ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام علی علیهالسلام:
تو حق ندارى در کار مردم، خودسرانه عمل کنى و خودت را به مخاطره بیفکنى، مگر آنکه حجّتى داشته باشى.
نهج البلاغه
تو حق ندارى در کار مردم، خودسرانه عمل کنى و خودت را به مخاطره بیفکنى، مگر آنکه حجّتى داشته باشى.
نهج البلاغه
سینمای ایران به بازارهای خارجی نیاز دارد
حبیب اسماعیلی:با روی کار آمدن محمد خزاعی بهعنوان رئیس سازمان سینمایی میتوانیم به روند رو به بهبود سینما امیدوار باشیم، چراکه خزاعی با سینما آشناست و به معضلات و مشکلات آن آگاه است. از همین رو امیدوارم بتوانیم شاهد اتفاقات بهتری در سینما باشیم هرچند در این زمان کوتاه بررسی عملکرد سازمان سینمایی درست نیست و باید به آن زمان بیشتری برای فعالیت داد اما در همین زمان کوتاه نیز فکر میکنم این سازمان درحال تلاش برای بهبود سینمای ایران است و این موضوع را از اوضاع فیلمهای درحال اکران و استقبال مخاطبان میتوانیم ببینیم. برنامههای سازمان سینمایی در حوزه دیپلماسی فرهنگ ایرانی در منطقه و تعامل با کشورهای همسایه میتواند رویداد مهم و تأثیرگذاری باشد اما چیزی که بیش از هر مسألهای سینمای ایران به آن نیاز دارد بازارهای خارجی است. تبادل فرهنگی به هر صورت میان کشورهای همسایه رخ میدهد همانطور که از زمان انقلاب تا به امروز هم در بعضی موارد شکل گرفته است اما چیزی که مهم است ورود به بازارهای خارجی است، چراکه بسیار میتواند به سینما و گردش مالی آن کمک کند و همین اتفاق باعث ارتقای سطح آثار ایرانی نیز میشود.
بخشی از صحبتهای این بازیگر و تهیهکننده سینما در گفتوگو با مهر
بخشی از صحبتهای این بازیگر و تهیهکننده سینما در گفتوگو با مهر
هنرمندان در فضای مجازی
به یاد مرتضی ممیز
صفحه موزه کودکی ایرانک مطلبی به مناسبت زادروز زندهیاد مرتضی ممیز منتشر کرده و در توضیحاتی نوشته:«مرتضی ممیز نقاش، طراح، گرافیست و تصویرگر کتابهای کودکان و نوجوانان در چهارم شهریور 1315 در تهران زاده شد. او در رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبا به تحصیل پرداخت. پس از آن به پاریس رفت و در رشته معماری داخلی درس خواند. پس از بازگشت به ایران کار خود را با طراحی در کتاب هفته و نشریه ایران آغاز کرد. ممیز از بنیانگذاران رشته گرافیک در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود و از سال 1349 تدریس طراحی گرافیک در این دانشگاه را بر عهده داشت. ممیز پس از آشنایی با شورای کتاب کودک، پا به دنیای ادبیات کودکان گذاشت و کتابهای گاو زرد طلایی، پالتو قرمز، هر کس خانهای دارد، راه خانه خورشید، حقیقت و مرد دانا، آرزوهای بزرگ، افسانههای سرخپوستان و... را تصویرگری کرد.»
چهرهها
محمدرضا شفیعی کدکنی در صفحهای که با نظارت وی مدیریت میشود درباره کاری از زندهیاد پرویز ناتل خانلری با عنوان:«واژههای عربی در شاهنامه» نوشته که در بخشی از آن آمده:«پل همبر(استاد دانشگاه نوشاتل سوئیس) لغتهای عربی شاهنامه را به حسب دفعات استعمال آنها تقسیم و تجزیه کرده است. از روی این تقسیم مشخص میشود 22 لغت عربی هر یک صد بار یا بیشتر در شاهنامه آمده است. این لغتها از این مقولهها است: علم افلاک، اصطلاحات جنگ و شکار، آرایش و زیور، معانی و عواطف و حروف.» اگر علاقهمند به کسب اطلاعات بیشتری درباره این مبحث هستید، میتوانید سری به صفحه این ادیب و استاد دانشگاه در اینستاگرام بزنید.
هوتن شکیبا بازیگر سینما و تئاتر مطلبی از صفحه سینما تیکت را استوری کرده که درباره فیلم سینمایی ابلق است. این نوشته به قلم مازیار وکیلی پیش روی علاقهمندان قرار گرفته و مضمون آن نیز با نگاهی به شخصیت علی که هوتن شکیبا آن را در ابلق بازی کرده، نوشته شده است. در بخشی از این نوشته آمده:«هوتن شکیبا بیشک یکی از سرمایههای بازیگری در سینمای ایران است. بازیگری توانا و منعطف که قادر است هر نقشی را درست از کار دربیاورد. او که با بازی در نقش حبیب سریال لیسانسیهها خیلی زود به شهرت رسید، در سالهای اخیر توانسته طیف متنوعی از نقشها را به خوبی ایفا کند و تبدیل به یکی از مهمترین بازیگران سینمای ایران شود. بازی در نقش علی فیلم «ابلق» یکی از بهترین نقشآفرینیهای او در سالهای اخیر است.» هوتن شکیبا به غیر از این استوری بخشی از تیزر فیلم ابلق را هم پست کرده که در آن توضیحات مختصری از جمله عنوان کارگردان و تهیهکننده را آورده است.
یوسف حاتمیکیا فیلمنامهنویس و کارگردان هم یکی از بازخوردهای مثبت درباره فیلم شب طلایی را استوری کرده، در این نوشته آمده:«امشب برای تماشای فیلم رفتم، دلم خواست از یوسف حاتمیکیا تشکر کنم، چراکه حاصل کار فیلم،بسیار تماشایی شده، یک خانواده تمامعیار با همه خصوصیاتشان. پشت صحنه کار هم همینقدر قشنگ بود و من حسابی از بودن کنار این بازیگرهای درجه یک کیف کردم و یاد گرفتم. یوسف حاتمیکیا، حسابی خسته نباشی.» این چند سطر نوشتهای از «نساء افرنگه» بود که خودش در جمع بازیگران این فیلم بوده. «شب طلایی» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی یوسف حاتمیکیا و تهیهکنندگی ابراهیم حاتمیکیا است.
