همراه با بهترین سوپرمنهای تاریخ
پرنده نجاتبخـــــــــش
وصال روحانی
خبرنگار
بازی کردن در نقش افسانهای سوپرمن کار بسیار سختی است زیرا هرکس براساس سلایق و برداشت خود از حضور و زندگی این کاراکتر کمیک بوکی در یک طیف زمانی بیش از 80 سال توقع خاص و متفاوتی دارد . با وجود این میتوان گفت اکثر کسانی که تا بهحال در قالب سوپرمن فرو رفتهاند، از عهده کار برآمده و این مرد استثنایی سفر کرده از سیاره خیالی کریپتون را که برای نجات انسانهای دردمند و مظلوم به کره خاکی آمده، با اقتدار به تصویر کشیدهاند. با این حال فهرست بازیگران و صداپیشههایی که در این نقش ظاهر شدهاند، نمیتواند حاوی همه نامها باشد و نام برخی بازیگران و صداپیشههای این نقش به این سبب که قدرت و مدت حضوری به اندازه رقبای بزرگتر خود نداشتهاند، لاجرم از لیست بیرون میماند که جان راک ول و باب هالیدی از این قماشاند. هرچه هست بارزترین مردان فرورفته در قالبهای سوپرمن و بر تن کننده لباسهای قهرمان نجاتدهندهای که به «مرد آهنین» معروف است و در آسمانها سیر میکند، اینها هستند که در صفحه حاضر می بینید.
کریستوفر ریو
حاضر در «سوپرمن یک» (1978)، «سوپرمن 2» (1980)، «سوپرمن3» (1983) و «سوپرمن 4: در جستوجوی صلح» (1987)
بهنظر اکثریت مردم و اغلب کارشناسان کریستوفر ریو فقید، خالق بهترین و کاملترین سوپرمن در کل تاریخ سینما بوده و رد کردن این ادعا آنقدرها هم آسان نیست. با اینکه نحوه کارگردانی برخی از فیلمهای چهارگانه سوپرمن وی ناقص بود و سناریوها هم ایراد داشتند اما ریو چنان در این نقش خوب و قدرتمندانه جا افتاد و با وسعت درخشید که هیچیک از سوپرمنهای بعدی نیز به حد و حدود او نرسیده و به اندازههای کاری و میزان اثرگذاری او نایل نشدهاند. طبق داستانهای سوپرمن، این مرد منجی مظلومان قدرت پرواز دارد و کریستوفر ریو با قیافه قاطع و رفتار محکم و سرشار از اعتماد به نفسش طوری این کار را جلوهگر میشد که هر بینندهای متقاعد میشد او واقعاً در حال پرواز است و البته پیشینه او در کار خلبانی و چند سال پرداختن به این حرفه خطرناک هم مزید بر علت میشد و او را در ترسیم پروازهای البته خیالیاش موفقتر میساخت. دیگر هنر مهم ریو این بود که بهرغم هیکل بزرگ و قد بلندش که او را یک انتخاب بدیهی برای ایفای نقش سوپرمن نشان میداد، کت و شلوارهای معمولی کاراکتر کلارک کنت را طوری به تن میکرد که بیننده با وجود برجسته بودن ماهیچههای بدن وی، باور میکرد که این غول واقعی میتواند یک خبرنگار عادی و فاقد هر قدرتی هم باشد. کریستوفر ریو برای رسیدن به این مهم به بازی با صدایش و رفتارهای آماتوروار یک روزنامهنگار تازه کار میپرداخت و با عینکی که بر چهرهاش میگذاشت، تماشاگران را متقاعد میکرد که این سوپرمن ذاتی و درخشان و پرقدرت میتواند یک انسان عادی و مردی پیش پا افتاده و بهواقع کلارک کنت دستوپا چلفتی هم باشد و این البته یک کار آسان نبود.
