نماد پایتخت چگونه شکل گرفت؟
روایت برج آزادی
فرزانه قبادی/ دهم شهریور 1345 بود که روزنامه اطلاعات در صفحه نخست خود آگهی مربوط به یک مسابقه را منتشر کرد: «مسابقه طرح ساختمان شهیاد» که بعدها برج آزادی نام گرفت. طراحی یادمانی را بین معماران ایرانی به مسابقه گذاشته و علاقهمندان تا دهم آبان ماه 1345 فرصت دارند طرحهای خود را به دفتر مرکزی جشنها تحویل دهند؛ در بند سوم این آگهی آمده: «بنا باید به تناسب میدان طرح گردد، ولی حداکثر ارتفاع ساختمان (از نظر مجاورت فرودگاه) از چهل و پنج متر نباید تجاوز کند.»
سالها پیش از برگزاری این مسابقه، قرار بود میدانی وسیع در بلوار آیزنهاور-که به فرودگاه مهرآباد منتهی میشد- ساخته و بنایی یادمانی به مناسبت جشنهای 2500 ساله نیز در آن احداث شود. از آنجا که واژه «دروازه تمدن بزرگ» در دهه چهل و با درآمد هنگفتی که از فروش نفت نصیب اقتصاد ایران شد، تبدیل به یکی از واژههای محبوب محمدرضا شاه شده بود، در ابتدا ایدهای مطرح شد مبنی بر اینکه این دروازه تمدن در شهر عینیت پیدا کند و نمادی شبیه به این تعبیر جاهطلبانه در پایتخت ساخته شود. مهندس امیر نصرت منقح و یوسف شریعتزاده و همکارانشان که آن روزها بهعنوان تیمی از معماران زبده ایران شناخته میشدند، بنایی نمادین شبیه به طاق نصرتهای ایرانی را طراحی کردند، اما طرح مورد قبول قرار نگرفت؛ در نهایت تصمیم بر این شد که با برگزاری مسابقه و فراخوان عمومی از معماران دعوت شود تا طرحهای خود را ارائه کنند.آبان ماه همان سال، دفتر جشنها با جوانی بیست و چهار ساله تماس گرفت و به او اعلام شد طرحی که برای شرکت در مسابقه ارائه کرده است «نزدیکترین طرح به خواسته هیأت داوران» بوده و پذیرفته شده است. حسین امانت شاگرد هوشنگ سیحون بود و آشنایی خوبی با تاریخ و معماری ایرانی داشت. امانت این بنا را با الهام از المانهای معماری ایرانی از دوره ساسانی تا دوران اسلامی طراحی کرد. او درباره طراحی این بنای یادمانی میگوید: «برج طوری طراحی شده که معطوف به حقیقت، جوهره و عمق فرهنگ ایران است. یعنی با توجه به آنچه در طول تاریخ بر ایران رفته و عظمتی که در تاریخ این کشور است، ساخته شده»
امانت که به تازگی از دانشکده معماری دانشگاه تهران فارغالتحصیل شده بود، در نخستین تجربه جدی خود، بنایی را طراحی کرد که در مقاطع مختلف تاریخ بهعنوان نمادی در میان خیل عظیم جمعیت خودنمایی کرد. به تعبیر حسین امانت: «این بنا مثل یک پدر مردم را در آغوش گرم خود گرفته، پدری که از 2 - 3 هزار سال قبل آنجا بوده.»
امانت پروژه ساخت برج را در سال 1346 با کمک دوستانش منوچهر ایرانپور، سعید خرمیان و روحالله نیک خصال آغاز کرد. بنایی که قوس میانی آن ملهم از طاق کسری ساسانی و کاشیکاری و مقرنس آن تداعی کننده معماری بناهای اسلامی است. فضای سبز اطراف بنا با الهام از باغ های ایرانی طراحی شده و قرار بود پیاده راهی باشد برای تفرج پایتخت نشینان.
جشن پراعتراض 2500 ساله
آغاز سقوط
لیلا ابراهیمیان/ جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران از روز سه شنبه ۲۰ مهر تا شنبه ۲۴ مهر ۱۳۵۰ در در تخت جمشید برگزار شد.