علیرضا قربانی خواننده موسیقی ایرانی بخشی از قطعه بیگناه را استوری کرده که خود خوانندگی آن را بر عهده داشته است. در توضیحات این قطعه نوشته:«تازهترین همکاری اینجانب با علیرضا افکاری با شعری از حسین غیاثی در قالب تیتراژ سریال «بیگناه» به کارگردانی مهران احمدی و تهیهکنندگی مصطفی کیایی یکشنبه 6 شهریور و همزمان با انتشار اولین قسمت سریال منتشر خواهد شد.»
نکتهای درباره کتابخوانی کودکان
یکی از نکاتی که به احتمال زیاد ذهن والدینی که علاقهمند کتابخوان شدن فرزندان خود هستند را به خود جلب میکند، مواجهه با این پرسش است: «کودکان از چه زمانی باید خواندن داستانهای چند جلدی را شروع کنند؟» اگر این مسأله پرسش شما یا اطرافیانتان هست، میتوانید سری به صفحه مؤسسه انتشاراتی افق در شبکههای اجتماعی بزنید. در بخشی از توضیحات این مؤسسه نشر برای علاقهمندان آمده:«مجموعهها کتابهایی داستانیاند که در چند جلد نوشته شدهاند و هر کتاب چند فصل دارد. این کتابها طولانیتر از کتابهای تصویری و کوتاهتر از رمان هستند، برای همین میتوانند شروع مناسبی برای آغاز مرحله جدید کتابخوانی کودکان 7 تا 11 ساله باشند.» در بخش دیگری از این توضیحات که متن کامل آن را خودتان با کمی جستوجو برای پیدا کردن صفحه نشر افق میتوانید بخوانید آمده:«این کتابها در سالهای نخستین آموزش رسمی دبستان، به آسان شدن فرایند سوادآموزی کمک میکند.»
صفحه موزه کودکی ایرانک مطلبی به مناسبت زادروز زندهیاد مرتضی ممیز منتشر کرده و در توضیحاتی نوشته:«مرتضی ممیز نقاش، طراح، گرافیست و تصویرگر کتابهای کودکان و نوجوانان در چهارم شهریور 1315 در تهران زاده شد. او در رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبا به تحصیل پرداخت. پس از آن به پاریس رفت و در رشته معماری داخلی درس خواند. پس از بازگشت به ایران کار خود را با طراحی در کتاب هفته و نشریه ایران آغاز کرد. ممیز از بنیانگذاران رشته گرافیک در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود و از سال 1349 تدریس طراحی گرافیک در این دانشگاه را بر عهده داشت. ممیز پس از آشنایی با شورای کتاب کودک، پا به دنیای ادبیات کودکان گذاشت و کتابهای گاو زرد طلایی، پالتو قرمز، هر کس خانهای دارد، راه خانه خورشید، حقیقت و مرد دانا، آرزوهای بزرگ، افسانههای سرخپوستان و... را تصویرگری کرد.»
چهرهها
محمدرضا شفیعی کدکنی در صفحهای که با نظارت وی مدیریت میشود درباره کاری از زندهیاد پرویز ناتل خانلری با عنوان:«واژههای عربی در شاهنامه» نوشته که در بخشی از آن آمده:«پل همبر(استاد دانشگاه نوشاتل سوئیس) لغتهای عربی شاهنامه را به حسب دفعات استعمال آنها تقسیم و تجزیه کرده است. از روی این تقسیم مشخص میشود 22 لغت عربی هر یک صد بار یا بیشتر در شاهنامه آمده است. این لغتها از این مقولهها است: علم افلاک، اصطلاحات جنگ و شکار، آرایش و زیور، معانی و عواطف و حروف.» اگر علاقهمند به کسب اطلاعات بیشتری درباره این مبحث هستید، میتوانید سری به صفحه این ادیب و استاد دانشگاه در اینستاگرام بزنید.
هوتن شکیبا بازیگر سینما و تئاتر مطلبی از صفحه سینما تیکت را استوری کرده که درباره فیلم سینمایی ابلق است. این نوشته به قلم مازیار وکیلی پیش روی علاقهمندان قرار گرفته و مضمون آن نیز با نگاهی به شخصیت علی که هوتن شکیبا آن را در ابلق بازی کرده، نوشته شده است. در بخشی از این نوشته آمده:«هوتن شکیبا بیشک یکی از سرمایههای بازیگری در سینمای ایران است. بازیگری توانا و منعطف که قادر است هر نقشی را درست از کار دربیاورد. او که با بازی در نقش حبیب سریال لیسانسیهها خیلی زود به شهرت رسید، در سالهای اخیر توانسته طیف متنوعی از نقشها را به خوبی ایفا کند و تبدیل به یکی از مهمترین بازیگران سینمای ایران شود. بازی در نقش علی فیلم «ابلق» یکی از بهترین نقشآفرینیهای او در سالهای اخیر است.» هوتن شکیبا به غیر از این استوری بخشی از تیزر فیلم ابلق را هم پست کرده که در آن توضیحات مختصری از جمله عنوان کارگردان و تهیهکننده را آورده است.
یوسف حاتمیکیا فیلمنامهنویس و کارگردان هم یکی از بازخوردهای مثبت درباره فیلم شب طلایی را استوری کرده، در این نوشته آمده:«امشب برای تماشای فیلم رفتم، دلم خواست از یوسف حاتمیکیا تشکر کنم، چراکه حاصل کار فیلم،بسیار تماشایی شده، یک خانواده تمامعیار با همه خصوصیاتشان. پشت صحنه کار هم همینقدر قشنگ بود و من حسابی از بودن کنار این بازیگرهای درجه یک کیف کردم و یاد گرفتم. یوسف حاتمیکیا، حسابی خسته نباشی.» این چند سطر نوشتهای از «نساء افرنگه» بود که خودش در جمع بازیگران این فیلم بوده. «شب طلایی» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی یوسف حاتمیکیا و تهیهکنندگی ابراهیم حاتمیکیا است.