کریستوفر ریو بهخاطر توفیقهای مذکور بیش از هر یک از هنرپیشههای ایفاکننده نقش قهرمانان کمیک استریپی با نقش خود پیوند خورد و بواقع چنان با آن یکی شد که در هیچ نقش دیگری قابل استفاده نبود و حتی اگر استعداد قابل ذکری برای ورود به وادیهای دیگر داشت، زیر سایه بلند سوپرمن خلق شده توسط خودش محو میشد. این درحالی بود که حضور او در همان ایام در چند فیلم غیرسوپرمنی قابل ذکر مانند «مکانی در یک زمان مشخص» روبهروی جین سیمور و «دام مرگ» ساخته سیدنی لومت طی دهه 1980 آنقدرها هم حضورهای کم ثمر و ناموفقی نبودند. هرچه بود تلخترین پایان ممکن برای دوران سوپرمنی کریستوفر ریو و بواقع برای کل عمر او ترسیم شد و آن پایان را سقوط شدید ریو از روی اسب طی سوارکاری و فلج شدن وی از ناحیه کمر موجب شد و ریو وادار گشت سالهای بعدی عمرش را روی صندلی چرخدار بگذراند و این برای خیل هواداران او و دوستداران سوپرمن فاجعهای بزرگ بود زیرا میدیدند نماد قدرت سوپرمنیشان تبدیل به تکهگوشتی شده که حتی توان چند سانتیمتر راه رفتن هم ندارد. در آن سالهای تلخ ریو در مجامع متعددی ظاهر شد و سخنرانیهای اجتماعی و امید بخشی برای سایرین داشت و از این شهامت هم بهره میبرد که در مجموعه تلویزیونی «اسمال ویل» که الهام گرفته از سوپرمن بود، نیز ظاهر و تبدیل به کاراکتر دکتر ویرجبل سوان شود اما مقاومت جسمانی و شیشه عمر وی رو به فنا میرفت و او سرانجام در سال 2004 درگذشت تا بهترین سوپرمن تاریخ به بدترین شکل از صحنه خارج شود.
جان هایمز نیوتون
حاضر در مجموعه تلویزیونی «سوپربوی» (1988)
همانطور که عنوان این سریال نشان میدهد این سریال متمرکز بر ایام جوانی سوپرمن است و او را در دورهای نشان میدهد که به کالج میرفت. این سریال آنقدر موفق بود که در چهار فصل تهیه شد اما هایمز نیوتون فقط در فصل اول به سال1988 در این مجموعه ایفای نقش کرد. با بازی هایمز با سوپرمنی مواجه هستیم که در تضاد با سن اندکش بسیار عاقلانه عمل میکند و دنبال چیزهای بیهوده نیست و جدی و محکم نشان میدهد. هایمز در ایفای نقش کلارک کنت یعنی خبرنگاری که در ظاهر کم عقل و معمولی ولی در باطن همان سوپرمن هوشیار و توانمند است، بهگونهای عمل میکند که بیننده او را بیشتر یک مهره غریبه با مناسبات روز و فقط ناظر اتفاقات جهان مییابد. و این شاید پایهریزی و مقدمهای بر سریال «اسمالویل» و طریقه ترسیم سوپرمن در آن باشد. مجموعهای که بیش از 15 سال بعد از سریال هایمز و شرکایش به روی آنتن رفت و آن نیز نشانگر جوانیهای سوپرمن و ایامی است که کاراکتر او در دست تکوین بود، ناگفته نماند که بهرغم تلاش غیرقابلانکار و بدعتگذاریهای آشکار نیوتون هایمز سیزون اول مجموعه «سوپربوی» یک سریال بینقص و بهیاد ماندنی نیست و سناریوی اکثر اپیزودها معیوب و سرشار از ایراد است و حتی بهلحاظ ادوات تهیه و امکانات سختافزاری و ملزومات بدوی یک اثر تلویزیونی میلنگد و اگر آن را کلاً نبینید، چیزی را از دست ندادهاید و شاید فقط به درد آرشیوبازها و بخصوص کسانی بخورد که عاشق سوپرمن هستند و مایلند همه کارهای تصویری و حتی صوتی مرتبط با وی را داشته باشند.
