همچو نی مینالم از سودای دل...
نداسیجانی
خبرنگار
ازمیان سازهای کهن و اصیل ایرانی که هرکدام نوای مسحورکنندهای دارند، صدای ساز «نی» شوریدگی خاصی دارد و طی این سالها نوازندگان کم تعداد اما بزرگی درآموزش وحفظ این ساز تلاش کردهاند، ازجمله حسن ناهید که 12 تیرماه 77 ساله شد. ناهید ازجمله نوازندگان نی است که توانست اتفاقی مهم دراین ساز ایجاد کند. زاده کویرکرمان است و طبیعت این شهر بیتأثیردر گرایش او به این ساز نبوده است هرچند که میگوید ابتدا با نوازندگی حسن کسایی شیفته این ساز شده و ازهمان دوران نوجوانی تلاش کرده بهصورت غیرمستقیم نواختن این سازرا ازاستادش (کسایی) بیاموزد تا آنکه سرانجام توانست با ممارستهای بسیار، با انگشتگذاری روی این ساز سبکی متفاوت درنواختن نی ایجاد کند. او لازمه این تغییرات را نواختن این ساز در ارکسترمی دانست و چون همراهی این ساز با ارکستر مشکل بود نیاز بود از روی نت نواخته شود. ناهید براین عقیده است نیسازی است که روح نوازنده را صیقل میدهد و این خاصیت این سازعرفانی است. حسن ناهید طی سالها نوازندگی «نی» تنها دو آلبوم موسیقی با نامهای «گل و نی» و «آوای نی» منتشرکرده است، «گل و نی» شامل تکنوازی و دو نوازی حسن ناهید بههمراه تنبک محمود فرهمند است در دستگاه نوا، شوشتری وماهور و «آواینی» شامل تکنوازیهای این هنرمند در دستگاههای بیات ترک، بیات اصفهان، ابوعطا و مخالف سه گاه است. اگرچه ناهید فعالیت اندکی در ضبط کارهای خود داشته اما همین دو آلبوم که شناسنامه کاری اوست الگوی جامع و کامل برای هنرجویان و هنرآموزان در نواختن نی از روی نت است چرا که در این سالها بیماری موجب شده این استاد پیشکسوت دیگر نتواند مانند سابق نی بنوازد و همچون گذشته عاشقانه تدریس کند. حسن ناهید دراین سالها بیشترفعالیتش اجرا در ارکسترهای مختلف موسیقی بود. او برای معرفی موسیقی سنتی و کامل ایران با خوانندگانی چون حسین قوامی، محمدرضا شجریان، محمود محمودی خوانساری و عبدالوهاب شهیدی به کشورهای بسیاری از جمله ترکیه، بلغارستان، یوگسلاوی، ایتالیا، فرانسه، بلژیک، هلند، آلمان، اتریش سفر کرده و در برنامههای مختلف تلاش کرد این ساز اصیل را به دنیا معرفی کند. این نوازنده با ارکسترهای مختلفی همچون «رودکی»، «درویش» و «فرامرز پایور» همکاری
داشته است.
آواینی
شیوه اجرا: تکنوازی
سبک:بی کلام. سنتی
نوازنده: حسن ناهید
ناشر: شهرام کاست
گل و نی
شیوه اجرا: تکنوازی و دونوازی
نوازنده: حسن ناهید و محمود فرهمند
سبک: بیکلام. سنتی
ناشر: نوای همایون
محسن بوالحسنی
خبرنگار
بهرام افشاری فقط «بهتاش فریبا» نیست. اگر چه او با پایتخت دیده شد و بالاخره رنج سالها نادیدهشدنش به پایان خوشی رسید اما او پیش از این هم تلاشها و حضورهای بسیاری داشت تا اینجایی که حالا همه این پسرقد بلند بامزه را با تیکهکلامهای پایتختیاش میشناسند. افشاری حدود یکدهه است که در کارهای مختلفی ظاهر شد و آنطور که خودش روایت میکند رنجهای بسیار متحمل شد تا بهرام افشاری امروزی باشد که همه او را با دست نشان میدهند. «جوجه تیغی» در واقع روایت یک جوان همدانی است که خانواده متمولی ندارد، مادرش فوت کرده و او با پدرش زندگی میکند و در روزهای آسوپاسی و علافی دریچهای به رویش باز میشود تا در تئاتر حضور پیدا کند و همین او را به تهران میکشاند. به کلاسهای حمید سمندریان میرود و بعد از کلاس اطراف تئاتر شهر میچرخد تا شاید بازیگر مشهوری را ببیند و... او رؤیایی دارد در قد و قامت