علیرضا قربانی خواننده موسیقی ایرانی بخشی از قطعه بیگناه را استوری کرده که خود خوانندگی آن را بر عهده داشته است. در توضیحات این قطعه نوشته:«تازهترین همکاری اینجانب با علیرضا افکاری با شعری از حسین غیاثی در قالب تیتراژ سریال «بیگناه» به کارگردانی مهران احمدی و تهیهکنندگی مصطفی کیایی یکشنبه 6 شهریور و همزمان با انتشار اولین قسمت سریال منتشر خواهد شد.»
نکتهای درباره کتابخوانی کودکان
یکی از نکاتی که به احتمال زیاد ذهن والدینی که علاقهمند کتابخوان شدن فرزندان خود هستند را به خود جلب میکند، مواجهه با این پرسش است: «کودکان از چه زمانی باید خواندن داستانهای چند جلدی را شروع کنند؟» اگر این مسأله پرسش شما یا اطرافیانتان هست، میتوانید سری به صفحه مؤسسه انتشاراتی افق در شبکههای اجتماعی بزنید. در بخشی از توضیحات این مؤسسه نشر برای علاقهمندان آمده:«مجموعهها کتابهایی داستانیاند که در چند جلد نوشته شدهاند و هر کتاب چند فصل دارد. این کتابها طولانیتر از کتابهای تصویری و کوتاهتر از رمان هستند، برای همین میتوانند شروع مناسبی برای آغاز مرحله جدید کتابخوانی کودکان 7 تا 11 ساله باشند.» در بخش دیگری از این توضیحات که متن کامل آن را خودتان با کمی جستوجو برای پیدا کردن صفحه نشر افق میتوانید بخوانید آمده:«این کتابها در سالهای نخستین آموزش رسمی دبستان، به آسان شدن فرایند سوادآموزی کمک میکند.»
به بهانه برگزاری نمایشگاه «بیگانگی» مجسمههای قدرتالله عاقلی
انسان دورافتاده از خویش
مجید فروغی
پژوهشگر هنر
«بیگانگی» نقد افراد و جامعهای است که میخواهند دیگری باشند. از آنچه و چنان که هستند، رضایت ندارند و از آن گریزانند. میکوشند به هر شیوهای با آن قطع ارتباط کنند، انسانهایی که بیگانه با خویش هستند. در نمایشگاه «بیگانگی» مجسمههای قدرتالله عاقلی در گالری «اعتماد» به نمایش گذاشته شده است. عاقلی به سراغ مفهومی رفته است که بارها مورد توجه اندیشمندان و جامعهشناسان قرار گرفته و درباره زمینهها و جنبههای مختلف آن گفتوگو شده است، اما در اینجا از منظر یک هنرمند معاصر با 15 نیمتنه فلزی و درهمریختگی، تغییر یا الحاق عناصری بیرونی و درونی به آنها، انسانهایی بیگانه با خویش نمایش داده شده است. عناصری که قلب، ذهن و شکل نیمتنهها را تغییر دادهاند و از آنها بیگانگانی با خویش ساختهاند و این بیگانگی عینیت پیدا کرده است. عناصری که متعلق به فرد یا جامعه نیستند اما هنرمند با تعلق دادن به نیمتنهها، آنها را برجسته کرده و پیش چشم ما قرار داده است. این عناصر و الحاقات که از زمینههای مختلف بیرونی و درونی میآیند، در این نیمتنههای فلزی بسیار خودنمایی میکنند و تناسب و هماهنگی با آنها ندارند. انسانهایی که به دلایل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از ریشه و هویتی که داشتند، دور شدهاند. ذهن و جانشان سردرگم و سرگردان است، گویی از چیزهایی که پیش از این معنا و مفهومی به زندگیشان میداد، جدا شدهاند. بیگانگی با اخلاق، باورهای معنوی، شیوه زیست اجتماعی با تغییراتی در نیمتنههای انسانی در آثار نمایشگاه دیده میشود. افرادی که از من اجتماعی و فرهنگی خود فاصله میگیرند و کلیت اجتماعی و فرهنگی خود را از دست میدهند و با افزایش فردگرایی رقابتی و حذف کلیت و همبستگی، بیگانگی مجال و امکان بیشتری مییابد. جوهریت انسانی خود را از دست داده و از طبیعت بیآلایش انسانی جدا شدهاند. قدرتالله عاقلی با توجه به درک و دریافت شخصی از پیرامون خود و با اندیشه درباره جهان زیسته به بیگانگی پرداخته است. بیگانگی را خاستگاه آسیبها و بحرانهای فرهنگی و اجتماعی و انسانی میبیند و نیمتنههای فلزی انسانی نمایشگاه، بیانگر همین بحرانها هستند. بیگانگی را در مفهومی که کییرکهگور به آن اشاره میکند، یعنی فقدان ذهنیت و رها شدن از خود نیز میتوان در این نمایشگاه جستوجو و پیدا کرد. یعنی فرد، خود را در عینیت دادن و بروز دادن گم میکند و با یک صورت بیگانهشده خود روبهرو میشود. ما نیز میتوانیم خود را در این نمایشگاه ببینیم و به نسبت و ارتباط خود با بیگانگی و عناصری بیندیشیم. روبهروی یکی از آثار نمایشگاه بایستیم و با دیدن خود در صفحه روی صورت اثر، به بیگانگی با خویش فکر کنیم. هنرمند بخشی از آشفتگیهای جامعه و جهان پیرامون را بر بیگانگی معطوف میکند و مجسمههای خود را بستر نقد آنها قرار میدهد. بحرانهای بیگانگی را در اثری که حلقهای از چند اسلحه در سر و تن آن است، میتوان دید. در چرخش این حلقه خشونت گسترش مییابد و جهان پیرامون را درگیر میکند اما به سمت خود فرد هم برمیگردد و در این چرخه خشونت ممکن است هیچ فردی در امان نباشد. اثر 1984 نمایشگاه، نقد جامعه دروغزده با اشاره به کتاب 1984 جرج اورول و دماغ پینوکیو است. در اثر دیگری، چگونگی نگریستن به جهان میتواند انسان را به بند بیگانگی با خویش بکشاند. بیگانگی چون زنجیر، گره و زندان چنان در جان و ذهن و تن مجسمههای عاقلی و انسان امروز خانه کرده است که گویی از آن گریزی نیست. نمایشگاه، مفهوم کهنه بیگانگی را با الحاق عناصری به نیمتنهها نقد میکند، اما گویا عناصر بیگانگی در انسان امروز الحاقی و افزودنی نیستند و اکنون، تصور انسان بدون آنها ممکن نیست.
