نگاهی به داغانترین برندگان جایزه صلح نوبل
آنان که نبــــــاید
امیرحسن محمدپور
همانطور که میدانید جایزه صلح نوبل، حاصل سرکوفتزدنهای نفس لوامه آقای آلفرد نوبل است. او که بعد از آتش زدن ترکیب نیتروگلیسیرین با چند ماده شیمیایی دیگر، با شعف و تعجب گفت: «عه ترکید!»؛ اختراع خود را برای استفاده در حفاری و جادهسازی به نام دینامیت در اداره ثبت اختراعات شهر سوری انگلستان ثبت کرد. اما هنوز مهر گواهی ثبت اختراع دینامیت خشک نشده بود دید که از این ماده در جنگهای مختلف و برای کشت و کشتار استفاده شد! اینجا بود که نوبل علاوه بر گفتن «نامردا من اینو واسه آدم کشتن نساختم! با هم دوست باشید»؛ دچار عذاب وجدان شد و وصیت کرد یک پنجم اموالش را برای تقدیر از کسانی که در راستای گسترش صلح و دوستی تلاش میکنند، اختصاص دهند. پس اینگونه شد که جایزه صلح نوبل، فرزند ناخلف آلفرد نوبل، به دنیا آمد.اینکه چرا این فرزند ناخلف بوده؛ برمیگردد به کسانی که با پارتی بازی و چرب کردن سبیل داوران، برنده این جایزه شدهاند. ما برای شما چهار نفر از داغانترین این برندگان را معرفی میکنیم تا خودتان قضاوت کنید.
1- تئودور روزولت
بدون شک و به گواه اولین دینامیتی که آلفرد نوبل منفجر کرد، داغانترین و ناشایستترین کسی که جایزه صلح نوبل را به خانه برده، همین تئودور روزولت است که اصلاً معلوم نشد چطوری و با چه توطئهای رئیس جمهور شد! روزولت از همان اول چماق را از روبهرو بسته بود و در سخنرانیهایش همیشه تأکید میکرد که نرم سخن میگوید اما یک چماق همیشه در دستش دارد.
با همان چماق بود که بین سالهای 1905 و 1906 همزمان طرف روسیه و ژاپن را که در جنگ بودند گرفت و به همین خاطر نامزد دریافت جایزه صلح نوبل شد. وی برخلاف باراک اوباما، زمانی که از نامزدی خودش مطلع شد با صدای رسا گفت: «آره! منو میگه!»
2- یاسر عرفات
وی که از اینجا مانده و از آنجا رانده بود همواره از سمت غربیها مورد مؤاخذه قرار میگرفت، اما یکهو مورد تقدیر آنها قرار گرفت! جالبتر از آن اینکه عرفات به خاطر مبارزه علیه رژیم صهیونیستی مورد سرزنش غرب بود، ولی جایزه صلح نوبل را بهصورت مشترک با اسحاق رابین و شیمون پرز که نخستوزیر و وزیر امورخارجه رژیم صهیونیستی بودند دریافت کرد!
تناقض را دارید؟ حتی خود یاسر عرفات هم که مورد اتهام همکاری با صهیونیستها و رفتاری دوگانه بوده در خواب هم نمیدید که با دو نفر از بیرحمترین و سنگدلترین قاتلان تاریخ همگروه شود. نقل است وی بعد از گرفتن این جایزه در مورد احساسش گفته: «اگه فوتبال بود میگفتم تو گروه مرگ افتادم!»
3- میخائیل گورباچف
کمتر از یک ماه بعد از اینکه گورباچف جایزه صلح نوبل سال 1990 را به خاطر «نقش ویژه اش در روند صلح در جهان و همینطور به خاطر روند صلحآمیز و موفق اتحاد دوباره دو آلمان» گرفت، در حمایت از کودتاچیهای ارتش شوروی علیه کشور لیتوانی همه استقلالطلبان لیتوانیایی را با خاک کشورشان به توبره کشید!
خوش انصاف حتی اهل ظاهرسازی هم نبود و نگذاشت حتی خبر جایزه گرفتنش روی تلکس خبرگزاریها برود! وی همان زمان در جواب خبرنگاری که پرسید: «آقای گورباچف، شایعه شده شما جایزه صلح نوبل رو گرفتید. تأیید میکنید؟» گفت: «به همین کله کچلم قسم که خودم بودم. به امید حق علیه باطل میریم که جایزه جنگ نوبل رو هم بگیریم.» بعد درحالی که با جایزه صلح نوبل رو به جلو اشاره میکرد فریاد کشید: «بزنید شتک شونو پتک کنین!»
