ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
حدیث
پیامبر( ص) فرمود: کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهد رسید.
(بحارالأنوار، ج 83، ص 20)
(بحارالأنوار، ج 83، ص 20)
با یک توبه ساده
ابوالقاسم حسینجانی
بازگشتپذیری
زیباترین شجاعت دنیاست.
«تجدیدنظر طلبی» همیشه هم بد نیست.
باید به راه آمد، باید به خود آمد.
گاهی با یک توبه ساده - متصل به یک بوته ساده - هم
میشود به خود آمد، و به «راه» آمد و از «ریشه» رویید؛
و بازگشت و پیچید: صاف به سمت چشمان خدای مهربانیها!
توبه، به همین سادگیست. اصلاً هم پیچیده نیست.
روزه، تنها «لب بستن» نیست؛ «دل بستن» هم است.
با خدای خودتان راحت باشید،
زیباتر از سادگی، چیزی نیست
هوای خلوت محراب کردم/دو چشم تشنه را، سیراب کردم
دو رکعت «آه» از دل بر کشیدم/دوباره، «سادگی» را، باب کردم!
به جای این همه «بازی-سازی»، بیایید بازگردیم
به همان «باز-سازی» خودمان...
«حرف مرد» همیشه هم «یکی» نیست
برگشتپذیری، جوانمردانهترین شعور، در جان و جهان آدمی ست.
من که ترجیح میدهم
یک بلال صاف و ساده باشم، با زبانی الکن؛
تا یک فرعون فرمانروای فرادست، اما با ذهن و زبانی سنگواره و متحجر و سیاه!
اما با این همه، زمینه و بستر عملیاتی توبه و تحول،
آن قدرها هم، سهلالوصول و فراهم نیست.
پای «بیشعوری» به جان آدمی که باز میشود، دیگر، به این سادگیها،
- از این جایگاه و جان پناه عتیق و چراگاه گرم و نرم و سرسبز-
«بیرون-برو» نیست...
حالا که چنین ست،
پس چه باید کرد: «با این همه زخمهای خوشنشینی و خانه به دوشیهای کشدار -
در روزگار فراوانی بوفهای کور و،
دچار آمده در همهمه شب پرههای متواتر»؟!
هیچ چاره دیگری نیست:
یا دستهای آلوده را، باید شست؛
و یا
دست از جان و جهان جان!
توبه، به همین سادگیست... .
رطب خورده منع رطب کى کند
دکترمنصور پهلوان
استاد دانشگاه تهران
یکى از دلایلى که امر به معروف و نهى از منکر در بعضى جوامع صورت نمىگیرد، ظهور و غلبه فساد در آن جوامع است. در واقع اگر گروه اندکى در جامعه خلافکار باشند، مىتوان امید داشت که آمران به معروف و ناهیان از منکر در کار خود موفق باشند و جامعه را به صلاح آورند، اما اگر اکثر جامعه یا تمامىآحاد آن، خود از تارکان معروف و عاملان به منکر باشند، هیچ امیدى به صلاح و رستگارى آن جامعه وجود نخواهد داشت.
حضرت على علیه السلام مردم چنین جامعهاى را مورد خطاب قرار داده و مىفرماید شما به علت آنکه خود آغشته به گناه و خلاف هستید نمىتوانید گناه و خطاى دیگران را یادآور شوید، زیرا مىهراسید اگر چنین کنید همان خلافکارها مقابل شما بایستند و شما را رسوا کنند
در نهج البلاغه خطبه ١١٣ آمده است:
: ما یَمنَعُ أحَدَکُم أن یَستَقبِلَ أخاهُ بِما یَخافُ مِن عَیبِهِ إلاّ مَخافَة أن یَستَقبِلَهُ بِمِثلِهِ .
یعنى: آنچه مانع هر یک از شما مىشود که عیب برادرش را پیش روى او بگوید، این است که مىترسد او نیز عیبش را رو به رویش بگوید.
آرى زبان اختلاسگران و سارقان، اخرس و الکن است از آنکه در مقابل همتایان خود بایستند و آنان را از اعمال خلاف باز دارند. در تعالیم عیسى علیه السلام هم آمده است که گروهى در هیاهوى بسیار، زنى را به جرم زنا نزد حضرت عیسى آوردند تا او دستور رجم و سنگسارکردن آن زن را صادر کند. عیسى علیه السلام فرمود: اولین سنگ را کسى بزند که گناه نکرده باشد، آن جمع به یکدیگر نگریسته و هر کدام آهسته از گوشهاى به در رفتند و میدان را خالى کردند. (انجیل یوحنا فصل هشتم).آرى، رطب خورده منع رطب کى کند.
استاد دانشگاه تهران
یکى از دلایلى که امر به معروف و نهى از منکر در بعضى جوامع صورت نمىگیرد، ظهور و غلبه فساد در آن جوامع است. در واقع اگر گروه اندکى در جامعه خلافکار باشند، مىتوان امید داشت که آمران به معروف و ناهیان از منکر در کار خود موفق باشند و جامعه را به صلاح آورند، اما اگر اکثر جامعه یا تمامىآحاد آن، خود از تارکان معروف و عاملان به منکر باشند، هیچ امیدى به صلاح و رستگارى آن جامعه وجود نخواهد داشت.