خودش؛ مشهور شدن. کارش به پشت صحنه و نقشهای کوتاه و سیاهی لشکری میکشد و پسری که رؤیای کسب جایزه اسکار داشت ناامید و سرخورده در جستوجوی راهی برای برگشتن به همدان است. «جوجه تیغی» تکنفره و بهصورت مونولوگ اجرا میشود و افشاری با کتوشلوار مشکی مخصوص برندگان اسکار روی صحنه میآید و با لهجه شیرین همدانی شروع میکند. بهرام افشاری میخنداند و غمگین میکند و گاهی مخاطب را با خود به پشتصحنههای نهچندان دلچسب و هنرمندانه تئاتر میبرد و از برخوردهایی که با او در آن روزگار آسوپاسی و غریبگی میشود حرف میزند. این روایت بهرام افشاریهای بسیاری است که به عشقی و آرزویی پا به عرصه خشن و تند هنر میگذارند و تکوتوکی از آنها به آرزویشان میرسند و بسیاری هم سرخورده و ناامید دست از آرزوهایشان میکشند و میروند زندگیشان را طور دیگری ادامه میدهند. جوجه تیغی روایت کسانی است که ناخودآگاه انگار تیغهایی دارند که انتخاب خودشان نیست... او همچنان رؤیایی دارد و یادش نرفته برای این رؤیا چه راهها طی کرد و چه زخمها خورد. این اثر به شکل رپرتوآر در سال های 1394 الی1397اجرا شده حال میتوان آن را در فیلیمو دید.
جوجه تیغی
نویسنده و کارگردان: بهرام افشاری
بازیگر: بهرام افشاری
همین حالا هم بهترین نسخه خودم هستم
نیلوفر ساسانی
خبرنگار
«گرتا گرویگ (کارگردان)، سورشا رونان و تیموتی شالامی» با این ترکیب تازهترین اثری سینمایی که به ذهنتان خطور میکند احتمالاً فیلم سینمایی «زنان کوچک» است که این روزها با بازگشایی سالنهای سینما در جهان به فروش ۱۰۰ میلیون دلاری نزدیک شده است؛ فیلمی اقتباسی از رمان لوئیزا میالکات که در مورد خواهران مارچ در دهه ۱۸۶۰ نیوانگلند است و اغلب دهه شصتیها با نسخه انیمیشن آنکه بارها از تلویزیون پخش شد خاطرهها دارند اما فیلمی که قرار است در این پیشنهاد درباره آن صحبت کنیم نه «زنان کوچک» بلکه اولین تجربه همکاری این گروه است. فیلم تحسینشده «لیدی برد» که بهعنوان اولین تجربه کارگردانی گرتا گرویگ حسابی خوش درخشید و اگر چه با وجود نامزدی در پنج شاخه از جمله بهترین فیلم و بهترین بازیگر زن نقش اصلی و مکمل(سورشا رونان و لوری میتکالف) نودمین دوره جوایز اسکار را دست خالی ترک کرد اما با اقبال جدی منتقدان همراه بود.
«لیدی برد» درباره دوران بلوغ یک دانشآموز دبیرستانی و رابطه آشفتهاش با مادرش است. کریستین (سورشا رونان) دختر جوانی که ترجیح میدهد او را «لیدی برد» صدا بزنند و مادرش ماریون (لوری میتکالف) هر دو شخصیتهای مقتدری دارند و به سختی با هم کنار میآیند. یکی از دیالوگهای برتر فیلم جایی که ماریون خطاب به دخترش میگوید: «من میخواهم تو بهترین نسخه خودت باشی» و لیدی برد پاسخ میدهد «همین حالا هم بهترین نسخه خودم هستم» سرمنشاء بخش زیادی از مشکلات شخصیت اصلی قصه است. مادری که میخواهد دخترش را در مسیر ایدهآل خودش قرار دهد و دختر جوان کمالگرایی که تلاش میکند به بهترین نسخه از خودش تبدیل شود؛ با اسم بهتری صدایش کنند، با آدمهای بهتری همنشین شود، رابطه عاشقانه ایدهآلش را تجربه کند، با دختری محبوبتر و پولدارتر از دوست قدیمی و وفادارش دوست شود، در خانه و محله بهتری زندگی کند، به دانشگاهی دور از محل خستهکننده زندگیاش برود و... در نهایت اما مخاطب با همراهی او در این مسیر به درک تازهای از خودش و ارتباطاتش میرسد. «لیدی برد» از آن دست فیلمهایی است که کمتر میتوان با کلمات حسِ خوبِ پس از تماشای آن را توصیف کرد. لازم است خودتان تجربهاش کنید.