پژوهشگر هنر
«بیگانگی» نقد افراد و جامعهای است که میخواهند دیگری باشند. از آنچه و چنان که هستند، رضایت ندارند و از آن گریزانند. میکوشند به هر شیوهای با آن قطع ارتباط کنند، انسانهایی که بیگانه با خویش هستند. در نمایشگاه «بیگانگی» مجسمههای قدرتالله عاقلی در گالری «اعتماد» به نمایش گذاشته شده است. عاقلی به سراغ مفهومی رفته است که بارها مورد توجه اندیشمندان و جامعهشناسان قرار گرفته و درباره زمینهها و جنبههای مختلف آن گفتوگو شده است، اما در اینجا از منظر یک هنرمند معاصر با 15 نیمتنه فلزی و درهمریختگی، تغییر یا الحاق عناصری بیرونی و درونی به آنها، انسانهایی بیگانه با خویش نمایش داده شده است. عناصری که قلب، ذهن و شکل نیمتنهها را تغییر دادهاند و از آنها بیگانگانی با خویش ساختهاند و این بیگانگی عینیت پیدا کرده است. عناصری که متعلق به فرد یا جامعه نیستند اما هنرمند با تعلق دادن به نیمتنهها، آنها را برجسته کرده و پیش چشم ما قرار داده است. این عناصر و الحاقات که از زمینههای مختلف بیرونی و درونی میآیند، در این نیمتنههای فلزی بسیار خودنمایی میکنند و تناسب و هماهنگی با آنها ندارند. انسانهایی که به دلایل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از ریشه و هویتی که داشتند، دور شدهاند. ذهن و جانشان سردرگم و سرگردان است، گویی از چیزهایی که پیش از این معنا و مفهومی به زندگیشان میداد، جدا شدهاند. بیگانگی با اخلاق، باورهای معنوی، شیوه زیست اجتماعی با تغییراتی در نیمتنههای انسانی در آثار نمایشگاه دیده میشود. افرادی که از من اجتماعی و فرهنگی خود فاصله میگیرند و کلیت اجتماعی و فرهنگی خود را از دست میدهند و با افزایش فردگرایی رقابتی و حذف کلیت و همبستگی، بیگانگی مجال و امکان بیشتری مییابد. جوهریت انسانی خود را از دست داده و از طبیعت بیآلایش انسانی جدا شدهاند. قدرتالله عاقلی با توجه به درک و دریافت شخصی از پیرامون خود و با اندیشه درباره جهان زیسته به بیگانگی پرداخته است. بیگانگی را خاستگاه آسیبها و بحرانهای فرهنگی و اجتماعی و انسانی میبیند و نیمتنههای فلزی انسانی نمایشگاه، بیانگر همین بحرانها هستند. بیگانگی را در مفهومی که کییرکهگور به آن اشاره میکند، یعنی فقدان ذهنیت و رها شدن از خود نیز میتوان در این نمایشگاه جستوجو و پیدا کرد. یعنی فرد، خود را در عینیت دادن و بروز دادن گم میکند و با یک صورت بیگانهشده خود روبهرو میشود. ما نیز میتوانیم خود را در این نمایشگاه ببینیم و به نسبت و ارتباط خود با بیگانگی و عناصری بیندیشیم. روبهروی یکی از آثار نمایشگاه بایستیم و با دیدن خود در صفحه روی صورت اثر، به بیگانگی با خویش فکر کنیم. هنرمند بخشی از آشفتگیهای جامعه و جهان پیرامون را بر بیگانگی معطوف میکند و مجسمههای خود را بستر نقد آنها قرار میدهد. بحرانهای بیگانگی را در اثری که حلقهای از چند اسلحه در سر و تن آن است، میتوان دید. در چرخش این حلقه خشونت گسترش مییابد و جهان پیرامون را درگیر میکند اما به سمت خود فرد هم برمیگردد و در این چرخه خشونت ممکن است هیچ فردی در امان نباشد. اثر 1984 نمایشگاه، نقد جامعه دروغزده با اشاره به کتاب 1984 جرج اورول و دماغ پینوکیو است. در اثر دیگری، چگونگی نگریستن به جهان میتواند انسان را به بند بیگانگی با خویش بکشاند. بیگانگی چون زنجیر، گره و زندان چنان در جان و ذهن و تن مجسمههای عاقلی و انسان امروز خانه کرده است که گویی از آن گریزی نیست. نمایشگاه، مفهوم کهنه بیگانگی را با الحاق عناصری به نیمتنهها نقد میکند، اما گویا عناصر بیگانگی در انسان امروز الحاقی و افزودنی نیستند و اکنون، تصور انسان بدون آنها ممکن نیست.