حضرت على علیه السلام مردم چنین جامعهاى را مورد خطاب قرار داده و مىفرماید شما به علت آنکه خود آغشته به گناه و خلاف هستید نمىتوانید گناه و خطاى دیگران را یادآور شوید، زیرا مىهراسید اگر چنین کنید همان خلافکارها مقابل شما بایستند و شما را رسوا کنند
در نهج البلاغه خطبه ١١٣ آمده است:
: ما یَمنَعُ أحَدَکُم أن یَستَقبِلَ أخاهُ بِما یَخافُ مِن عَیبِهِ إلاّ مَخافَة أن یَستَقبِلَهُ بِمِثلِهِ .
یعنى: آنچه مانع هر یک از شما مىشود که عیب برادرش را پیش روى او بگوید، این است که مىترسد او نیز عیبش را رو به رویش بگوید.
آرى زبان اختلاسگران و سارقان، اخرس و الکن است از آنکه در مقابل همتایان خود بایستند و آنان را از اعمال خلاف باز دارند. در تعالیم عیسى علیه السلام هم آمده است که گروهى در هیاهوى بسیار، زنى را به جرم زنا نزد حضرت عیسى آوردند تا او دستور رجم و سنگسارکردن آن زن را صادر کند. عیسى علیه السلام فرمود: اولین سنگ را کسى بزند که گناه نکرده باشد، آن جمع به یکدیگر نگریسته و هر کدام آهسته از گوشهاى به در رفتند و میدان را خالى کردند. (انجیل یوحنا فصل هشتم).آرى، رطب خورده منع رطب کى کند.
حکمت عبادات در نگاه حضرت آیتالله جوادی آملی
آزادگی پاداش روزه داری
ماه رمضان، ماه آزاد شدن است. هر روز که میگذرد، یک بند از بندهایی که با دست خود تنیدهایم، باید بگسلد تا آزاد شویم که بهترین راه برای آزاد شدن پی بردن به حکمتهای عبادات است.
در بعضی از روایات آمده است که روزه بگیرید برای آنکه طراوت و خرمی و شادابی غیر ماه مبارک را از دست بدهید زیرا آنها نشاط کاذب و زودگذر است. وقتی انسان روزه گرفت و به آن دل بست، کم کم به باطن روزه پی میبرد. باطن روزه انسان را به لقای حق میکشاند که خدای سبحان فرمود: «الصّوم لى وأنا أجزى به» روزه مال من است و من شخصاً به آن جزا میدهم. این تعبیر فقط درباره روزه وارد شده است.
همه اشیا و موجودات جهان امکان از آن خداست. چیزی در جهان خلقت نیست که مال خدا نباشد، چون مخلوق و مملوک اوست. چشم و گوش ما هم از آن خداست: «ام مَن یملک السّمع والأبصار.»
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «... مواظب باشید، بدانید در خلوت و جلوت، نهان و آشکار، در محضر خدای سبحان هستید. خلوات شما جلوات عیون و مَشهد و مرآی اوست.» چیزی در جهان نیست که به یاد حق و خدای سبحان نباشد. این انسان است که گاهی غافل است و گاهی غیرغافل. فرشتهها نَفَسها را میشمارند که برای چه انسان نفس میکشد. وقتی به فرموده قرآن سرتاسر جهان، مِلک و مُلک خداست، همه اعضا و جوارح ما سپاه حق است: «ولله جنود السموات والأرض.»
این که فرمود: روزه مال من است، خصوصیتی را میرساند که قابل ملاحظه و دقت است. گاهی انسان از سحر تا افطار امساک میکند؛ این یک درجه روزهداری است، تلاشی است که حداکثر در قیامت نسوزد یا وارد بهشت بشود؛ بهشتی که «جنّاتٌ تجری منْ تحتها الأنهار» اما به آن بهشت که «فادْخلی فی عبادی وادْخلی جنّتی» راهش نمیدهند. یعنی روزه، ضمن اینکه حکم و ادبی خاص دارد، حکمتی هم دارد که آن لقا و محبت خداست.
این حدیث در انسان شوق ایجاد میکند تا عاشق شود. انسان تا مشتاق نباشد، تلاش نمیکند و تا تلاش نکند، نمیرسد. وقتی روزه مال خدا بود، خدا هم شخصاً جزای روزه دار را برعهده گرفته است.
مرحوم محمد تقی مجلسی (قدّس سرّه) که گذشته از مقام شامخ فقاهت در بسیاری از معارف اسلامی و علوم عقلی نیز اهل نظر بوده است، میگوید: خدای سبحان به این معنا اکتفا نکرد که بفرماید: «الصوم لى.» فرمود: «أنا أجزى به.» ضمیر متکلم وحده را قبل از فعل ذکر کرده و با ذکر کلمه «أنا» خودش را مطرح میکند که: روزه مال من است و من هستم که جزای روزهدار را میدهم.