جرارد کریستوفر
حاضر در سریال تلویزیونی «ماجراهای سوپربوی» (1989 تا 1991)
کریستوفر بیش از آنچه عدهای میپندارند، در قالب مرد آهنین و بهتر بگوییم پسر آهنین فرو رفت و با وجود این در یاد خیلیها نمانده است. او طی سه سال در 73 اپیزود نیم ساعته از مجموعه ماجراهای «سوپربوی» لباس این نجاتدهنده جوان و پر انرژی را بر تن کرد و چیزی در حد و اندازههای کریستوفر ریو بهلحاظ وفادار بودن به سنن سوپرمن و شبیه بودن به توصیفی بود که همواره از وی در دست است. وقتی این سریال به سیزونهای سوم و چهارم خود رسید، طول عمر و پختگی تدریجی روحی و جسمی سوپربوی به حدی رسیده بود که دیگر میشد او را همان سوپرمن در بدو بزرگسالیاش تلقی کرد و حتی مشغول شدن کلارک کنت به حرفه روزنامهنگاری و آشنا شدن او با یک همکار زنش که نه لوییس لین بلکه لانا لین نام داشت، به نمایش گذاشته میشد. میزان تطابق جرارد کریستوفر با آنچه یک سوپرمن سنتی و الگوی واقعی این نقش به شمار میآید، به حدی بود که حتی وقتی کریستوفر ریو فلج و گوشهنشین شد و بحث ساخت یک یا چند فیلم تازه از فرانچیز سوپرمن یا ادغامی از کارهای قبلی به میان آمد او یکی از کاندیداهای اصلی انجام این مهم و حضور در چنین آثاری بود و این مربوط به اوایل دهه 1990 میشود. جرارد کریستوفر در زمان تهیه سریال تلویزیونی «لوییس و کلارک: ماجراهای تازه سوپرمن» هم چنان نظر مثبت تولیدکنندگان این کار را جلب کرد که او را بهسرعت برای فرو رفتن در قالب مرد آهنین برگزیدند اما به محض اینکه دریافتند او پیشینه این کار را دارد و قبلاً هم سوپرمن شده است، چون بنا و هدف سازندگان سریال استفاده از چهرهای کاملاً تازه برای ایفای این نقش بود، وی را کنار گذاشتند و به چهرهای دیگر (دینکین) روی آوردند.
دین کین
حاضر در مجموعه تلویزیونی «لوییس و کلارک: ماجراهای تازه سوپرمن» (1993 تا 1997)
درباره این سریال حرفهای زیاد و انتقادات متعددی مطرح میشود اما نمیتوان انکار کرد که تعدادی از قسمتهای آن واقعاً خوب از آب درآمدند و حق مطلب را درباره سوپرمن و اطرافیان او ادا کردند. سیزون اول این سریال مکانیسمهای سوپرمن و قصههای آن را چنان به دقت در بر دارد که به دشواری میتوانید چیزی بهتر از آن را اینجا و آنجا بیابید و یکی از نکات و عواملی که سبب ساز این توفیق شد، هماهنگی کامل و ادغام موفق دین کین در قالب سوپرمن یا تری هچر در هیأت لوییس لین بود. برخی میگویند هیکل بیش از حد ورزیده دین کین که محصول سالها حضور او در رشته پر برخورد «فوتبال امریکایی» بود و لباس غیر متعارفی که بهعنوان سوپرمن به او پوشانده میشد، از ایرادات این سریال است اما دین کین سوپرمن را طوری بازی میکرد که بهتدریج برای نسلهای بعدی یک الگوی کاری مناسب تلقی شد. کلارک کنت یا همان سوپرمن پنهان توقع داشت که لوییس لین، خود او را بپسندد و نه نسخه قهرمانانه و نهانی و ایدهآلیستی او را که همانا سوپرمن است و این به مثابه گشودن یک فصل تازه در مثلث عاطفی «کنت- لین و سوپرمن» بود. مهمتر از همه اینکه سوپرمن به تصویر کشیده شده در این مجموعه تلویزیونی توصیف دقیقتری از این کاراکتر و کاملاً به موازات روند تشریحی دارد که در کتابهای کمیکبوکی این کاراکتر آمده است و شکی نیست که چنین روالی برای به تصویر کشیدن قهرمان ابدی و بسیار مشهور کمیکبوکیهای یک قرن اخیر لذت ویژه و متفاوت خود را دارد.