شب برنزی
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
دیشب سینما بودم و مدام توی سینما به این فکر میکردم که یک ایده مرکزی چطور میتواند یک داستان را نجات دهد؟ مثلاً همین موضوعی که فیلم سینمایی «شب طلایی» ساخته یوسف حاتمیکیا انتخاب کرده و دور سرش هی چرخ خورده تا بالاخره فیلم تمام شود. اینکه شما بتوانید یک داستان با یک ایده را در یک فیلم سینمایی پیش ببرید خیلی سخت است. دقیقاً کاری که حاتمیکیا انجام داده و از میانه ماجرا آدم را به این فکر وادار میکند که خب بعدش چه؟ بعدش چه کاری میخواهی انجام بدهی که تا حالا انجام ندادهای؟
اگر هم بگوییم فیلمساز خواسته روابط آدمها را نشان دهد که در همان ابتدای داستان این روابط به ما نشان داده میشود و تیپهای ساخته شده بخوبی معرفی میشوند اما چیزی که پیش نمیرود داستان است. داستان شمشهای گم شده آنقدر ادامه پیدا میکند که میانه فیلم میگویید باید از سینما بیرون بیایم و قید فیلم را بزنم. اما خب این بازیهاست که آدم را نگه میدارد و لطافتی که در بازی مریم سعادت بهعنوان مادر و محور خانواده وجود دارد. یا حسن معجونی که با آن بازی همیشگیاش متفاوت ظاهر شده و مسعود کرامتی که همیشه بازیاش را دوست دارم. این خانواده ایرانی که همهمان بهنوعی درگیرش هستیم محور روایتپردازی است. همان جملهای که به مادر گفته میشود که چقدر در زندگیات تلاش کردهای مشکلات این خانواده را لاپوشانی کنی. البته نقل به مضمون کردم این جمله را، اما این تمامی قصهای است که در این فیلم جریان دارد. درست عین بهناز جعفری بهعنوان دختر خانواده که چیزهایی برای پنهان کردن دارد یا شمش طلایی که پنهان شده و گم میشود. اما بر میگردم به پرسشی که در پیشانی مطلب مطرح کردم و گفتم یک ایده مرکزی چطور داستان را سرپا نگه میدارد؟ این بار را خرده روایتها بر دوش خواهند کشید. خرده روایتهایی که عمدتاً باید بر محور روایت اصلی حرکت کنند و در این فیلم خرده روایتهای خانوادگی ریز به ریز طراحی شده که متأسفانه از یک جای ماجرا میلی برای دنبال کردن برایتان نمیگذارد. یک فیلم دیگر همین اواخر در سینما دیدم که خودش را به زحمت نینداخته بود و چندین داستان را در یک فیلم گنجانده بود تا شاید کسری ایده مرکزی را جبران کند که اتفاقاً اشتباه کرده بود. چون ایده مرکزی خودش آنقدر جای کار داشت که نیازی به ایدههایی دیگر نبود. دارم از فیلم «علفزار» حرف میزنم که در همین ستون دربارهاش نوشتم. اما همین روزها دارم یک کتاب هم میخوانم که یک کتاب پلیسی است. کتابی که با صحنهای درخشان شروع میشود و آدم فکر میکند همین صحنه کافی است تا رماننویس با همان پیش برود و داستان شکل بگیرد اما میبینید این تنها یک صحنه از هزاران اتفاقی است که قرار است در ادامه ماجرا رخ بدهد و کمیسر قصه درگیر آن بشود. حالا درست که همین رمان هم که جایزه برده است یک جاهایی میرود روی اعصاب آدم و پیش نمیرود اما همین کتاب هم نمونهای است از داستانهایی که مرا با همان پرسش پیشانی این نوشته روبهرو کرد. البته نمیدانم چرا آدم باید در فیلم دیدن یا کتاب خواندن به این چیزها فکر کند اما خب بعضیها مثل من بهوقت تماشا یا خواندن مدام فکر میکنند که اگر اینجا را اینطوری طراحی میکرد بهتر بود یا آخ چه حیف که این صحنه اینطور نیست. این است که فکر میکنم این «شب طلایی» بیشتر از آنکه طلایی باشد «برنزی» است.
داستاننویس
دیشب سینما بودم و مدام توی سینما به این فکر میکردم که یک ایده مرکزی چطور میتواند یک داستان را نجات دهد؟ مثلاً همین موضوعی که فیلم سینمایی «شب طلایی» ساخته یوسف حاتمیکیا انتخاب کرده و دور سرش هی چرخ خورده تا بالاخره فیلم تمام شود. اینکه شما بتوانید یک داستان با یک ایده را در یک فیلم سینمایی پیش ببرید خیلی سخت است. دقیقاً کاری که حاتمیکیا انجام داده و از میانه ماجرا آدم را به این فکر وادار میکند که خب بعدش چه؟ بعدش چه کاری میخواهی انجام بدهی که تا حالا انجام ندادهای؟
اگر هم بگوییم فیلمساز خواسته روابط آدمها را نشان دهد که در همان ابتدای داستان این روابط به ما نشان داده میشود و تیپهای ساخته شده بخوبی معرفی میشوند اما چیزی که پیش نمیرود داستان است. داستان شمشهای گم شده آنقدر ادامه پیدا میکند که میانه فیلم میگویید باید از سینما بیرون بیایم و قید فیلم را بزنم. اما خب این بازیهاست که آدم را نگه میدارد و لطافتی که در بازی مریم سعادت بهعنوان مادر و محور خانواده وجود دارد. یا حسن معجونی که با آن بازی همیشگیاش متفاوت ظاهر شده و مسعود کرامتی که همیشه بازیاش را دوست دارم. این خانواده ایرانی که همهمان بهنوعی درگیرش هستیم محور روایتپردازی است. همان جملهای که به مادر گفته میشود که چقدر در زندگیات تلاش کردهای مشکلات این خانواده را لاپوشانی کنی. البته نقل به مضمون کردم این جمله را، اما این تمامی قصهای است که در این فیلم جریان دارد. درست عین بهناز جعفری بهعنوان دختر خانواده که چیزهایی برای پنهان کردن دارد یا شمش طلایی که پنهان شده و گم میشود. اما بر میگردم به پرسشی که در پیشانی مطلب مطرح کردم و گفتم یک ایده مرکزی چطور داستان را سرپا نگه میدارد؟ این بار را خرده روایتها بر دوش خواهند کشید. خرده روایتهایی که عمدتاً باید بر محور روایت اصلی حرکت کنند و در این فیلم خرده روایتهای خانوادگی ریز به ریز طراحی شده که متأسفانه از یک جای ماجرا میلی برای دنبال کردن برایتان نمیگذارد. یک فیلم دیگر همین اواخر در سینما دیدم که خودش را به زحمت نینداخته بود و چندین داستان را در یک فیلم گنجانده بود تا شاید کسری ایده مرکزی را جبران کند که اتفاقاً اشتباه کرده بود. چون ایده مرکزی خودش آنقدر جای کار داشت که نیازی به ایدههایی دیگر نبود. دارم از فیلم «علفزار» حرف میزنم که در همین ستون دربارهاش نوشتم. اما همین روزها دارم یک کتاب هم میخوانم که یک کتاب پلیسی است. کتابی که با صحنهای درخشان شروع میشود و آدم فکر میکند همین صحنه کافی است تا رماننویس با همان پیش برود و داستان شکل بگیرد اما میبینید این تنها یک صحنه از هزاران اتفاقی است که قرار است در ادامه ماجرا رخ بدهد و کمیسر قصه درگیر آن بشود. حالا درست که همین رمان هم که جایزه برده است یک جاهایی میرود روی اعصاب آدم و پیش نمیرود اما همین کتاب هم نمونهای است از داستانهایی که مرا با همان پرسش پیشانی این نوشته روبهرو کرد. البته نمیدانم چرا آدم باید در فیلم دیدن یا کتاب خواندن به این چیزها فکر کند اما خب بعضیها مثل من بهوقت تماشا یا خواندن مدام فکر میکنند که اگر اینجا را اینطوری طراحی میکرد بهتر بود یا آخ چه حیف که این صحنه اینطور نیست. این است که فکر میکنم این «شب طلایی» بیشتر از آنکه طلایی باشد «برنزی» است.
روایتی از جمع فکرهای ایدهپرداز
سیدحسین اجتهد
عضو هیأت علمی گروه برق دانشگاه کاشان
«آرزوهای دستساز»، حاصل جمع فکرهای ایدهپرداز و دستهای تمدنساز است. اکنون اولین جلد مکتوب تاریخ شفاهی پیشرفت منتظر شماست، گرچه این کتاب را نمیتوان بهعنوان «دستور پخت شرکتهای دانشبنیان» پیشنهاد کرد، اما «فرایند پخته شدن یک شرکت دانشبنیان» را با روایت داستانیاش به تصویر کشیده است.
مطالعه این کتاب بار دیگر به شما نشان خواهد داد که درک تشنگی و راهی شدن برای رفع آن، شرط کافی برای رسیدن به آب است، بچهها تشنگی و نیاز را احساس کردند و پای در راه نهادند... کاظمی و کاشانی پیدا شدند و دستشان را گرفتند. سه ضلعی «مدیر دلسوز کاربلد»، «سرمایهگذار خیر» و جوان فعالی که «میداندار اصلی حوادث» باشد، یکی از مهمترین فرمولهایی است که میتوان در سایر جنبشهای پیشران تکنولوژی در دهه پیشرفت و عدالت نیز ردپای آن را دید و تکثیرش کرد.
بچهها آن حس و حال معروف «ولش کن» و روحیه «به من چه» را کنار گذاشتند و بهعنوان اولین مشکل استقرار شرکتشان با «موشهای» کانکس کوثر برخورد علمی کردند! لذا برخورد با موشهایی که دیگران در کارشان دواندند برایشان قابل تحملتر شد. وقتی بهدنبال حل مشکل باشی، خیار و زانتیا فرقی نمیکند! دانشجوی گریزپای درسهای فیزیک کلاسیک هم میتواند از مدارات الکترونیکی و پردازش تصویر پول دربیاورد. قطعاً عصرانهای که هر روز حسین بهصورت منظم و طبق برنامه نوش جان میکرد، ناخودآگاه طعم شیرین «ما میتوانیم» را در ذائقهاش ملکه کرد و «ژنِ وابستگی به دیگران را که در یک مدت طولانی در ما تزریق کرده بودند» در وجود خود و همراهانش خنثی نمود.
مطالعه این کتاب را به همه فعالان دانشجویی پیشنهاد میکنم و حدس میزنم که با کمی هوشمندی و دقت بتوانند از آن برای خودشان و متناسب با محل تحصیلشان راهکارهای عملیاتی دربیاورند.
کتاب«آرزوهای دستساز» به قلم میلاد حبیبی، روایت داستانی از شکلگیری شرکتی دانشبنیان در حوزه فناوریهای الکترونیکی و کامپیوتری است که به همت انتشارات «راهیار» روانه کتابفروشیها شده و تنها 50 هزار تومان قیمت پشت جلد آن است.
عضو هیأت علمی گروه برق دانشگاه کاشان
«آرزوهای دستساز»، حاصل جمع فکرهای ایدهپرداز و دستهای تمدنساز است. اکنون اولین جلد مکتوب تاریخ شفاهی پیشرفت منتظر شماست، گرچه این کتاب را نمیتوان بهعنوان «دستور پخت شرکتهای دانشبنیان» پیشنهاد کرد، اما «فرایند پخته شدن یک شرکت دانشبنیان» را با روایت داستانیاش به تصویر کشیده است.
مطالعه این کتاب بار دیگر به شما نشان خواهد داد که درک تشنگی و راهی شدن برای رفع آن، شرط کافی برای رسیدن به آب است، بچهها تشنگی و نیاز را احساس کردند و پای در راه نهادند... کاظمی و کاشانی پیدا شدند و دستشان را گرفتند. سه ضلعی «مدیر دلسوز کاربلد»، «سرمایهگذار خیر» و جوان فعالی که «میداندار اصلی حوادث» باشد، یکی از مهمترین فرمولهایی است که میتوان در سایر جنبشهای پیشران تکنولوژی در دهه پیشرفت و عدالت نیز ردپای آن را دید و تکثیرش کرد.