چگونگی پاداش
به کسانی چون اولیای الهی که روزههای مستحبی میگیرند و سهمیه افطار خود را به یتیم و اسیر و مسکین میدهند، در عین حال که «جنّاتٍ تجری من تحتها الأنهار» در اختیار آنهاست، میفرماید: «فادْخلی فی عبادی وادْخلی جنّتی» زیرا برای مطلب بالاتری، روزه میگیرند. اما آنها که برای ورود به بهشت و برای استفاده از میوههای دلپذیر آن روزه میگیرند تنها نوعی سوداگری دارند.
از موارد فرق بین روزه و سایر عبادات همین است که درباره اعمال دیگر، ملائکه الهی هنگام مرگ به استقبال مؤمنین میآیند که: «سلامٌ علیکم طبْتم فادْخلوها خالدین» درهای بهشت را باز میکنند و میگویند از هر دری که خواستید بفرمایید. اما درباره روزه دار خدای سبحان فرمود: من خودم جزا میدهم. این جزو احکام و آداب روزه نیست؛ لذا نه در سلسله بحثهای واجب و مستحب که فقه عهده دار آن است آمده و نه در بحثهای آداب روزه، بلکه جزو حکمتهای عبادت است که چگونه انسان به جایی میرسد که خداوند متعال مستقیماً جزای او را به عهده میگیرد. ابن اثیر میگوید: یکی از نکاتی که خدای سبحان بر اساس حدیث قدسی «الصّوم لى وأنا أجزى به» فرموده این است که در هیچ ملتی از ملل شرک و بتپرستی، برای بتها روزه نمیگرفتند. اگر چه برای بتها نماز میخواندند، قربانی میکردند و مراسم دیگر داشتند. روزه تنها برای خداست و هیچ مشرک و بت پرستی، برای تقرب به بت روزه نگرفته چون روزه یک فرمان الهی است. سایر عبادات، مورد شرک قرار گرفته و برای غیر خدا هم انجام میدادند. اما خدای متعال روزه را به خود اسناد داده و شخصاً جزای روزهدار را به عهده گرفته است.
درجات تقوا و لقای حق
روزه برای این است که انسان به تقوا برسد: «لعلّکم تتقون» و انسان باتقوا دو درجه دارد: یکی همان بهشتی که در آن نعمتهای فراوان موجود است: «ان المتقین فی جنّاتٍ ونَهَرٍ» و این برای لذایذ ظاهری است. یکی هم مقام عنداللهی شدن است «فی مقعد صدقٍ عند ملیک مقتدر» در این مرحله دیگر سخن از سیب و گلابی نیست چون جنت و نهر، مأکولات و مشروبات از آن جسم و بدن اوست، اما لقای حق برای روح اوست. این سرّ و باطن روزه است.
امام صادق(ع) فرمود: «روزهدار دو وقت خوشحال است؛ یکی هنگام افطار و دیگری هنگام ملاقات با پروردگار» و در جای دیگر میفرماید: «روزهدار در بعضی دعاها از خداوند، جمال تام میخواهد.»
نظامی گنجوی شاعر معروف در تبیین عشق مجازی و حقیقی، میگوید: در پایان امر که لیلی مریض شد به مادرش وصیت کرده و گفت: مادر پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو: اگر خواستی به کسی علاقهمند شوی، به موجودی که با یک تب از بین میرود، دل نبند. حیف است که انسان به خودش و به غیر خدا و به هر آنچه که متغیر است، دل ببندد زیرا هر چه غیر خداست، در معرض زوال و تغییر است و نمیتواند جزای انسان باشد.
به ما گفتهاند، جمال مطلق را در سحرهای ماه مبارک رمضان، بخواهید و به گوش دادن بسنده نکنید، زیرا گوش دادن غیر از خواستن است. چه مقام بلندی برای انسان میسور بود که به ما گفتهاند، بگویید: «اللّهم إنّى أسألک من نورک بأنْوره وکلّ نورک نیر» این ادعیه را در ماه مبارک رمضان به ما آموختند برای اینکه انسان روزهدار، لایق چنین سخن گفتن است و این دهان میتواند بگوید: «اللّهم إنّى أسألک من جلالک بأجلّه وکلّ جلالک جلیل.»
سخن از حور و غلمان، سیب و گلابی و جنات و نهر نیست؛ بلکه سخن از کمالات معنوی است و این مقام برای انسان وجود دارد، اگر این مقامات برای ما نبود، دستور خواندن این دعاها را نمیدادند. پس میشود به آن مقام رسید؛ چون میتوان روزه مستحبی گرفت و افطاری خود را به یک غیر مسلمان اسیر داد.
ارزش انسان
روایت لطیفی را مرحوم کلینی از امام هفتم(ع) نقل فرموده، که مرحوم محقق داماد، در شرح آن بیان شیرینی دارد.
حدیث این است که حضرت فرمود: «بدن شما به اندازه بهشت میارزد؛ آن را به غیر بهشت نفروشید که ضرر خواهید کرد.»
مرحوم محقق داماد میفرماید: این روایت ناظر به آن است که روحتان فوق بهشت است. روح را باید به «جنّة اللّقاء» بدهید. روحتان بایستی به «عند ملیک مقتدر» برسد و بهترین راه برای عنداللهی شدن روزه گرفتن است.
