سحر فتحی
در اینجا قصد داریم ثابت کنیم کلمات، همواره معنی همیشگی خود را نمیدهند، بلکه گاهی معنایی خارج از تصور ما و حتی واژهنامهها دارند. برای اینکه این مورد را بیشتر ثابت کنیم در حوزه آلودگی هوا چند واژه مرتبط را طوری معنی میکنیم که چارهای جز پذیرفتن آن نداشته باشید.
آلودگی هوا: تعطیلی مدارس مقطع ابتدایی شیفت صبح، همه مناطق بجز فیروزکوه و دماوند.
ذرات معلق در هوا: مادهای که باد هم تکانش نمیدهد.
گاز گلخانهای: همان مورد بالایی ولی از نوع گلخانهای.
سوراخ لایه ازن: سوراخی شبیه سوراخ جیب مردم.
دستگاه تنفس انسان: دستگاهی در بدن انسان که تغییر کاربری داده و در هر شرایطی به حیات خود ادامه میدهد.
اتمسفر: ترکیبی از ما و آلایندهها که به همزیستی مسالمتآمیزی رسیدهایم.
وزش باد: انواع مختلفی دارد اعم از انسانی و طبیعی، در حال حاضر کارسازترین راهحل آلودگی هوا است.
سازمان جهانی بهداشت: سازمانی جهانی که حداقل اگر مشکل آلودگی را حل نکند، ابراز نگرانی میکند.
شاخص کیفیت هوا: میزان نگرانی سازمان جهانی، نسبت به آلودگی هوا را بالا و پایین میکند.
ترافیک: علاقه مردم به مرکز شهر باعث ایجاد آن میگردد.
هوای پاک: تصویری از آسمان آبی که شما و شخص موردنظر زیر آن نشستهاید و هر بار چند تکه ابر سفید از بالای سرتان میگذرد و شما همانطور که دستتان را از ته کتف کشیدهاید طوری که رگ گردنتان میخواهد بگیرد و با انگشت اشاره توجه همان شخص موردنظر را بهسوی آن جلب میکنید، شکل آن راحدس میزنید و میخندید! بله همینقدر رؤیایی و دستنیافتنی!
به مناسبت 4 بهمن، روز جهانی تقدیر و تشکر
تشکرات ویژه یک شهروند عادی
علیرضا عبدی
در روز جهانی تعریف و تمجید و تشکر و قدردانی و هرچه هست، بنده بهعنوان یک شهروند، خود را ملزم میدانم از زحمتکشان چند عرصه تشکر کنم:
۱ تشکر ویژه و فراوان دارم از خرندگان ضایعات. ممنونم که هر روز در گرما و سرما، تابستان و زمستان، روزهای تعطیل و غیرتعطیل در خیابان و کوچههای بنبست و... ساعت ۶ صبح نگران آهنآلات، آهن ضایعات، آلومین (!)، مفرغ و... ما هستید. مرسی که هستید!
۲ تشکرات بسیار ویژه دارم از لولهبازکنیها و تخلیهچاهها. هر جایی که فکر میکردیم بکر است، با تبلیغات شما فهمیدیم که خیر، این کشور، طبیعتگرد کم ندارد! باز هم ممنون که ما را با برچسبهای خودتان مشهور کردهاید، از بس روی در خانهمان برچسبهای شما هست، گاهی از ۱۱۸ تماس میگیرند تا شماره لولهبازکنی و تخلیهچاه از ما بگیرند.
۳ تشکر ارزنده و عالی دارم از جناب آلودگی هوا. البته از آلودهکنندگان هوا باید بیشتر تشکر کنم. همین که هر روز اینقدر هوا پاک نیست تا برجهای بلند را ببینیم و دهانمان آب بیفتد، باید قدردان زحمات
شما بود.
۴ قدردانی آخر هم برای اینترنت است و کوسههایی که فیبرهای اینترنت را هر روز گاز میگیرند. (خدا قوت به دندانهایتان.) همین که صدای استاد قطع و وصل میشود و در عین گرمماندن پتویمان میخوابیم، باید از شما تشکر کرد.