بچهها آن حس و حال معروف «ولش کن» و روحیه «به من چه» را کنار گذاشتند و بهعنوان اولین مشکل استقرار شرکتشان با «موشهای» کانکس کوثر برخورد علمی کردند! لذا برخورد با موشهایی که دیگران در کارشان دواندند برایشان قابل تحملتر شد. وقتی بهدنبال حل مشکل باشی، خیار و زانتیا فرقی نمیکند! دانشجوی گریزپای درسهای فیزیک کلاسیک هم میتواند از مدارات الکترونیکی و پردازش تصویر پول دربیاورد. قطعاً عصرانهای که هر روز حسین بهصورت منظم و طبق برنامه نوش جان میکرد، ناخودآگاه طعم شیرین «ما میتوانیم» را در ذائقهاش ملکه کرد و «ژنِ وابستگی به دیگران را که در یک مدت طولانی در ما تزریق کرده بودند» در وجود خود و همراهانش خنثی نمود.
مطالعه این کتاب را به همه فعالان دانشجویی پیشنهاد میکنم و حدس میزنم که با کمی هوشمندی و دقت بتوانند از آن برای خودشان و متناسب با محل تحصیلشان راهکارهای عملیاتی دربیاورند.
کتاب«آرزوهای دستساز» به قلم میلاد حبیبی، روایت داستانی از شکلگیری شرکتی دانشبنیان در حوزه فناوریهای الکترونیکی و کامپیوتری است که به همت انتشارات «راهیار» روانه کتابفروشیها شده و تنها 50 هزار تومان قیمت پشت جلد آن است.
عکس نوشت
سریال «راز ناتمام» به کارگردانی و تهیهکنندگی امین امانی و نویسندگی سیدجلالالدین دری کاری از معاونت امور استانهای سازمان صداوسیماست که هرشب از شبکه یک سیما ساعت ۲۲ به روی آنتن میرود. در این مجموعه فرهاد جم در نقش شهید باهنر، رامین راستاد در نقش آیتالله هاشمی رفسنجانی، سیدجواد هاشمی در نقش شهید رجایی، علیرضا مهران در نقش رهبر معظم انقلاب و مسعود رحیمپور در نقش شهید بهشتی ایفای نقش کردهاند. / عکس: ایسنا
معجزه پرسشگری از «چرا» به «چگونه»
دکتر مصطفی آب روشن
جامعهشناس
انسان نتیجه انتخابهای خویش است. در واقع سعادتمندی و خسران انسان انعکاس چهارچوبهای فکری و نظریاش است. ادموند هوسرل جامعهشناس و بنیانگذار مکتب پدیدارشناسی معتقد است که مشکلات و رنجهای بشر از نوع پرسشگریاش آغاز میشود. وقتی ما پرسشهایمان را با «چرا» میآغازیم در بهترین تحلیل، دلایل ناتوانی و ناکامیهایمان را بیان میکنیم اما کاربست پرسشهایی که با «چگونه» آغاز میشود ما را به راههای توانستن و برونرفت از وضعیت موجود رهنمون میکند.
ما نمیتوانیم با استفاده از چرایی یک مسأله، به درک عمیقی از آن برسیم زیرا کاربرد «چرا» ما را با دلیل مسأله آشنا میکند اما وقتی پرسشهایمان را با «چگونه» آغاز میکنیم علاوه بر دلایل، بر عوامل تأثیرگذار و روند تشکیل آن پدیده نیز آگاهی پیدا میکنیم. در واقع گستره سؤال از «چگونگی» محیط بر «چرایی» آن است؛ به عبارتی پرسش از «چگونگی»، فهم «چرایی» آن را نیز به همراه دارد و ما میتوانیم نتیجهگیری و تصمیم گیریهای بهتری داشته باشیم.
در جنگ دوم جهانی کشورهایی همچون آلمان و ژاپن تمامی زیرساختهایشان نابود شد اما حداکثر بعد از سه دهه، جزو پیشرفتهترین کشورهای جهان شدند زیرا به جای طرح پرسشهای انفعالی که چرا این بلاها به سرمان آمد؟ چرا در جنگ شکست خوردیم؟ چرا فرماندهان جنگی خیانت کردند؟ و هزاران چرای بیپاسخ دیگر، با الهام از تئوری هوسرل، با پرسشگری عملگرایانه، ترمیم وضعیت موجود را آغاز کردند. بهطور مثال: ما «چگونه» میتوانیم از این وضعیت مسألهوار رهایی یابیم؟ ما «چگونه» میتوانیم دنیای بهتری بسازیم؟ ما «چگونه» میتوانیم ویرانی موجود را برطرف کنیم؟ و در نهایت ما «چگونه» میتوانیم زیست جهانی، بهدور از هرگونه تبعیض و نابرابری مهیا سازیم. براساس این چهارچوب نظری، تکتک شهروندان بهعنوان بخشی از راهحل مسأله، به تحقق آرمانهایشان کمک کردند. میتوان با تغییر چهارچوبهای فکری از «چرایی» به «چگونگی»، لااقل زندگی بهتری را برای آیندگان رقم بزنیم زیرا با مطالعه تاریخ آموختهایم که با مقدمات غلط نتیجه درستی حاصل نخواهد شد. وقتی ما پرسشهایمان را با «چگونه» آغاز میکنیم بهجای ملامت و توبیخ خود و یا دیگران، بهدنبال راه چارهای برای برونرفت از وضعیت فعلی میگردیم که قطعاً دستاوردهای فراوانی را بدست خواهیم آورد.