باطن روزه بهصورت لقای خدا ظهور میکند و برای انسان، همتی بالاتر از لقای حق فرض ندارد چون انسان موجودی ابدی است که هرگز از بین نمیرود، بلکه در نهایت از عالَمی به عالَم دیگر منتقل میشود. اگر باطن روزه نصیب او شد، پیوسته در محضر حق است؛ بدون اینکه از حضور دائمی رنج ببرد. یکنواختی در بهشت رنج آور نیست، اصولاً در آنجا رنجی وجود ندارد؛ خواه بهشت ظاهری که «جنّات تجری من تحتها الأنهار» باشد یا بهشت معنوی. انسان بدون اینکه رنج و خستگی و تشنگی و گرسنگی را بچشد، لذت سیری را احساس میکند؛ وضعیت بهشت مانند دنیا نیست.
نقش روزه در حل مشکلات
از آنجا که در مسیر زندگی دشواری و مشکلات وجود دارد، دستور دادهاند در شداید و مشکلات روزه بگیرید.
یعنی اگر ما در هر نمازی چند بار از خدای سبحان استعانت میکنیم و میگوییم «إیاک نعبد و إیاک نستعین» راه کمکرسانی را هم خدا بیان فرموده است. ولی این چنین نیست که بگویید: کمک کن! و ما رایگان کمک برسانیم. اگر سخن از «إیاک نستعین» است، راهش را هم قرآن به ما آموخته که: «واستعینوا بالصّبر والصّلوة» و این صبر به «صوم» تفسیر و تطبیق شده و در حدیث آمده است که: «هرگاه برای کسی مشکل یا حادثه خاصی پیش آمد باید برای دفع یا رفع آن روزه بگیرد. نه تنها در جنگ، بلکه اگر مشکلات دیگری هم برای انسان پیش آید، باید برای حل آن مشکل، روزه گرفت.»
این روزه چه نقشی دارد که مشکل را حل میکند؟ انسان را به کجا میرساند که بر مشکل پیروز میشود؟ تازه این امساک ظاهری است؛ اما روزه، حکمتهایی دارد که روح را به مقام بالا میرساند و روح بلند بر طبیعت فایق است.
اگر کسی برای خدا روزه گرفت چون کارها به دست اوست مشکل را حل میکند که فرمودهاند: «یا مُسهّل الا مور الصّعابِ.» قرآن هم فرمود: «وأمّا من أعطی واتّقی، وصدّق بالحُسنی، فسنُیسِّره للیسری» ما کارها را برای افرادی که در مسیر مستقیماند، راحت میکنیم. آنگاه نمونههایش را هم بهعنوان انبیای عظام برای ما بیان فرمود.
وقتی موسای کلیمالله از خدای سبحان درخواست میکند: «ویسّر لی أمری» در پاسخ میفرماید: «قال قد أُوتیت سؤْلَک یا موسی» تو برای براندازی طاغوت فرعون از ما آسان کردن امور را طلب کردی، ما هم آن را به تو دادیم. آنچه را که از ما خواستی به تو دادیم؛ شرح صدر، روان بودن بیان، شرکت در رسالت و وزیر بودن برادرت را و نیز خواستی که او را از وحی خاص برخوردار کنیم که همه را عطا کردیم.
درباره رسول خدا(ص) هم فرمود: «ألمْ نشْرح لک صدْرک، ووضعْنا عنک وِزْرک، الّذی أنْقض ظهْرک، ورفعنا لک ذکرک» آیا به تو شرح صدر ندادیم و بار گران را که بر پشت تو سنگینی میکرد برنداشتیم و نام تو را بلندآوازه نکردیم؟
این راهها را قرآن در اختیار ما گذاشته است؛ زیرا باطن روزه به قدری نیرومند است که انسان را بر جهان طبیعت ـ به اذن خدا ـ پیروز میکند.
در بعضی از روایات آمده است که روزه بگیرید برای آنکه طراوت و خرمی و شادابی غیر ماه مبارک را از دست بدهید زیرا آنها نشاط کاذب و زودگذر است. وقتی انسان روزه گرفت و به آن دل بست، کم کم به باطن روزه پی میبرد. باطن روزه انسان را به لقای حق میکشاند که خدای سبحان فرمود: «الصّوم لى وأنا أجزى به» روزه مال من است و من شخصاً به آن جزا میدهم. این تعبیر فقط درباره روزه وارد شده است.
همه اشیا و موجودات جهان امکان از آن خداست. چیزی در جهان خلقت نیست که مال خدا نباشد، چون مخلوق و مملوک اوست. چشم و گوش ما هم از آن خداست: «ام مَن یملک السّمع والأبصار.»
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «... مواظب باشید، بدانید در خلوت و جلوت، نهان و آشکار، در محضر خدای سبحان هستید. خلوات شما جلوات عیون و مَشهد و مرآی اوست.» چیزی در جهان نیست که به یاد حق و خدای سبحان نباشد. این انسان است که گاهی غافل است و گاهی غیرغافل. فرشتهها نَفَسها را میشمارند که برای چه انسان نفس میکشد. وقتی به فرموده قرآن سرتاسر جهان، مِلک و مُلک خداست، همه اعضا و جوارح ما سپاه حق است: «ولله جنود السموات والأرض.»