مرضیه ربیعی
سالهای گذشته اینگونه بود که حداقل دانشآموزان در فصل پاییز از آلودگی هوا خیلی هم ناراضی نبودند! بالاخره حداقل یک هفته تعطیلی و بخور و بخواب را برایشان به همراه داشت. اما کرونا حتی بساط این چند روز بدون دغدغه درس و معلم را هم گرفت. آموزش مجازی که آمد، دیگر فرقی نکرد که مدرسه بهخاطر کرونا تعطیل شود یا آلودگی هوا! در هر دو صورت دانشآموز ساعی ما باید با چشمان نیمهباز، سر کلاس درس حاضری را زده و دوباره پتو را روی سرش بکشد. اینجا بود که بالاخره ما هم به فکر افتادیم که راهکارهایی برای حل معضل آلودگی هوا را بررسی کنیم. البته این راهکارها، بیشتر آبکی است، چرا که خلاف تصور شما فقط آلایندهها باعث آلودگی نیستند و تغییر اقلیم در کشور و کاهش بارندگی هم خیلی سوسکی، تأثیر بسیاری بر آلودگی هوا گذاشته است. در این زمینه چند راهکار ارائه میشود:
۱ حدود سی درصد از آب پشت سدها با بحران بیکاری روبهرو بوده و بسیاری از نخبگان آبی با پدیده تبخیر مغزها، به آسمان مهاجرت میکنند. پس تلاش شود که لااقل این آب برای غافلگیری منابع آب سطحی، تالابها، رودخانهها و دریاچههایی که الان خشک شدهاند، به کار گرفته شود.
۲ آی بسوزه ریشه این سیاست بیوالدین که حتی در آلودگی هوا هم تأثیر شگرفی دارد! همانطور که سازمان محیطزیست فقط مسئول اتوبان تهران شمال نیست، وزارت امور خارجه هم فقط برای برجام و سفر خارج رفتن نیست! پس معاونت دیپلماسی آن تلاشی بکند که بتواند حقابه ایران از آبهای مرزی کشورهایی مثل افغانستان، عراق، ترکیه، سوریه و دیگر کشورهای همسایه را گرفته تا برای ما هم آب یا نانی داشته باشد.
۳ طبیعت زبان ندارد! ولی اگر داشت حتماً تلاش میکرد که داماد یکی از مسئولان شده و حقابه خود از منابع سطحی را بگیرد. اگر کسی هم به او اعتراض کند، با خیال راحت میگوید که سهمش را از سفره آبی کشور برداشته است. پس دریچه سدها را باز کنیم تا طراوت و سرسبزی به طبیعت برگشته و محیط زیست هم بگوید: آخیش. در این صورت درجه حرارت هم فیتیله را پایین کشیده و بارندگی بیش از اینها میشود. اگر خدا بخواهد...
سوگند مرحوم بقراط، زیر چرخ عقب!
بهزاد توفیق فر
حالا که دستگاه کارتخوان خیلی از دکترها کارتکشاش مسدود است و مالیاتیها میدوند؛ از طرفی دارند زور میآورند تا ظرفیت پذیرش رشتههای پزشکی افزایش یابد، توجه زورآورندگان مذکور را به این نکته جلب میکنم که همین الان هم اغلب دانشجویان رشتههای پزشکی، از شهرهای دور و بعضاً محروم به دانشگاههای بزرگ و معتبر راه پیدا میکنند و اینکه بیایید ظرفیت پذیرش دانشجو را زیاد کنید و حتی بومیگزینی هم کنید، لزوماً باعث نمیشود که سیل پزشکان متعهد به شهرستانها و نقاط دوردست کشور جاری شود، بلکه برعکس!