فیلم: لیدی برد((Lady Bird
نویسنده و کارگردان: گرتا گرویگ
بازیگران: سروشا رونان، لوری مت کالف، تریسی لتز، لوکاس هجز، تیموتی شالامی و …
محصول: 2017 امریکا
گره جاشویی در بندر کلمات...
اخیراً مجموعه شعری به چاپ رسیده است با نام (پنجره، کشف حوا بود). کتابی کوچک در حوزه کوته سرایی. شاعر این مجموعه منوچهر بایندری برای نخستین بار به معرفی قالبی کوتاه و نوظهور پرداخته است. نام این قالب نیم گانی است.
شاعر در آغاز کتاب پیش درآمدی خوشایند در باب کوته سرایی نوشته و در آن از قالب نیم گانی تعریفی به دست داده است. نیم گانی در این تعریف چیزهایی توأمان از مستزاد و سه گانی در خود دارد. حجم آن نیمی از یک سه گانی است و شکل ساختاری آن مشابه مستزاد است؛ یعنی از یک مصراع و نیم تشکیل شده است.
مهدی بهرامی زاده
بایندری خود نام این قالب را برساخته است اما میگوید که قدمت این قالب کوتاه در شعر معاصر به مرداد ۱۳۳۲ میرسد و به احتمال زیاد م.آزاد اولین شاعری است که نیم گانی سروده است. یکی از نیم گانیهای م.آزاد:
ای خواب راهبانه نیلوفر
در باغ ارغوان
بعد از م.آزاد شاعران فراوانی در این قالب طبع آزمایی کردهاند. یکی از نیمگانیهای شگرف از آن استاد شفیعی کدکنی است:
آخرین برگ سفرنامه باران این است
که زمین چرکین است
نیم گانی بهصورت نیمایی، کلاسیک و سپید میتواند سروده شود. بایندری نمونههای بسیاری از انواع نیم گانی آورده است.
با تخته سنگ چه میگویی
پروانه سپید
(سیروس نوذری)
پساز پیش درآمد بایندری، مقاله کوتاه دکتر غلامرضا کافی میآید. کافی که خود مبدع قالبی کوتاه بهنام ترانک بوده است ورود نیم گانی به تالار شعر فارسی را خجسته باد گفته و در آخر داشتن «آن شاعرانه» را برای توفیق هر شعری از جمله نیم گانی شرط لازم میشمارد: این «آن» میتواند یک بازی زبانی باشد و حد والا و بالای آن، یک کشف بینظیر شاعرانه با تناسبهای لازم و درهم تنیدگیهای چند لایه.
نوشتار سوم در باب نیم گانی از آن پژوهشگر و شاعر معاصر سریا داودی حموله است. این شاعر در نوشتار خود به واکاوی این قالب نوظهور پرداخته و از ظرفیتها و ویژگیهای آن سخن گفته است. خانم داودی مینویسد: شاعر بر این بنیان فکری ذهنیتش را بواسطه آشناییزدایی زبانی و ساختاری شکل داده است:
آن قلهای که از همه بالاتر است
تنهاتر است
در این نیم گانی نهایت ایجاز به کار رفته است. رئالیسم حاکم بر آن سطحی فراگیر دارد. شاخصهای تعریف شده بین دو رویکرد ذهنی و عینی در نوسان هستند. در این تصاویر روایی، حسهای انسانی به تصویر کشیده میشود. آنچنان که دادن صفت تنهایی به قله بر تشخص آن افزوده است.
داودی حموله بر این باور است که: نیم گانی، مبتنی بر تصاویر حسی و تعلیقهای ناگهانی است. جسارتهای خلق الساعه زبانی و بیانی، در لایههای شهودی و مکاشفهای نهفته است که جوهره اصلی آن در سه ضلع «ایجاز، معناگرایی و تصویرسازی» بازنمود دارد.