باد کالییر
حاضر در «ماجراهای نمایش رادیویی سوپرمن» (از 1940 تا 1951)، سری «کارتونهای سوپرمن» (از 1941 تا 1943) و «ماجراهای تازه سوپرمن» (1966 تا 1970)
شاید به نظر برسد انتخاب باد کالییر و پرهیز از نام بردن از سایرین ظلم به دیگر صداپیشههایی باشد که بهجای این کاراکتر سرراست و عدالتطلب و نیکاندیش صحبت کردهاند و آنها دنی دارک، تیم دیلی و جورج نیوبرن هستند ولی واقعیت امر این است که دستاوردهای کالییر در این زمینه بسیار بیشتر از نامبردگان و طول مدت حضورش در این نقش ولو فقط بهصورت صوتی به غایت بیشتر از تمامی کسانی بوده که این نقش را چه در سینما و چه در سایر مدیومها ایفا کردهاند و کافی است متذکر شویم که این مقطع زمانی از سه دهه هم فراتر میرود و تو گویی باد کالییر همیشه و همیشه سوپرمن بوده است. ابرمردی که فقط در صورت استفاده سایرین از یک سنگ خاصی موجود در سیاره کریپتون کمرنگ و کم توان میشود و این تنها نقطه ضعف و به روایتی تک پاشنه آشیل وی است. باور کردنی نیست اما این یک حقیقت مسلم است که کالییر در حدود دو هزار اپیزود رادیویی «ماجراهای سوپرمن» در قالب او ظاهر شد و بواقع به جای وی صحبت کرد. هرگاه که او طی این نمایشهای رادیویی از عبارت «حالا وقت سوپرمن شدن است» استفاده میکرد، شنوندگان میفهمیدند که طبق خیل این داستانهای کمیکبوکی کلارک کنت روزنامهنگار به ظاهر معمولی و کم توان در حال تبدیل شدن به سوپرمن قدرتمند است تا مشکل بزرگی را که برای یکی از اطرافیانش یا مردم عادی پیش آمده است، حل کند و او را به ساحل نجات برساند.
کرک آلین
حاضر در «سوپرمن» (1948) و «مرد اتمی روبهروی سوپرمن» (1950)
عجیب بود که تا واپسین سالهای دهه 1940 طول کشید تا سوپرمن به روی پردههای نقرهای فرستاده و تبدیل به یک ستاره سینما شود یا تصاویرش در تلویزیون بیاید و امثال «بتمن» و کاپیتان مارول که سالها رقیب وی در سری داستانهایی از این دست بودهاند، چند سال پیش از وی انتقال خود را به مدیوم سینما تجربه کرده بودند. درست است که دو مجموعه «سوپرمن» و «مرد اتمی روبهروی سوپرمن» چندان خوب و کارهایی ماندگار نیستند اما این امر تقصیر کرک آلین نیست و او هرچه از دستش برمیآمد، برای جلوهگری هرچه بیشتر این قهرمان نجاتدهنده افراد محتاج و انسانهای تحت ستم انجام داد و هیجان زیادی را ضمیمه کارهایش کرد. او که آمادگی و انعطاف بدنی زیادی داشت، تصویری متعادل از سوپرمن ارائه کرد و حتی عدهای گفتند توصیف او از سوپرمن قدری کارتونی و دور از خصایل قدرتمدارانهای است که همیشه به سوپرمن نسبت داده شده است. در عین حال نباید فراموش کرد که حرکات سریع و نحوه دویدنها و تقابل زورمندانه سوپرمن با تبهکاران در این سریالهای تلویزیونی (و پخش شده گزیده آن در سینما) برابر با حداکثر چیزی است که در آن زمانها در هنرهای نمایشی در ارتباط با قهرمانان کمیک استریپی انتظار آن میرفت و به اندازه کافی بوی قهرمانی میدهد. آلین بعداً در یک سریال تلویزیونی مرتبط با یک قهرمان دیگر کمیکبوکی بهنام «عقاب سیاه» هم ظاهر شد و این چهرهای است که استیون اسپیلبرگ معروف در تدارک ساخت تجسم و تصویر تازهای از وی در صحنه سینما طی سالیان اخیر بوده است. آلین سپس در کارهای وسترن پرتعدادی بازی کرد و سازندگان اولین فیلم از سری کارهای جدید و بلند پیرامون سوپرمن هم که در سال 1978 اکران شد، به آلین بهخاطر پیشینهاش در این پروژه جایی دادند.