فکر برگزاری چنین جشنی شش سال بعد از کودتای 28 مرداد 1332شکل گرفت؛ قرار بود آن زمان مراسم مختصری برای بزرگداشت سنت سلطنت در ایران برگزار شود اما شاه بهتدریج تغییر رأی داد؛ او میخواست جشن دوهزار و پانصد سال با جشن یادبود تاجگذاری مجزا باشد و این یکی مفصلتر و مجللتر. آذرماه 1337 شاه فرمانی صادر کرد تا کمیته عالی مشورتی برای مطالعات تاریخی و علمی درباره آن شکل گیرد؛ حسین علاء ، حسن تقیزاده، علیاصغر حکمت، محمود مهران، رضازاده شفق و سعید نفیسی عضو این کمیته بودند و بعد از گذشت 10 سال کاری انجام ندادند. این بار شاه تصمیمی عجولانه گرفت و در طول 18 ماه، صدها نفر از سران کشورهای مختلف، روزنامهنگاران و میهمانهای عالیرتبه را به تختجمشید نماد تاریخ ایران باستان دعوت کرد. کار شبانهروزی مهندسان و کارگران و دلارهای نفتی در خدمت تدارک برای ضیافتی بزرگ بود؛ ضیافتی برای نشان دادن شکوه شاه که البته آغازی شد برای سقوط پهلوی. آن زمان شاه دهها میلیون دلار صرف کرد تا در شیراز فرودگاهی بنا شود؛ به جای هتل لوکس چادرهایی نفیس بنا شد و امنیتجادهها و روشنایی آن مورد توجه قرار گرفت. قرار بود 2500 مدرسه و درمانگاه ساخته شود اما چنین نشد و هزینههای سنگین و اسراف این جشن از چشمها پنهان نماند؛ هزینههای سنگین در شرایطی که فقر، حاشیه نشینی و... چالشهای جدی در ایران بود. همان زمان امام خمینی در بیانیهای شدیداللحن جشنها را «بزم اهریمن» خواند: «...شاهنشاهی ایران از اولی که زاییده شده است تا حالا روی تاریخ را سیاه کرده است. جنایات شاههای ایران روی تاریخ را سیاه کرده است، برج، از سر درست کردند، سر مردم را میبریدند، قتلعام میدادند بعد برج درست میکردند با آن. برای این شاهان، ما ملت اسلام باید جشن بگیرد؟! ملت ایران موظف است که با این جشنها مبارزه منفی کند، مثبت نه لازم نیست، از خانه بیرون نیایند وقتی که این جشنها هست، شرکت نکنند در جشنها، جایز نیست شرکت کردن در این جشنها. هرچه میتوانند از زیر بار اینطور چیزها بیرون بروند...» روحانیونی چون شیخ صادق خلخالی هم بودند که با نوشتن رسالههایی از رهگذر حمله به دوران کوروش هخامنشی، جشنهای ۲۵۰۰ ساله را به چالش میکشیدند.
در این بین کنفدراسیون دانشجویان هم نیروهای خود را برای مبارزه با جشن بسیج کرد؛ بیانیههایی که شرکت در جشن را محکوم میکرد. حکومت هم دست به کار شده بود و برای حضور در جشن سران کشورهای غربی را ترغیب و تهدید میکرد. اینکه «آینده سرمایهگذاری انگلیس و فرانسه در مس کرمان به خطر میافتد» و «آینده اقتصادی آلمان در ایران به حضور در این جشن بستگی دارد.» شاه همه را به جشن دعوت کرده بود الا اسرائیل؛ او ترس این را داشت که کشورهای عربی از حضور در جشن سر باز زنند. اما هر چه بود درنهایت ملکه انگلیس و پرنس ولز در جشن غایب بودند و ریچارد نیکسون و پمپیدو روسای جمهور آمریکا و فرانسه در جشن شرکت نکردند. روزهایی که همه گوشها و چشمها به سمت پاسارگاد بود؛ آنجا که آخرین شاه ایران میگفت: «کوروش! ما امروز در برابر آرامگاه ابدی تو گرد آمدهایم تا به تو بگوییم: آسوده بخواب که ما بیداریم...» درست همان زمان که ساواک بسیاری از مبارزان سیاسی را زندانی کرده بود و منادیان «جزیره ثبات» به سمت جزیره سرگردانی میرفتند؛ جشن 300 میلیون دلاری آخرین ضیافت سلطنت در ایران بود.
تهیه و تنظیم:حسن مجیدی
در گذشت داوود پیرنیا
داوود پیرنیا [متولد سال ۱۲۷۹ در تهران] بدرود حیات گفت. پیرنیا دیروز [سهشنبه 11 آبان 1350] نزدیک ظهر هنگامی که تنی چند از دوستان خود را در منزلش پذیرایی میکرد غفلتاً از روی صندلی خم شد و به عارضه سکته درگذشت.داوود پیرنیا فرزند ارشد مرحوم «حسن پیرنیا» (مشیرالدوله) بود. هفتاد و دو سال زندگی کرد و تا آخرین روز زندگی، وجودی لایق و مفید و خدمتگزار به شمار میآمد. او تحصیلات متوسطه و عالی را در «فری بور» سوئیس به پایان برده و در رشته قضایی و حقوق سیاسی فارغالتحصیل شده بود. از اینرو در بازگشت به ایران در عدلیه به کار قضاوت پرداخت و در سلک همکاران نزدیک مرحوم «علی اکبرداور» قرار گرفت و در همین دوره از خدمت بود که عنوان نخستین رئیس کانون وکلا را یافت. بعد به وزارت مالیه منتقل شد و آخرین سمت او مدیر کل تشکیلات آن وزارتخانه بود. پس از شهریور ۱۳۲۰ داوود پیرنیا از طرف مرحوم «احمد قوام السلطنه» به همکاری دعوت شد و در کابینه او سمت معاون نخستوزیر و سرپرست بازرسی نخستوزیری را احراز کرد.داوود پیرنیا پس از آنکه به مرحله بازنشستگی رسید و از خدمات دولتی فراغت حاصل کرد، فرصتی یافت تا یکسره به کارهای اجتماعی و اشتغالات ذوقی بپردازد. همین دوره با ابداع برنامه «گل ها» و برنامه «کودک» رادیو ایران یادگار ارزشمندی از خود برجای نهاد که مظهر شور و شوق عارفانه و ادیبانه و هنر دوستانه وی به شمار میآید....مرحوم پیرنیا به زبان و ادبیات فرانسه تسلط عمیق داشت و زبان آلمانی را نیز نیکو میدانست. شیفته هنر و ادبیات و موسیقی و گل بود و از کارهای انسانی و اجتماعی هرگز روی نمیگردانید و بیکوچکترین تظاهری، در امور خیر و کمک به رنجدیدگان و دردمندان پیوسته پیشقدم بود. به پاس خدمات انسانی و اجتماعی مرحوم پیرنیا، یکی از مدارس به یادبود او در «نائین» مسقط الرأس اجدادی وی به نام داوود پیرنیا نامگذاری شد.