متأسفانه جامعه ما دچار ناکارآمدی ساختاری در برخی حوزههاست. (در ابعاد فردی نیز میتواند این مشکل را یافت) زیرا چهارچوبهای نظریمان بر اساس «چرا»ها شکل گرفته است. غافل از آن که چهارچوبهای نظری و مدلهای علمی نقشه راهی است که بهعنوان سنگ بنای حرکت انتخاب میشود. در ابعاد اجتماعی برای همین است که نیازمند نظریهپرداز هستیم چرا که به شخصی نمیتوان گفت حرکت کن بدون اینکه به او بگوییم کجا باید برود که با این فرض این شخص از ناکجاآباد سردر میآورد. حال اگر نقشه راه اشتباه باشد به این معناست که شخصی قصد رفتن به شرق را دارد اما آدرس غرب را به او بدهند. وقتی ما چه در ابعاد اجتماعی و چه فردی به نتیجه نمیرسیم باید بازگردیم و به چهارچوبها نگاه کنیم به چراها و چگونهها. باید معجزه تغییر سؤال را باور داشت و بر این مبنا به تربیت نسلی همت گماشت که روحیه پرسشگری و مطالبهگری داشته باشد. نسل آینده باید بتواند از مرحله «چرا» عبور کند و پرسشهای خود را با «چگونه» آغاز کند.
جامعهشناس
انسان نتیجه انتخابهای خویش است. در واقع سعادتمندی و خسران انسان انعکاس چهارچوبهای فکری و نظریاش است. ادموند هوسرل جامعهشناس و بنیانگذار مکتب پدیدارشناسی معتقد است که مشکلات و رنجهای بشر از نوع پرسشگریاش آغاز میشود. وقتی ما پرسشهایمان را با «چرا» میآغازیم در بهترین تحلیل، دلایل ناتوانی و ناکامیهایمان را بیان میکنیم اما کاربست پرسشهایی که با «چگونه» آغاز میشود ما را به راههای توانستن و برونرفت از وضعیت موجود رهنمون میکند.
ما نمیتوانیم با استفاده از چرایی یک مسأله، به درک عمیقی از آن برسیم زیرا کاربرد «چرا» ما را با دلیل مسأله آشنا میکند اما وقتی پرسشهایمان را با «چگونه» آغاز میکنیم علاوه بر دلایل، بر عوامل تأثیرگذار و روند تشکیل آن پدیده نیز آگاهی پیدا میکنیم. در واقع گستره سؤال از «چگونگی» محیط بر «چرایی» آن است؛ به عبارتی پرسش از «چگونگی»، فهم «چرایی» آن را نیز به همراه دارد و ما میتوانیم نتیجهگیری و تصمیم گیریهای بهتری داشته باشیم.
در جنگ دوم جهانی کشورهایی همچون آلمان و ژاپن تمامی زیرساختهایشان نابود شد اما حداکثر بعد از سه دهه، جزو پیشرفتهترین کشورهای جهان شدند زیرا به جای طرح پرسشهای انفعالی که چرا این بلاها به سرمان آمد؟ چرا در جنگ شکست خوردیم؟ چرا فرماندهان جنگی خیانت کردند؟ و هزاران چرای بیپاسخ دیگر، با الهام از تئوری هوسرل، با پرسشگری عملگرایانه، ترمیم وضعیت موجود را آغاز کردند. بهطور مثال: ما «چگونه» میتوانیم از این وضعیت مسألهوار رهایی یابیم؟ ما «چگونه» میتوانیم دنیای بهتری بسازیم؟ ما «چگونه» میتوانیم ویرانی موجود را برطرف کنیم؟ و در نهایت ما «چگونه» میتوانیم زیست جهانی، بهدور از هرگونه تبعیض و نابرابری مهیا سازیم. براساس این چهارچوب نظری، تکتک شهروندان بهعنوان بخشی از راهحل مسأله، به تحقق آرمانهایشان کمک کردند. میتوان با تغییر چهارچوبهای فکری از «چرایی» به «چگونگی»، لااقل زندگی بهتری را برای آیندگان رقم بزنیم زیرا با مطالعه تاریخ آموختهایم که با مقدمات غلط نتیجه درستی حاصل نخواهد شد. وقتی ما پرسشهایمان را با «چگونه» آغاز میکنیم بهجای ملامت و توبیخ خود و یا دیگران، بهدنبال راه چارهای برای برونرفت از وضعیت فعلی میگردیم که قطعاً دستاوردهای فراوانی را بدست خواهیم آورد.
متأسفانه جامعه ما دچار ناکارآمدی ساختاری در برخی حوزههاست. (در ابعاد فردی نیز میتواند این مشکل را یافت) زیرا چهارچوبهای نظریمان بر اساس «چرا»ها شکل گرفته است. غافل از آن که چهارچوبهای نظری و مدلهای علمی نقشه راهی است که بهعنوان سنگ بنای حرکت انتخاب میشود. در ابعاد اجتماعی برای همین است که نیازمند نظریهپرداز هستیم چرا که به شخصی نمیتوان گفت حرکت کن بدون اینکه به او بگوییم کجا باید برود که با این فرض این شخص از ناکجاآباد سردر میآورد. حال اگر نقشه راه اشتباه باشد به این معناست که شخصی قصد رفتن به شرق را دارد اما آدرس غرب را به او بدهند. وقتی ما چه در ابعاد اجتماعی و چه فردی به نتیجه نمیرسیم باید بازگردیم و به چهارچوبها نگاه کنیم به چراها و چگونهها. باید معجزه تغییر سؤال را باور داشت و بر این مبنا به تربیت نسلی همت گماشت که روحیه پرسشگری و مطالبهگری داشته باشد. نسل آینده باید بتواند از مرحله «چرا» عبور کند و پرسشهای خود را با «چگونه» آغاز کند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
سینمای ایران به بازارهای خارجی نیاز دارد
-
هنرمندان در فضای مجازی
-
انسان دورافتاده از خویش
-
شب برنزی
-
روایتی از جمع فکرهای ایدهپرداز
-
عکس نوشت
-
معجزه پرسشگری از «چرا» به «چگونه»
اخبارایران آنلاین