جورج ریوز
حاضر در فیلم سینمایی «سوپرمن و مردان گمراهکننده» (1951)
و مجموعه تلویزیونی «ماجراهای سوپرمن» (1952 تا 1958)
شکی نیست که نمایشهای جورج ریوز در نقش سوپرمن بسیاری از سنن مرتبط با اینگونه موضوعات و کاراکترها را عوض کرد و الگویی ماندگار را برای سایرین و جانشینان خود باقی گذاشت. ریوز البته در شماری از کارهای مطرح دهههای 1930 و 1940 ظاهر شده و حتی در فیلم افسانهای «بربادرفته» هم نقش کوچکی را بازی کرده بود و در سریال تلویزیونی ماجراهای سوپرمن هم که 7 فصل به درازا انجامید، از سوپرمن مردی را ساخت که در عین جدیت و قاطعیتش در برخورد با اشرار به ندرت لبخند خود را فراموش میکرد و با آن چانه بزرگ و چهرهای که از آن حق به جانب بودن میبارید، آمیزهای از شیرینی درونی و تلخی بیرونی بود. با بازی ریوز، سوپرمن مردی بود که حتی در زمان حضور در هویت اصلیاش- کلارک کنت- آمادگی ورود به فضاهای خطرناک و حذف بد کرداران را داشت. این موارد و صدای پر عمق و توانایی جسمانی مشهودی که حتی درون لباسهای کامل سوپرمن پوشش داده نمیشد، ریوز را به اوج رساند و تبدیل به بهترین سوپرمن ممکن تا آن مقطع زمانی (از 1950 تا اوایل دهه 1960) کرد و در اولین سالهای بعد از غروب او نیز جانشینان وی میکوشیدند سوپرمن را جورج ریوزوار بازی کنند. ریوز که امیدوار بود ورودش به دنیای کمیکبوکها و زندگی سوپرمنیاش یک چیز موقتی و کاری کوتاه مدت و پلی بهسوی نقشهای مهمتر و فیلمهای برجستهتر باشد، چنان به این نقش گره خورد که مثل سایر سوپرمنها و بتمنها هرگز از آن رهایی نیافت.
تام ولینگ
حاضر در؛ سریال تلویزیونی «اسمال ویل» (2001 تا 2011)
تولیدکنندگان این مجموعه بسیار کوشیدند این سری کارها نمایش مستقیم و صریحی از سوپرمن و مختص به وی نباشد اما نگاهی ولو کوتاه و گذرا به تام ولینگ و طریقه ترسیم او و کارهایی که انجام میدهد، حتی در اپیزودهای اولیه نیز چیزی خلاف این را میگویند و بهلحاظ قیافه و صورت ظاهر هم این هنرپیشه یادآور چهره و حالات کریستوفر ریو بود. این چنین بود که در پایان 10 سال پخش این مجموعه از شبکههای مختلف تلویزیونی و کابلی جهان، ولینگ سهم و نقشی مختص به خود و جالب توجه در خلق افسانههای سوپرمن پیدا کرده و یکی از اضلاع آشکار این فرآیند بزرگ نمایشی شده بود. خردهگیران میگویند زمانی بیش از حد صرف تشریح تبدیل تدریجی کلارک کنت روزنامهنگار عادی و خجول به سوپرمن منجی جسور انسانهای تحت ستم جامعه شده و برخی سکانسها کشدارند و کسالت میآفرینند اما عملکرد ولینگ در 218 اپیزود این سریال او را در بالاهای جدولی قرار میدهد که از نامهای ایفاگران نقش این ابرقهرمان خیالی و کمیکبوکی شکل گرفته است. «اسمال ویل» به ما میگوید چه الزامهایی کلارک را به سوی سوپرمن شدن سوق داده است.