این که فرمود: روزه مال من است، خصوصیتی را میرساند که قابل ملاحظه و دقت است. گاهی انسان از سحر تا افطار امساک میکند؛ این یک درجه روزهداری است، تلاشی است که حداکثر در قیامت نسوزد یا وارد بهشت بشود؛ بهشتی که «جنّاتٌ تجری منْ تحتها الأنهار» اما به آن بهشت که «فادْخلی فی عبادی وادْخلی جنّتی» راهش نمیدهند. یعنی روزه، ضمن اینکه حکم و ادبی خاص دارد، حکمتی هم دارد که آن لقا و محبت خداست.
این حدیث در انسان شوق ایجاد میکند تا عاشق شود. انسان تا مشتاق نباشد، تلاش نمیکند و تا تلاش نکند، نمیرسد. وقتی روزه مال خدا بود، خدا هم شخصاً جزای روزه دار را برعهده گرفته است.
مرحوم محمد تقی مجلسی (قدّس سرّه) که گذشته از مقام شامخ فقاهت در بسیاری از معارف اسلامی و علوم عقلی نیز اهل نظر بوده است، میگوید: خدای سبحان به این معنا اکتفا نکرد که بفرماید: «الصوم لى.» فرمود: «أنا أجزى به.» ضمیر متکلم وحده را قبل از فعل ذکر کرده و با ذکر کلمه «أنا» خودش را مطرح میکند که: روزه مال من است و من هستم که جزای روزهدار را میدهم.
چگونگی پاداش
به کسانی چون اولیای الهی که روزههای مستحبی میگیرند و سهمیه افطار خود را به یتیم و اسیر و مسکین میدهند، در عین حال که «جنّاتٍ تجری من تحتها الأنهار» در اختیار آنهاست، میفرماید: «فادْخلی فی عبادی وادْخلی جنّتی» زیرا برای مطلب بالاتری، روزه میگیرند. اما آنها که برای ورود به بهشت و برای استفاده از میوههای دلپذیر آن روزه میگیرند تنها نوعی سوداگری دارند.
از موارد فرق بین روزه و سایر عبادات همین است که درباره اعمال دیگر، ملائکه الهی هنگام مرگ به استقبال مؤمنین میآیند که: «سلامٌ علیکم طبْتم فادْخلوها خالدین» درهای بهشت را باز میکنند و میگویند از هر دری که خواستید بفرمایید. اما درباره روزه دار خدای سبحان فرمود: من خودم جزا میدهم. این جزو احکام و آداب روزه نیست؛ لذا نه در سلسله بحثهای واجب و مستحب که فقه عهده دار آن است آمده و نه در بحثهای آداب روزه، بلکه جزو حکمتهای عبادت است که چگونه انسان به جایی میرسد که خداوند متعال مستقیماً جزای او را به عهده میگیرد. ابن اثیر میگوید: یکی از نکاتی که خدای سبحان بر اساس حدیث قدسی «الصّوم لى وأنا أجزى به» فرموده این است که در هیچ ملتی از ملل شرک و بتپرستی، برای بتها روزه نمیگرفتند. اگر چه برای بتها نماز میخواندند، قربانی میکردند و مراسم دیگر داشتند. روزه تنها برای خداست و هیچ مشرک و بت پرستی، برای تقرب به بت روزه نگرفته چون روزه یک فرمان الهی است. سایر عبادات، مورد شرک قرار گرفته و برای غیر خدا هم انجام میدادند. اما خدای متعال روزه را به خود اسناد داده و شخصاً جزای روزهدار را به عهده گرفته است.
درجات تقوا و لقای حق
روزه برای این است که انسان به تقوا برسد: «لعلّکم تتقون» و انسان باتقوا دو درجه دارد: یکی همان بهشتی که در آن نعمتهای فراوان موجود است: «ان المتقین فی جنّاتٍ ونَهَرٍ» و این برای لذایذ ظاهری است. یکی هم مقام عنداللهی شدن است «فی مقعد صدقٍ عند ملیک مقتدر» در این مرحله دیگر سخن از سیب و گلابی نیست چون جنت و نهر، مأکولات و مشروبات از آن جسم و بدن اوست، اما لقای حق برای روح اوست. این سرّ و باطن روزه است.
امام صادق(ع) فرمود: «روزهدار دو وقت خوشحال است؛ یکی هنگام افطار و دیگری هنگام ملاقات با پروردگار» و در جای دیگر میفرماید: «روزهدار در بعضی دعاها از خداوند، جمال تام میخواهد.»
نظامی گنجوی شاعر معروف در تبیین عشق مجازی و حقیقی، میگوید: در پایان امر که لیلی مریض شد به مادرش وصیت کرده و گفت: مادر پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو: اگر خواستی به کسی علاقهمند شوی، به موجودی که با یک تب از بین میرود، دل نبند. حیف است که انسان به خودش و به غیر خدا و به هر آنچه که متغیر است، دل ببندد زیرا هر چه غیر خداست، در معرض زوال و تغییر است و نمیتواند جزای انسان باشد.