بایندری خود معتقد است که از این قالب در برگردان شعرهای کوتاه از دیگر زبانها به فارسی نیز میتوان سود جست. خود وی دو شعر کوتاه ترکی و کردی را این گونه با ظرافت و لطافت برای نمونه در قالب نیم گانی ترجمه کرده است:
سحرگاهان که عطر رفتنت در کوچهها جاری است
هوای خانه بیزاری است
مهی که تپه و ماهور را گرفته به دست
بخار آه من است
پس از نوشتارها در باب نیم گانی، در کتاب حدود ۱۲۸ نیم گانی از شاعر از پی میآید که در نخستین نگاه تنوع تصویر و ایجاز و فشردگی کلام به همراه موسیقی کوتاه اما تأثیرگذار چشمان مخاطب را خیره میسازد.
گاهی تصویری از درخت انگوری است که از روز ازل مست روییده است و شگفت نیست که میوهاش مستی آور باشد. درختی چنان مست که بیداربست بر ساق ساقهها نتواند ایستاد:
بایدش بازو بگیری تا نیفتد روی خاک
فطرتا مست است تاک
یا سخنی حکمتآمیز و پندآموز در باب گلدان. شاعر میگوید باید مثل گلدان بود که هر چند به دهانش خاک میپاشند او به شخص مقابل گل تقدیم میکند:
دهنش خاک و به دستش گل عطرآگین است
رسم گلدان این است
گاهی سخنی با مایه عرفانی تنها در چند کلمه به کوتاهی و زیبایی رخ نشان میدهد(انسان در کیهان پر پیچ و خم خودشناسی، سفری از خود به خود را آغاز میکند):
سفر به مقصد دریا برای رود
به خود رسیدن بود!
در نیم گانی ای که عنوان کتاب را از آن گرفته، ساختار مردسالارانه جوامع شرقی را به چالش میکشد. مردی که با تکیه بر سنتهای پوسیده و کهنه معمار دیوارها(محدودیتها، بندها و پابندها) است و زن که خالق پنجرههاست. پنجره استعارهای از دموکراسی، آزادی خواهی، دریچهای برای گفتوگو و مکالمه با جهان است. این زن یا حوا صرفاً زن نیست بلکه اشارهای به بعد زنانه بشر است همان بعد لطیف و مکاشفه پرور که همه شعرها، نقاشیها و دیگر هنرها زاییده و مدیون آن است:
دیوار را آدم بنا فرمود
پنجره کشف حوا بود
برای پر شدن از چیزی(موضوعی) و صید کردن ماهی مراد میباید ابتدا غرق شد. اگر شاعر باشی تا غرق در دریای شاعرانگی نشدهای چیزی به کف نخواهی آورد مانند تور ماهیگیران که وقتی از قایق بیرون آمد و در دریا غرق شد آنگاه سرشار از ماهیان میشود:
تا نشد غرق در امواج و نگونسار نشد
تور سرشار نشد
بعضی از نیم گانیها به حدی موجزند که مانند هایکوهای باشو نیاز به شرح و تفسیری مختصر دارند. هرچند ذهن و خیال تصویرگر مخاطب خود ناگفتههای شاعر را به تصویر میکشد. مثلاً در نیم گانی زیر میتوان آن را اشارهای به حس شاعرانه و نیروی الهام دانست که مانند قاصدک لطیف و اثیری و فرار و سیال است و در حالتی میان گرفتن و رها کردن، شاعر را معلق میان کلمات قرار میدهد:
چنان قاصدک گر بگیری بریزد
رهایش کنی میگریزد
یا نیم گانی زیر که تصویر پرندهای چون درنا را نشان میدهد که برای پرواز کردن تا مسافتی نیاز به دویدن دارد. همان تلاشی که هر فرد موفق پیش از پرواز در افق موفقیت میباید از سر بگذراند:
برای اوج گرفتن به دوردست
چاره اول دویدن است
گاهی زندگی رنگین و کوتاه آدمی به زبانی استعاری و کنایی در تصویر حبابی نمایان میگردد:
با عطسهای تولد و با عطسهای خراب
افسانه حباب
شاعر با همین مصالح اندک در قالب کوتاه خود، ما را به دامن طبیعت میبرد و در نگاهی اکسپرسیونیستی، عاطفه و اندوه بشری خود را از روییدن همزمان و هماهنگ جوانههای گندم در گندمزار به تصویر میکشد. او میگوید این جوانهها نیز چون ما آدمیان که از ترس تنهایی به دامن جامعه چنگ زدهایم هماهنگ میرویند تا از تنهایی تلخ رهایی یابند:
با هم چرا گندمچهها از خاک میرویند؟
نز بیم تنهایی است!
