیومرث کشته شد. فردای آن روز دوباره به آنجا برگشتم و جسد کیومرث را در داخل باغچه دفن کردیم.
پس از آن سیما با پلیس تماس گرفت و اعلام کرد که شوهرش دو روزی است که مفقود شده است. بعد از آن ماجرا سیما به همراه فرزندانش به شهرستان و خانه پدری اش برگشت و من بعد از 5 ماه از او خواستگاری کردم و او را عقد کردم. ما هیچ رابطه نامشروعی باهم نداشتیم و اعترافهای قبلیام را رد میکنم.
در ادامه جلسه دادگاه سیما، بهعنوان متهم ردیف دوم، در جایگاه قرار گرفت و گفت: من و کیومرث اختلافات زیادی داشتیم. قبل از این حادثه، من درخواست طلاق کرده بودم. اما او حاضر نبود من را طلاق دهد. روز حادثه وقتی درگیری بین ما شروع شد کیومرث مرا کتک زد و گفت تو را میکشم، ولی طلاقت نمیدهم. همان موقع با خواهر ساسان تماس گرفتم و از او کمک خواستم. نیم ساعت بعد هم ساسان برای کمک به من به خانهمان آمد و خواست مانع درگیریمان شود که کیومرث به او حمله کرد و ساسان برای دفاع از خودش با چاقو یک ضربه به او زد و همان ضربه هم باعث مرگش شد. ما از ترس به پلیس یا اورژانس خبر ندادیم. هیچ ارتباطی هم تا آن زمان باهم نداشتیم.پس از اظهارات متهمان و ختم جلسه دادگاه، قضات برای صدور حکم وارد شور شدند و با توجه به نحوه قتل، ساسان را به قصاص و همچنین سیما را از اتهام مشارکت در قتل تبرئه کردند و او به خاطر اختفای ادله جرم به حبس محکوم شد.

مردی با چشمان حادثه ساز
دکان فریبکاری رمالان
محمد بلوری/ روزنامه نگار
بیش از سه ماه هست ساکنان مرادآباد هیچ ارتباطی با جهان خارج از این جزیره کوچک ندارند و هیچ شناوری، کشتیهای باری و مسافری یا لنجهای تجاری از شهرهای دور یا نزدیک در حاشیه ساحلی آبادی پهلو نگرفتهاند. نه مواد غذایی به مردم مرادآباد رسیده و نه مسافری از آنسوی دریا پا به ساحل گذاشته تا بدانیم در دنیا چه خبر است و چرا ما در انزوا ماندهایم.تا یکماه دیگر آذوقهای به ما مردم این آبادی نرسد، قحطی و گرسنگی آغاز خواهد شد.تنها واقعهای که هر شب برای ساکنان مرادآباد تکرار میشود، حمله حیوانات وحشی و گرسنه از جنگل و بیابان به کوچهها و خیابانهای این آبادی است تا طعمهای بهچنگ بیاورند.
امروز گلهای از سگهای هار، حمله به آبادی را در روشنی روز شروع کردند و چند نفر که غافلگیر شده بودند، نتوانستند خودشان را به پناهگاهی برسانند و با چنگ و دندانهای آلوده به ویروس کشنده این سگها زخمهای هولناکی برداشتند.
از پنجره اتاقم سگ باوفای خانگی را دیدم که برای حفظ جان دختر همراهش خودش را به گلهای از سگهای وحشی زد و با تکتک آنها جنگید تا دختر جوان فرصتی یافت تا جانش رانجات دهد. امروز که میخواستند این سگ نیمهجان را تلف کنند، همه شاهدان در صحنه از شدت تأثر بهگریه افتاده بودند و سگ باوفای فداکار را میدیدند که پوزهاش را به پاهای دختر میمالید و از خوشحالی زوزه میکشیدکه توانسته بود این دختر را با فداکاریاش از حمله دور کند و نگذارد سگهای هار زخمی به او آسیب بزنند...
(و این چند نکته را از دفتر خاطرات یک شاهد نقل کردهایم!».
****
مأموران سیاهپوش که هر کدام قمهای زیر پر شال کمرشان فرو بردهاند، همراه با تفنگچیهای خاکستری پوش در کوچهها و محلات بهراه افتادهاند تا در بازرسی خانه بهخانه، زخمیهای سگ گزیده را که خانوادهها پنهانشان کردهاند شناسایی کنند و به اردوگاههای مخصوص انتقال بدهند. بعد روی در هر یک از این خانهها تصویری از کله شاخدار یک شیطانک میچسبانند تا نشان بدهند ساکنان این خانهها از مریدان شیطان هستند. تا اینکه با شرکت در مراسمی، بیزاری خود را از تبعیت شیطان اعلام کنند.