به ما گفتهاند، جمال مطلق را در سحرهای ماه مبارک رمضان، بخواهید و به گوش دادن بسنده نکنید، زیرا گوش دادن غیر از خواستن است. چه مقام بلندی برای انسان میسور بود که به ما گفتهاند، بگویید: «اللّهم إنّى أسألک من نورک بأنْوره وکلّ نورک نیر» این ادعیه را در ماه مبارک رمضان به ما آموختند برای اینکه انسان روزهدار، لایق چنین سخن گفتن است و این دهان میتواند بگوید: «اللّهم إنّى أسألک من جلالک بأجلّه وکلّ جلالک جلیل.»
سخن از حور و غلمان، سیب و گلابی و جنات و نهر نیست؛ بلکه سخن از کمالات معنوی است و این مقام برای انسان وجود دارد، اگر این مقامات برای ما نبود، دستور خواندن این دعاها را نمیدادند. پس میشود به آن مقام رسید؛ چون میتوان روزه مستحبی گرفت و افطاری خود را به یک غیر مسلمان اسیر داد.
ارزش انسان
روایت لطیفی را مرحوم کلینی از امام هفتم(ع) نقل فرموده، که مرحوم محقق داماد، در شرح آن بیان شیرینی دارد.
حدیث این است که حضرت فرمود: «بدن شما به اندازه بهشت میارزد؛ آن را به غیر بهشت نفروشید که ضرر خواهید کرد.»
مرحوم محقق داماد میفرماید: این روایت ناظر به آن است که روحتان فوق بهشت است. روح را باید به «جنّة اللّقاء» بدهید. روحتان بایستی به «عند ملیک مقتدر» برسد و بهترین راه برای عنداللهی شدن روزه گرفتن است.
باطن روزه بهصورت لقای خدا ظهور میکند و برای انسان، همتی بالاتر از لقای حق فرض ندارد چون انسان موجودی ابدی است که هرگز از بین نمیرود، بلکه در نهایت از عالَمی به عالَم دیگر منتقل میشود. اگر باطن روزه نصیب او شد، پیوسته در محضر حق است؛ بدون اینکه از حضور دائمی رنج ببرد. یکنواختی در بهشت رنج آور نیست، اصولاً در آنجا رنجی وجود ندارد؛ خواه بهشت ظاهری که «جنّات تجری من تحتها الأنهار» باشد یا بهشت معنوی. انسان بدون اینکه رنج و خستگی و تشنگی و گرسنگی را بچشد، لذت سیری را احساس میکند؛ وضعیت بهشت مانند دنیا نیست.
نقش روزه در حل مشکلات
از آنجا که در مسیر زندگی دشواری و مشکلات وجود دارد، دستور دادهاند در شداید و مشکلات روزه بگیرید.
یعنی اگر ما در هر نمازی چند بار از خدای سبحان استعانت میکنیم و میگوییم «إیاک نعبد و إیاک نستعین» راه کمکرسانی را هم خدا بیان فرموده است. ولی این چنین نیست که بگویید: کمک کن! و ما رایگان کمک برسانیم. اگر سخن از «إیاک نستعین» است، راهش را هم قرآن به ما آموخته که: «واستعینوا بالصّبر والصّلوة» و این صبر به «صوم» تفسیر و تطبیق شده و در حدیث آمده است که: «هرگاه برای کسی مشکل یا حادثه خاصی پیش آمد باید برای دفع یا رفع آن روزه بگیرد. نه تنها در جنگ، بلکه اگر مشکلات دیگری هم برای انسان پیش آید، باید برای حل آن مشکل، روزه گرفت.»
این روزه چه نقشی دارد که مشکل را حل میکند؟ انسان را به کجا میرساند که بر مشکل پیروز میشود؟ تازه این امساک ظاهری است؛ اما روزه، حکمتهایی دارد که روح را به مقام بالا میرساند و روح بلند بر طبیعت فایق است.
اگر کسی برای خدا روزه گرفت چون کارها به دست اوست مشکل را حل میکند که فرمودهاند: «یا مُسهّل الا مور الصّعابِ.» قرآن هم فرمود: «وأمّا من أعطی واتّقی، وصدّق بالحُسنی، فسنُیسِّره للیسری» ما کارها را برای افرادی که در مسیر مستقیماند، راحت میکنیم. آنگاه نمونههایش را هم بهعنوان انبیای عظام برای ما بیان فرمود.
وقتی موسای کلیمالله از خدای سبحان درخواست میکند: «ویسّر لی أمری» در پاسخ میفرماید: «قال قد أُوتیت سؤْلَک یا موسی» تو برای براندازی طاغوت فرعون از ما آسان کردن امور را طلب کردی، ما هم آن را به تو دادیم. آنچه را که از ما خواستی به تو دادیم؛ شرح صدر، روان بودن بیان، شرکت در رسالت و وزیر بودن برادرت را و نیز خواستی که او را از وحی خاص برخوردار کنیم که همه را عطا کردیم.