چرا؟! عرض میکنم. اولاً برای تربیت دانشجوی پزشکی، فقط استاد و وایت برد و از این صندلی دستهدارها کفایت نمیکند. گیرم که شما به جای دو رنگ ماژیک وایت برد، سه رنگ گذاشتید، بازهم چیزهای مهمتری لازم است، مثلاً این دانشجوها نیاز به مریض دارند. یعنی باید بیمارستان و مریض موردنظر هم باشد تا دورههای کارورزی خودشان را که کوتاه هم نیست، بگذرانند. از آن طرف دانشجو که تبدیل شد به دکتر، میفرستیدش برود یک جای دوری تا تعهدش را به جای آورد و حواستان هست که حتماً حقوق و مزایایش از کارگر وردست گچکار در فلان بندر، کمتر باشد و حتماً سالی دوبار توی برف یا گل (به کسر گاف) گیر کند.
خب! دکتری که فقط با نمره شیمی و زیستشناسی و بدون توجه به جوانب فرهنگی و اخلاقی، پذیرش شده و در فلان شهر بزرگ با همه امکانات فیزیکی و غیرفیزیکی و حتی مزایای بصری(!) دکتر شده است و یادگرفته چطور کارتکشاش را از حیز انتفاع ساقط کند، همان اولین بار که ماشین کهنه علوم پزشکی توی برف بکسوات کرد، نسخه تذهیبکاری شده سوگند مرحوم بقراط را میگذارد زیر چرخ عقب و گازش را میگیرد تا خود خود گیشا یا آریاشهر یا...!
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
ای صاحب فال!
از قدیمها که هنوز ما نبودیم گفتهاند «خواهی نشوی رسوا، همـــرنگ جمــاعـــت شو.» شما هم خوب این توصیه را درونی کردی و از هیچ تلاشی برای همرنگ شدن فروگذار نمیکنی. آخر صاحب فال حسابی! همرنگی با جماعت به چه قیمتی؟! اینکه کل مال و منالت را بفروشی و بریزی توی سبد سهام هم شد اتحاد و همبستگی؟ باز خوب شد از تحریم خرید روغن و باقی مواد غذایی گذشتید، وگرنه با این اوضاع گرانی هر روزه، چی میماند که بخورید و زنده بمانید؟ قبل از هر همراهی و همرنگی خوب فکر کن. آدمهای موفق خوب فکر میکنند و راز موفقیتشان هم همین است. حالا فهمیدی آن کس که چو ما نیست در این شهر کجاست؟ فکر اقتصادی را به کار انداخته و وقتی شما درگیر همرنگی بودی، انبارها را پر از روغن و برنج کرده. فکرت را بکار بینداز صاحب فال!
محمدحسین صادقی
خاک رس
سؤال: تو پالادیوم بوتیک گرفتم، چیکار کنم بتونم اجارهام رو دربیارم؟
جواب: باید جنس بذاری توش. متأسفانه مردم کمتر هوا میخرن.
سؤال: توی شهرک اکباتان سوپری دارم ولی هیچی نمیتونم بفروشم. چیکار کنم؟
جواب: اون تابلو «ایستادن بیجا مانع کسب است» با فونت نستعلیق رو بردار. شاید توی فروشت تأثیری نذاره ولی مطمئن میشی وقتی اونجا فروش نداری کلاً اینکاره نیستی.
سؤال: میوه فروشم. دخلم به خرجم نمیخوره. چه خاکی به سر کنم؟
جواب: خاک رس! یه کم لامپها رو کمتر کنی و سعی نکنی بودجه اداره برق رو تأمین کنی مشکل حل میشه.
سؤال: کتاب فروشی چرا اینقدر سودش کمه؟
جواب: چون الان سود توی فروش لوازمالتحریر و خنزرپنزر و اکسسوریه. با اهداف فرهنگی هم سازگاری داره.
سؤال: به کسی که فروشگاه زنجیرهای داره ولی از خرید مردم راضی نیست چی باید گفت؟
جواب: النجات فی الصدق! اگر قیمت قفسهها و دستگاه فروش رو یکی کنه شاید مردم بیشتر ازش خرید کنن.