برندون روت
حاضر در؛ «سوپرمن باز میگردد» (2006)
وقتی پس از قریب به دو دهه توقف فیلمهای بلند سوپرمن تصمیم به بازگشایی این روند و تهیه این فیلم گرفته شد، حاصل کار یک اثر هنری بحث برانگیز از آب درآمد. از یکسو تعداد نمایشها و تلاشهای قهرمانانه سوپرمن در این فیلم اندک است که این طبعاً ناقض فلسفه وجودی وی و کاهش دهنده جذابیت این فیلم است و از سوی دیگر پدر شدن سوپرمن بر اساس سناریو اشتباهی بزرگ بود و طرفداران سرسخت این سری فیلمها را مأیوس کرد. در نقطه مقابل اندیشمندتر شدن کاراکتر سوپرمن و بعضی بحثهای فلسفی درباره دلایل وجود سوپرمن و کارهای او در جامعه این فیلم را نزد کسانی محبوب کرد که فقط به ازدیاد بار اکشن و برخوردهای فیزیکی در این سری آثار کمیک بوکی نمیاندیشند و از همین رو «سوپرمن یک» با کارگردانی ریچارد دانر و محصولی از سال 1978 هم از محبوبان آنها در این فرانچیز دیرپا به حساب میآید اما بلافاصله باید یادآوری کرد که شمار اینگونه افراد اندک است و «سوپرمن باز میگردد» بیشتر یک اثر هنری واپسگرایانه در قیاس با فلسفه و بافت رایج این سری فیلمها محسوب میشود که قرار نیست قهرمان آن مردی فکور و فلسفهپرداز باشد. در چنین حال و هوای پرتضادی، نوع بازی برندون روت در قالب این قهرمان اکشن و نمایش صمیمانه او تنها چیزی بود که هر دو طیف بسیار متفاوت دوستداران سوپرمن روی آن اتفاق نظر داشتند و به آن نمره مثبت دادند. فیلمهای بعدی سوپرمن باوجود کمشمار بودن او را به سنت و روند فیزیکی بودن و دوری از اندیشههای متعالی رجعت داد ولی دراین فیلم بخصوص سوپرمن بیشباهت به بتمن نیست که در عین نیککرداری تردیدهای درونی و اندیشههای بد وجودش را مثل خوره درمینوردد و او در جستوجوی جایگاه حقیقی خود در جهان بدکردار و کجمدار فعلی است. سوپرمن با بازی درونگرایانه و زیرپوستی برندون روت خودش را آخرین فرزند گمشده تمدنی میداند که ریشهاش در جهان هستی قطع شده است.
هنری کاویل
حاضر در؛ «مرد آهنین» (2013) و «بتمن مقابل سوپرمن: طلوع عدالت» (2016)
با آمدن کاویل به پروژه سوپرمن و فرو رفتن او در این قالب یک بار دیگر سوپرمن نماد حرکت و اقدامهای تند و پرشکوه و تبدیل به مردی شد که کوچکترین صبر و بخششی درخصوص تبهکاران ندارد و مثل تراکتور از روی آنها رد میشود! بهترین توصیف از هنری کاویل در این مورد خاص این است که بگوییم وی به سان کریستوفر ریو عمل میکند و مثل او بلندقد و ورزیده است و روشنایی از وی میبارد و مشتهایش نه فقط انسانها بلکه عمارتهای چند جداری را هم ویران میکند. کاویل از اوایل دهه 2000 که امید میرفت جیجی آبرامز فرانچیز روی زمین مانده سوپرمن را احیا کند. در حوزه دید این کارگردان علمی- تخیلی ساز قرار داشت و میتوانست از همان ایام سوپرمن شود و حتی وقتی «سوپرمن باز میگردد» در دست تولید بود، نیز از نامزدهای بازی در این نقش به حساب میآمد. یک فرق هنری کاویل و فیلمهای سوپرمنی و پربرخورد وی با سایر کارهای مرتبط با این قهرمان این است که حضور او در قالب کلارک کنت روزنامهنگار و سکانسهای مرتبط با این قضیه در کمترین حد است و هرچه از او میبینیم، پرواز و درگیری و درهم کوبیدن تبهکاران در سریعترین زمان ممکن است و بدین روی جای تعجب ندارد که دوستداران سنتیتر سوپرمن که عظیمترین قشر را در میان هواداران او تشکیل میدهند، وی را تحسین کنند. کاویل در اولین فیلم بلند در بردارنده همزمان دو کاراکتر افسانهای سوپرمن و بتمن نیز باز در همین قالب ظاهر شد و او برخلاف تضاد و اختلاف آرای بهوجود آمده در مورد بهترین گزینه برای ایفای نقش بتمن اینک تنها گزینه و قاطعترین انتخاب برای فرورفتن در جلد سوپرمن از منظر مردم به شمار میآید و در فیلمهای «اتحادیه عدالت» نیز همین تجسم قاطعانه از سوپرمن با بازی کاویل در اذهان شکل میگیرد.