گاهی شاعر از زمانه و جامعه خود گلایه میکند و سردی و بیعاطفگی آن را بازمی نماید. جامعهای که در آن اگر تشنه شوی کسی کاسه آبی به دستت نمیدهد:
کس جرعه آبی نریزد در دهانم
جز پلکهای مهربانم
منوچهر بایندری شاعری اهل جنوب است. او که با آفتاب داغ گرمسیر و پهنه خیزاب گستر دریای آن آشنا و صمیمی است با کشف و عرضه این قالب بسیار کوتاه که از ایجاز و استحکام چون گره جاشوان(ملوانان) آن دیار است، راهی باریک اما پر از چشم اندازهای بدیع و دیده نشده پیش پای شاعران کوته سرا گشوده است. شاید علاقه شاعر به کوته سرایی در این میزان بهگونهای پیروی از شاعران سلف سرزمین خود چون فایز و مفتون باشد که از میان قوالب گوناگون به دوبیتی اقبال بیش تری نشان میدادند. به این دوست شاعرم از بابت کشف چنین قالب کوتاه و زیبایی در قلمرو شعر فارسی تبریک میگویم.
«ناطور دشت» یکی از برترینهای قرن بیستم
مریم شهبازی
خبرنگار
«جی.دی.سلینجر» نمونهای است در رد ادعای آن دسته منتقدانی که تأکید دارند نباید در انتظار ظهور نویسندهای جهانی از میان کارگاههای نویسندگی بود چرا که این نویسنده امریکایی از همین کارگاهها قدم به عرصه ادبیات گذاشت. اگر از تازه واردان عرصه کتابخوانی هستید شاید تعجب کنید که بدانید نخستین نوشته سلینجر بود که شهرتی جهانی برای او به ارمغان آورد. سلینجر، «ناطور دشت» یا به قول برخی مترجمان «ناتور دشت» را در نقد جامعه مدرن غربی و امریکای دوران زندگیاش نوشت؛ کتابی که قهرمان اصلی آن نوجوان طغیانگری است که بهدلیل ضعف درسی از مدرسه اخراج شده و حالا باید نزد خانوادهاش به نیویورک بازگردد. تمام ماجرایی که در این رمان بزرگسال میخوانید طی سه روز رخ میدهد؛ هولدن، پسری که داستان درباره او نوشته شده زمان تقریبی ارسال نامه اخراج به والدینش را حساب کرده، بنابراین ترجیح میدهد کمی دیرتر به خانه برسد تا پدر و مادرش قدری آرامتر شوند. به ناچار یکی- دو روزی را در خیابانها سپری میکند؛اتفاقاتی را که در این مدت بر او میگذرد نماد عبور از حال و هوای کودکی به دنیای جوانی میدانند. طی سالهای ابتدایی انتشار این رمان، درونمایه طغیانگر شخصیت اصلی داستان مورد توجه نوجوانان قرار گرفت؛ از همین رو برخی آن را اثری غیراخلاقی خواندند که به فهرست کتابهای ممنوعه دهه 90 میلادی امریکا هم راه پیدا کرد. با این حال حاشیههای ناطور دشت به همینجا ختم نشد؛ «جان لنون» خواننده مطرح موسیقی راک و همچنین از مؤسسان گروه افسانهای «بیتلز» در حالی به قتل رسید که قاتل او تأکید کرد که تحت تأثیر مطالعه «ناطور دشت» بوده که دست به چنین کاری زده است. اما پایان زندگی سلینجر هم نظیر واکنشهایی که «ناطور دشت» سبب شد بحث برانگیز بود؛ او تنها چند سال بعد از انتشار شاهکار ادبیاش به منطقهای دورافتاده رفت و زندگی در انزوا را در پیش گرفت. سلینجر در حالی سال 2010 با زندگی وداع گفت که نیم قرن از آخرین حضورش در انظار عمومی میگذشت؛ از همین رو عجیب نیست که اطلاعات چندانی از این نویسنده گوشهگیر در دست نباشد. احمد کریمی، نخستین مترجمی است که دهه چهل شمسی به سراغ این کتاب رفت؛ هر چند که امروز ترجمههای متعددی از آن در دسترس است.
ناطور دشت
نویسنده: جی.دی.سلینجر
ترجمه: احمد کریمی
ناشر: ققنوس