4- باراک اوباما
هنوز چند ماهی از رئیس جمهور شدن اوباما نگذشته بود که کمیته جایزه نوبل اعلام کرد جایزه صلح نوبل سال 2009 را به وی اعطا خواهد کرد. اوباما که با شنیدن این خبر ساندویچ هاتداگاش را نجویده قورت داد، از جو بایدن که معاون اولش بود پرسید: «منو میگه؟»
در واقع داوران نوبل انتظار داشتند اوباما در دوران ریاست جمهوری پیش رویش «تلاشهای بینظیرش در جهت تقویت دیپلماسی جهانی و همکاری میان ملتها» را به رخ همگان بکشد تا ثابت شود که وی بحق نامزد این جایزه بوده. اما نه تنها چنین کاری نکرد، بلکه تا توانست پهپاد بود که روانه مناطق مختلف دنیا برای جنگ افروزی میکرد. دست آخر هم در نامهای به کمیته نوبل نوشت: «من همه تلاشمو کردم!»
حکایت پیر و مریدان
از این صلحپر از کینش...
محمدرضا رضایی
شبی از شبهای زمستان، پیر در غار تنهایی خود به زیر کرسی خزیده بود و از خوردن چای گرم و بیسکوییت لذت میبرد که ناگهان مریدان وی نعرهزنان وارد شدند. پیر که به این رفتارهای مریدان عادت داشت، هیچ نگفت و فقط تماشا کرد تا ببیند مریدان کی سر عقل میآیند و خاموش میشوند. پیر هرچه منتظر ماند مریدان بیشتر نعره زدند و مریدان نیز که خونسردی پیر را میدیدند، بیشتر تحریک شده و بیشتر نعره میزدند. از یک جایی به بعد صدای مریدان گرفت و بالاجبار خاموش شدند. پیر که خیلی خودش را کنترل کرده بود، از جای برخاست و با عصایش تک تک مریدان را آنقدر زد که صدای گرفتهشان دوباره باز شد.
مریدی گفت: «چرا میزنی؟ شاید دلیلی برای اینهمه کولیبازی داشتیم.» پیر گفت: «اول بارتان که نیست!» مرید گفت: «ای پیر! اینبار فرق میکند. خبر آمده که قرار است مسیح علینژاد هم کاندیدای دریافت جایزه صلح نوبل شود. این نعره ندارد؟ من از شما میپرسم.»
مریدان منتظر بودند که پیر هم نعره بزند، لکن پیر نظارهگر مریدان بود و هیچ نگفت. مریدان که واکنشی ندیدند، بانگ برآوردند که: «ای پیر از چه روی خموشی؟ یه نعرهای، جیغی، چیزی بزن.» پیر گفت: «کمخردان! جایزه صلح نوبل تا الآن به کدام آدم درست و حسابی رسیده که این دومیاش باشد؟ پیش از این هم بسیاری از دشمنان صلح این جایزه را گرفتهاند. حالا این خبر ارزشش را داشت که اینگونه شب تعطیلم را خراب کنید؟» مریدان کمی به فکر فرو رفتند و با خود اندیشیدند که پیر راست میگوید و آنها هم چیزی از بقیه کم ندارند. پس نعرهزنان به سمت کمیته نوبل شتافتند تا بهپاس یکدهه اذیت و آزار پیر، خود را کاندیدای صلح نوبل کنند. در راه نیز جامه دریدند و بر سر چوب کردند تا شاید بهعنوان «مخالف جامه اجباری» شانسشان برای دریافت جایزه صلح نوبل افزایش یابد.
صامره حبیبی
چه شود باز برم نام تو را
بخورم کاش شبی شام تو را
به خداوند اسیرش هستم
هرکسی پهن کند دام تو را
دم بختان به کجا روی آرند
سرپرستی بکن ایتام تو را
میروم پشت در هر بانکی
که ببندم به خود احرام تو را
همه شرط و شروطش با من
میکند پاره که برجام تو را؟
باید از بانک بپرسی که چرا
این چنین تلخ کند کام تو را
ازدواجم شده کابوس همه
چه کنم این همه آلام تو را
زندگی منتظر ماست ولی
بدهد بانک اگر وام تو را
بیانیه مریم رجوی در اعتراض به پیشنهاد
نامزدی مسیح علینژاد برای جایزه صلح نوبل
مرضیه ربیعی
ای خلق جهان! من یکی از لایقترین افراد برای کسب جایزه نوبل هستم. اما حق مرا خوردهاند، یک پارچ آب هم رویش. نمونهاش همین دخترک تازه از کشور گریخته. بیش از 40 سال است که همه زندگیام را در این راه گذاشتهام و فروغهای جاویدان برای صلح در ایران روشن کردهام. اما آنقدر به ما ظلم شد که حتی تا چند سال پیش یک گروهک تروریستی بودیم. حتی گروه هم نه!
مگر من از آن دخترک گیسبریده چه کم دارم که از راه نرسیده نامزد شده و من بعد از سالها مبارزه هنوز نام مسعود گوربهگور شده را یدک میکشم و نتوانستم نامزد شوم؟ البته مسیح بداند که این دوران نامزدی شیرین است، ولی شیرینی آن آمیزهای است از تلخی و شوری، فرجامش بیمزگی است. حالا که فکر میکنم شاید ته مزهای از گسی هم داشته باشد. البته هر یک از این مزهها در صورتی محقق خواهد شد که تا قبل از این به خاطر کرونا بویایی و چشاییات را از دست نداده باشی.