درباره رسول خدا(ص) هم فرمود: «ألمْ نشْرح لک صدْرک، ووضعْنا عنک وِزْرک، الّذی أنْقض ظهْرک، ورفعنا لک ذکرک» آیا به تو شرح صدر ندادیم و بار گران را که بر پشت تو سنگینی میکرد برنداشتیم و نام تو را بلندآوازه نکردیم؟
این راهها را قرآن در اختیار ما گذاشته است؛ زیرا باطن روزه به قدری نیرومند است که انسان را بر جهان طبیعت ـ به اذن خدا ـ پیروز میکند.
سلسله درسگفتارهای تفسیری آیتالله شهید بهشتی (1)
در مکتب قرآن
جایگاه سورهها در قرآن
از روایات و مآخذ اسلامی این مطلب استفاده میشود که سورهبندی قرآن کریم به دستور پیامبر اکرم(ص) بوده است.
سورههای قرآن دو دسته هستند؛ یکی سورههایی که یکجا نازل شدهاند، همانند سورههای «حمد»، «توحید»، «قدر» و بسیاری از سورههای کوچک و برخی سورههای بزرگ مانند سوره «انعام» که یک جزء قرآن است و بنا بر روایات زیادی یکجا نازل شده است. دسته دیگر سورههایی هستند مانند سوره «بقره»، «مائده» و غیره که یکجا نازل نشدهاند، بلکه ابتدا آیاتی نازل شده که آغاز سوره تلقی شدهاند و بتدریج آیات بعدی آمدهاند. سپس به دستور پیامبر(ص)آیات جدید به آیات قبلی ملحق شدهاند تا سوره تکمیل شده است.
این نحوه تنظیم و قسمتبندی قرآن با قسمتبندی و تنظیم سایر کتابها تفاوت دارد. باید هم تفاوت داشته باشد؛ زیرا نمیتوان قرآن را همانند سایر کتابها تنظیم و قسمتبندی کرد. بدون قسمتبندی هم نمیشود. اگر از اول تا آخر قرآن یک سره و یکنواخت بود، خستهکننده میشد. پس نوعی قسمتبندی لازم بود؛ قسمت بندیهای معمول هم بهکار نمیآمد؛ زیرا به طور معمول، اگر بخواهیم کتابی را قسمت بندی، باببندی و فصلبندی کنیم، باید بر حسب موضوعات آن، بخش بخش شود و این کار در مورد قرآن میسر نیست؛ چون گاهی درباره یک موضوع، بیست آیه یا عبارت با مختصری تفاوت ذکر شده است. اگر این بیست آیه پشت سر هم میآمد، تکرار نامطلوبی میشد. اگر هم به جای هر بیست آیه تنها به دو آیه اکتفا میشد و هجده آیه دیگر نمیآمد، قرآن، جامع همه آیاتی که بر پیامبر وحی شده است، نبود.
بنابراین، برای اینکه تمامی آیاتی که بر پیامبر(ص) وحی شده است، ثبت و ضبط شود و از هیچ آیهای صرفنظر نشود، در ضمن کتاب خدا هم یکنواخت نباشد، چه کاری باید صورت میگرفت؟ آیا غیر از این است که باید چیزی شبیه همین میشد که در حال حاضر هست؟ بنابراین، هیچ یک از موارد تناسب مطلب، موضوع و حتی ترتیب نزول آیات، در سورهبندی قرآن ملاک تنظیم قرار نگرفته است.
پیرامون سوره حمد روایات زیادی وارد شده که این سوره «فاتحةالکتاب»، یعنی دیباچه قرآن کریم، نامیده شده است. بنابراین، بین جایگیری سوره حمد در ابتدای قرآن، با آنچه در روایات پیرامون این سوره آمده است، تناسب زیادی وجود دارد. جایگاه سایر سورهها نیز بر اساس طولانی بودن آنها است (البته تقریباً) چون سورههای طولانیتر، اول قرآن و سورههای کوتاهتر، آخر قرآن و سورههای متوسط، در بخش میانی آن جای گرفتهاند. البته ترتیب قرار گرفتن سورهها قبل از این قرآن که اکنون در دسترس ما است، به صورتی دیگر بوده که موضوع بحث ما نیست.
«فاتحة الکتاب» به معنای «زیربنا» و «بنیاد کتاب» سوره حمد در روایات، «فاتحةالکتاب» و «ام الکتاب» خوانده شده است. همچنین نامهای دیگری در سایر روایات از پیامبر اکرم(ص) برای این سوره نامگذاری شده است. من بر این دو نام، یعنی «فاتحةالکتاب» دیباچه کتاب و «امالکتاب» تمرکز میکنم و مسائلی را توضیح میدهم. یکی از نکاتی که در شیوه تألیف کتاب در گذشته معمول بود و پس از دورهای منسوخ شدند و بار دیگر در دورههای اخیر در تمام دنیا معمول شد، این است که در آغاز فصل یا کتاب، خلاصه آن در چند سطر میآید.
بنابراین، کاربرد دیباچه در ابتدای کتاب این است که میتواند دورنمایی از اساس، بنیاد و مطالب اصلی آن را در نظر خواننده ترسیم کند. به این ترتیب، وجه تسمیه «امالکتاب» به معنای مادر، بنیاد و ریشه است. پس میتوان این سوره را حاوی مطالب اصلی و ریشهای قرآن کریم دانست.