روزنامه اطلاعات - چهارشنبه 12 آبان 1350
حراج قالی ایرانی هیتلر
لندن- خبرگزاری فرانسه: یک فرش استثنایی ایرانی معروف به «سلطان آباد» در تالار فروش لندن حراج خواهد شد. این فرش در میان ۲۲ تخته قالی ایرانی که آدولف هیتلر در سال ۱۹۳۷ برای مفروش کردن کاخ صدارت عظمی در برلن به ایران سفارش داده بود زیباترین آنها است.هیتلر این فرش را که شانزده مترطول و هفت متر عرض دارد و وزن آن نزدیک به نیم تن است و همچنین ۲۱ تخته دیگر قالیهای سفارشی خود را ندیده است زیرا کار بافت این قالیهای خارقالعاده بیش از هشت سال طول کشید و این هنگامی بود که جنگ دوم جهانی پایان یافته بود.
انتظار میرود «سلطان آباد» که مرغوبیت آن با زیباترین فرشهای قرن شانزدهم و قرن هفدهم برابری میکند دستکم به یکصد هزار لیره به فروش برسد. یک میلیاردر امریکایی به نام «هوار اهوکس» در سال 1968 یک قالی کوچکتر ایرانی از این کلکسیون را به ۸۵ هزار لیره خریداری کرده است.علاقه شدید هیتلر به فرش معروف خاص و عام بود. در بحبوحه جنگ در لندن شایع بود که هیتلر گاهی از اوقات روی فرش به زانو در میآمده وآن را میجویده است!...
روزنامه اطلاعات- پنجشنبه 20 آبان 1350
سختترین
زمستان تاریخ ایران
از روز شنبه 2 بهمن سال 1350 سرما، کولاکهای برف و بوران ایران را فرا میگیرد. در روزهای بعد، بارش برف در پهنه وسیعی از کشور به ارتفاع ۳ و 6 متر و دمای هوا در برخی نقاط به منفی ۳۷درجه میرسد.
برف و سرما تا چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۵۰ منجر به مرگ بیشاز ۴۰۰۰ نفر و نابودی ۲۰۰ روستا شد.
شنبه 2 بهمن
برف امروز تهران را غافلگیر کرد.
مدارس تهران 3 روز تعطیل شد.
یکشنبه 3 بهمن
برف ارتباط 3750 روستا را در آذربایجان قطع کرد.
20 اتوبوس حامل مسافر در دو طرف گردنه حیران ماندهاند.
یکشنبه 10 بهمن
جادههای مهم کشور بسته شد.
جادههای هراز، رشت، اصفهان، شیراز، تبریز و همدان مسدود است.
مدارس 15 شهرستان تعطیل شد.
صدها دستگاه اتوبوس، سواری و کامیون در راهها ماندهاند.
سهشنبه 19 بهمن
شهرهای شمال وغرب کشور زیر برف رفته است.
شانزدهمین برف در تهران بارید.
مردم همدان در خانههایشان حبس شدهاند.
چهارشنبه 20 بهمن
وضع فوقالعاده در شهرها.
اغلب شهرستانها در نتیجه برف و سرما به حال تعطیل درآمده.
چهل خانوار زیر بهمن رفتند.
صدها اتوبوس، سواری و کامیون در جادهها به محاصره برف افتادند.
در تبریز 7 نفر از سرما خشک شدند.
180 نفر در ارتفاعات گیلوان ناپدید
شدند.
در سهند یک قطار زیر برف ماند.
شنبه 23بهمن
نجات 4500 مسافر از مرگ.
در سردشت مهاباد 53 نفر زیر بهمن ماندند.
بهمن دهکده «شکل آباد» را ویران کرد.
یکشنبه 24 بهمن
60 نفر زیر بهمن خفه شدند.
گلههای گرگ شبها قوچان را محاصره میکنند.
روزنامه اطلاعات و روزنامه کیهان - 2 تا 24 بهمن 1350