در آخر به منظور احقاق حقوق حقه خود، از همه هواداران خود خواستاریم در نشست بعدی شورای مقاومت ایران حاضر شده و یکصدا فریاد برآورید: ما اعتراض داریم، نوبل نیاز داریم.
افشار جابری و حافظ شیرازی
«از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح»
خواب در چشم و به لب چایی و سر در گوشی است
بهزاد توفیق فر
آن اوایل، شاهزادهها مجبور بودند درِ باغ قلهک و ولنجک را به روی رؤسای ادارات و اهالی حرمسرا و سفرای خارجه باز کنند تا بلکه مشمول ورود به مجلس شوند، اما منتظرالوکالههایی که از کت فِراگ(1) و کلاه سیلندری، ایضاً باغ و عمارت محروم بودند، باید ضمن خارج کردن پولهای داخل متکا و چال شده، مبادرت به فروش چهارپایان یا محصولات سردرختی یا غیره میکردند تا بتوانند از پس نمکگیرکردن رعایا بربیایند و وقت برگزاری «تور دقیقه نودی» بازدید از صندوق رأی، چهارتا سِجل(2) بیشتر کاسب شوند.
در همان اوایل، به جای سلبریتیها و اینفلوئنسرها، هوچیها و کلاه مخملیها بیرون میریختند و هر گروهشان، با تیغیدن کدخدا و زمیندار و چوبدار، دور و بَر او راه میافتادند و غوغای وی را میکردند و با زور، سجل مردم را میگرفتند. بعد هم در ستاد بغلی، ناهار میخوردند و سطل آشغالهایش را میشکستند و میرفتند تا انتخابات بعدی. بعدتر، رضاقلدر که شاه شد، بساط آنها را جمع کرد و بساط خودش را پهن کرد. هرکس میخواست وکیل شود باید وی را میدید وگرنه میتوانست وکالت را پشت گوش چپش بنویسد! این شعر ، پس از پایان انتخابات دوره ششم، در هفتهنامه توفیق، 25 اردیبهشت 1305 منتشر شده است:
برادر از جَبینات نـور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
گذشت آن «های و هوی» انتخابات
گذشت آن شورش و آن انقلابات
شدیم آسوده از فکر و خیالات
تموم شد موسم گشت خرابات
بساط منقل و وافــور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
گذشت آن دعوت و آن میـهمانی
گذشت آن دوستیهای زبانی
گذشت هوچیگری و شارلاتانی
بگویم از برایت گـر ندانی
که آن پولهای جورواجور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
سِزد ما هوچیان گرد هم آییم
سخن از کار و بار خود سُراییم
حساب دخل و خرج خود نماییم
دگر در فکر یک کاری برآییم
که آجیل آچار(3) و شور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
تموم شد موقع آرا فروشی
رسیده حالیا وقت خموشی
زِمن بشنو اگر دارای هوشی
کنون باید که در کاری بکوشی
زِ لیـدرها دگر دستـور تموم شد
بزن بر سینه و سر، سور تموم شد
(1) کت فراگ: کت دنبالهدار دولبه انگلیسی
(2) سجل: شناسنامه
(3) آجیل آچار: آجیل زعفرانی، آبلیمویی گلپردار
بخش سوم
شخصیتشناسی ماسکی
محدثه مطهری
ما که خودمان دانشمندان هستیم، طی تحقیقات فراوان علمی و مشاهدات میدانی به نتایج جالبی درباره ارتباط شخصیت افراد با ماسکی که استفاده میکنند، رسیدهایم. نتایج این تحقیقات فوق علمی و آزمایشهای سخت و مشاهدات دقیق را سخاوتمندانه و به دور از مسخرهبازیهای مقالهنویسی و اینها با شما درمیان میگذاریم.
5 ماسک سه لایه معمولی: دمتان گرم! شما مثل خودمان هستید. شپشهای جیبتان هم سروسامان گرفتهاند ولی خودتان هنوز نه. قبل از هر عید کلی استوری میگذارید که تو رو خدا پیامک تبریک تکراری نفرستید ولی آخرش نود هزار تا پیامک تبریک تکراری دریافت میکنید. درحالی که از بغلدستیتان در اتوبوس میپرسید قضیه فلانی چی بوده، علیهاش سه تا پست میگذارید. موقعی که میخواهید به صحبتی در چت پایان بدهید، از ایموجی گل و قلب استفاده میکنید و اگر طرف مقابل این حربه را استفاده کرد، شما پیامش را لایک میکنید. هنوز هم گاهی از لهجه بررهای استفاده میکنید. اگر خیلی فرهیخته باشید، در جوانی و نوجوانی صفحات تله تکست را دنبال میکردهاید.