با ادامه حمله شبانه حیوانات مبتلا به ویروس کشنده هاری به مرادآباد که تعداد مبتلایان به این ویروس را افزایش میداد جز واکسینه کردن همه ساکنان آبادی راه دیگری برای پیشگیری قطعی از این فاجعه هولناک بهنظر نمیرسید و در مرحله بعد میبایست کشتار حیوانات مبتلا به هاری انجام میشد در حالی که رمالها و دعانویسها بشدت با واکسیناسیون علیه ویروس هاری مخالفت داشتند و به مردم عامی چنین تلقین میکردند که با اجرای این برنامه میخواهند روح شیاطین را به بدن ساکنان مرادآباد تزریق کنند.
علت مخالفت شدید رمالان با واکسن ویروس هاری این بود که اجرای چنین برنامهای دکان فریبکاریشان را تخته میکرد.
چون برای عوام اینگونه باورانده بودند که با نوشتن «دعایی» میتوانند اثرات مرگبار «ویروس هاری» را برای آنها و خانوادههایشان خنثی کنند.اما در مقابل این تبلیغات جاهلانه رمالها، یک خانم معلم و یک دانشجوی رشته پزشکی چگونه میتوانستند در اقناع افکار عمومی برای مشارکت در اجرای برنامه «واکسن علیه ویروسهاری» موفق شوند. این دو جوان برای حل مشکل و آمادهسازی افکار عمومی و ریشهکن ساختن ویروسهاری به راهنمایی استاد روشن بین، ارغنون پیر نیاز داشتند و برای دیدنش رفتند در حالی که فقط برای نیمی از جمعیت آبادی، واکسن ضدهاری در درمانگاه وجود داشت که دکتر صادقی مسئول درمانگاه مرادآباد با دوراندیشی خاص از مرکز بهداری کل به مرادآباد آوردهبود و برای تهیه واکسن برای نیمی دیگر از جمعیت ناگزیر بودند پس از تعمیر و بازسازی یک «لنج» اسقاطی، با آن به یک سفر دورودراز دریایی بروند تا به نزدیکترین شهر برسند. هنگام گفتوگو با استاد ارغنون صدای همهمه و غریو فریادهای خشمگین جمعیتی را میشنیدند که در فضای آبادی طنین میانداخت. مردی شعاری را نعره میزد و آنگاه جمع حاضران یکصدا با خشم و بیقراری عصیان زدهای آن را تکرار میکردند. شعارها بهروشنی مفهوم نبود و جوان دانشجو توضیح داد: - این راهپیمایی را به تحریک انجمن «رمالان، دعانویسان و باطلکنندگان سحر و جادو» با پارچه نوشتههایی در ضدیت با «عاملان پخش واکسن بهراه انداختهاند و شعار میدهند:
- «واکسن، تزریق روح شیطان!»
ادامه دارد
گروه حوادث: یکی از معضلاتی که با توجه به شرایط کنونی کشور و شیوع کرونا باعث ایجاد گرفتاری و دردسرهایی برای مردم شده است خرید و فروش داروهای تقلبی و حضور دلالان در این میان است. از اینرو پلیس ضمن هشدار به مردم از آنها خواست داروهای مورد نیاز خود را از داروخانهها یا مراکز معتبر تهیه کنند.سرهنگ محمدرضا اکبری، معاون مبارزه با جعل و کلاهبرداری پلیس آگاهی ناجا درباره خرید و فروش دارو از دلالان و مراکز غیرمجاز گفت: ممکن است در شرایط بیماری کرونا، پزشکان معالج داروهایی را برای بیماران تجویز کنند که در تمامی داروخانهها عرضه نشود و مردم به ناچار در دام دلالان گرفتار شوند اما این افراد اغلب داروهای تقلبی یا تاریخ مصرف گذشته را میفروشند بنابراین، لازم است از خرید و فروش اقلام سلامت محور (دارو و...) از دلالان و افراد ناشناس جداً خودداری شود.
وی با اشاره به احتمال جابهجایی برخی از داروها با برچسبهای تقلبی و جعلی، افزود: ممکن است افراد سودجو با الصاق برچسب جعلی روی داروهای ارزان قیمت یا تاریخ مصرف گذشته، جان بیماران را به خطر انداخته و آسیبهای جبرانناپذیر به فرد و خانواده وی تحمیل کنند. بنابراین مردم نباید فریب اینگونه اقدامات خلاف و مجرمانه افراد سودجو و کلاهبردار را بخورند و در این رابطه، دستورالعملهای صادره از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی را برای تهیه دارو و تجهیزات پزشکی مورد توجه قرار دهند.