افشار جابری و حافظ شیرازی
«مگو دیگر که حافظ نکتهدان است»
نمکدان بی نمک شوری ندارد
محمد کورهپز
ابوخطبه محضردار گوید:
دو طایفه به محضر اندر آمدند تا زوجینی به عقد درآورم. سجل بستاندم و داماد را گفتم: مهریه چه باشد؟
گفت: 2500 اشرفی طلا به نیت کوروش کبیر!
گفتم: ای جوان! یا ندانی سکه چیست یا نفهمی که 2500 را چند صفر در این سو و آن سویش باید!
جوان گفت: نیک دانم، اما بانو اینچنین خواست والا مهریه را نه میدهند و نه میگیرند.
مهر ایشان دل و دین از همه بیپروا برد.
پس مهم نیست اگر مهریه را بالا برد.
و نوعروس هم گفت: ما را رسم این است که با لباس سپید آییم و با کفن سفید برگردیم. فلذا چه 25 و چه 2500. ولکن 2500 باید تا که چشم دختران خاله و عمه و همسایه درآید! والا مهریه را نه میدهند و نه میگیرند!
سری تکان دادم و صیغه جاری نمودم و جماعت تمبک و تیمپو زنان برفتند.
کم از شش ماه همان دو طایفه بازآمدند حکم قاضی در دست و عن قریب بود که یقه و شکم از خشم بدرند! صیغه طلاق خواستندی و همان مخدره نوعروس سابق، تا قران آخر مهریه طلب مینمود.
داماد سابق را گفتم: مهریه توانی داد؟
گفت: باری اگر 50 سال به کار اندر باشم و هر ماه 50 میلیون خشکه حقوق بستانم و تورم هم به صفر اندر آید، آری!
عروس گفت: تا پنجاه سال دیگر که من هفت کفن پوساندهام.
گفتم: سر کار گذاشتید ما رو؟
گفتند: نه! اما چه کنیم که ریخت یکدیگر نتوانیم دید!
پس اندیشیدم و گفتم:
برای حل این معضل، ندارم هیچ رهکاری
و شاید لازم آید چند اجلاس و سمیناری
و لکن سادهتر از این نشاید شرح مطلب را
چرا عاقل کند کاری که زاید زیر بیگاری؟
پس داماد سابق را مال و اموال چلاندند و 25 اشرفی طلا حاصل آمد. باقی مهر حلال شد و جان همه ما آزاد. تمام.
دانستنیهای قبل از ازدواج
محمدرضا رضایی
آیا میدانید حتماً لازم نیست خواستگارتان ثروت ایلان ماسک را داشته باشد تا به وی جواب مثبت دهید، بلکه نامبرده میتواند با کمک شما آسه آسه به پول و ثروت برسد و بعد دو نفری کیفش را ببرید؟
آیا میدانید چشم رنگی و موی بور و پوست سفید برای یک خواستگار جزو اولویتهای هزارم به بعد است و اگر خواستگارتان پسر خوبی باشد، لازم نیست حتماً شبیه تام کروز باشد؟
آیا میدانید عبارت «مهریه رو کی داده، کی گرفته؟» توسط مافیای مخوف و مخفی ابداع شده تا قیمت سکه در مملکت هیچوقت کاهش نیابد و شما نیز هر جا این جمله را شنیدید باید فرار کنید؟
آیا میدانید کسی که عبارت «هنوز دهنش بوی شیر میده» را ابداع کرد، از نوعی اختلال روانی مزمن رنج میبرده و ارزش این عبارت از کشک نسابیده هم کمتر بوده و ازدواج به سن و سال نیست؟
آیا میدانید دوسوم کلیهفروشان کشور را جوانانی تشکیل میدهند که مادرزنهایشان از آنها یک جشن عروسی مجلل خواسته تا چشم جاریاش از حسودی بترکد که متأسفانه نمیترکد لامصب؟
آیا میدانید دانشمندان به تازگی زوجی را کشف کردهاند که زندگیشان را بدون یخچال سایدبایساید و تلویزیون هوشمند هشتاد اینچ شروع کردند و تا آخر عمر خوشبخت بودند؟