آموختن معانی و مفهوم سوره حمد
یکی از راههای آشنایی کسانی که میخواهند نکات قرآن را بهطور ریشهای بشناسند، این است که سوره حمد را خوب بفهمند. درخور توجه اینکه خواندن سوره حمد در نیایش روزانه مسلمانان، یعنی نمازهای پنجگانه، واجب شده است. منظور از آن هم میتواند این باشد که مسائل اساسی اسلام در «امالکتاب» و بنیاد کتاب ترسیم شده است و نباید از خاطر هیچ مسلمانی برود.
شرط آن هم این است که مسلمانان در فهم معنای سوره حمد اهتمام داشته باشند.
این را بویژه برای تحصیلکرده ها میگویم. مگر یاد گرفتن معنای کامل و اساسی سوره حمد چقدر وقت میخواهد؟ لازم نیست انسان زبان عربی را یاد بگیرد تا معنای سوره حمد را درک کند و عشق و علاقه کافی است تا نکات معنوی آن را بیاموزد. افرادی اشعار و سرودهایی را که به زبان خارجی است، با وجود آنکه آن زبان را خوب بلد نیستند، آموختهاند و معنای آنها را هم خوب میدانند. حتی میتوانند آنها را با آهنگ مناسب خود بخوانند، بدون آنکه آن زبان را یاد گرفته باشند. آموختن معانی مفهومی سوره حمد، حتی یاد گرفتن معنای چند جمله دیگر که در نماز است، کار مشکلی نیست. من معتقدم که حداکثر شش ساعت وقت کافی است تا یک فرد متوسط علاقهمند، معنای تمام اجزای معمولی نماز را بخوبی یاد بگیرد و هنگامی که به نماز میایستد، طوری کلمات را آهنگین و دل آگاه ادا کند که مصداق سخن گفتن از دل باشد.
این نمازهایی که بین ما معمول است، الا کلنگ یا حداکثر یک عادت روزانه است. چگونه است که یک مسلمان خداپرست با روح خداپرستی به نماز میایستد، ولی نمیفهمد چه میگوید؟
درحالیکه مفهوم نیایش و کلمه صلاة (که آن هم به معنای نیایش است) زمانی مصداق مییابد که انسان بفهمد چه میگوید. بنابراین، یاد گرفتن معانی کامل عبارات نماز بر هر مسلمانی در حدود درک و توانش واجب است، نه مستحب. البته ممکن است این فتوا با این صراحت در کلمات بعضی فقها نباشد یا اگر از بعضی از آنان بپرسید، با تردید پاسخ بگویند؛ ولی طبق مبانی اصیل فقه ما، نظری که عرض میکنم یک نظر مستند اسلامی است. بنابراین، یاد گرفتن معانی عبارتهای نماز به گونهای که انسان بفهمد موقع نماز چه میگوید، بر هر مسلمانی یک تکلیف و واجب است.
سوره حمد شامل مسائل اساسی اسلام است و هر مسلمانی باید هر لحظه و هر روز به یاد این مسائل اساسی باشد. چون در زندگی نقش دارد. امروزه در زندگی مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، غیبت این مسائل اساسی و توجه به مفاد سوره حمد مشهود و ملموس است.
سورههای قرآن دو دسته هستند؛ یکی سورههایی که یکجا نازل شدهاند، همانند سورههای «حمد»، «توحید»، «قدر» و بسیاری از سورههای کوچک و برخی سورههای بزرگ مانند سوره «انعام» که یک جزء قرآن است و بنا بر روایات زیادی یکجا نازل شده است. دسته دیگر سورههایی هستند مانند سوره «بقره»، «مائده» و غیره که یکجا نازل نشدهاند، بلکه ابتدا آیاتی نازل شده که آغاز سوره تلقی شدهاند و بتدریج آیات بعدی آمدهاند. سپس به دستور پیامبر(ص)آیات جدید به آیات قبلی ملحق شدهاند تا سوره تکمیل شده است.
این نحوه تنظیم و قسمتبندی قرآن با قسمتبندی و تنظیم سایر کتابها تفاوت دارد. باید هم تفاوت داشته باشد؛ زیرا نمیتوان قرآن را همانند سایر کتابها تنظیم و قسمتبندی کرد. بدون قسمتبندی هم نمیشود. اگر از اول تا آخر قرآن یک سره و یکنواخت بود، خستهکننده میشد. پس نوعی قسمتبندی لازم بود؛ قسمت بندیهای معمول هم بهکار نمیآمد؛ زیرا به طور معمول، اگر بخواهیم کتابی را قسمت بندی، باببندی و فصلبندی کنیم، باید بر حسب موضوعات آن، بخش بخش شود و این کار در مورد قرآن میسر نیست؛ چون گاهی درباره یک موضوع، بیست آیه یا عبارت با مختصری تفاوت ذکر شده است. اگر این بیست آیه پشت سر هم میآمد، تکرار نامطلوبی میشد. اگر هم به جای هر بیست آیه تنها به دو آیه اکتفا میشد و هجده آیه دیگر نمیآمد، قرآن، جامع همه آیاتی که بر پیامبر وحی شده است، نبود.
بنابراین، برای اینکه تمامی آیاتی که بر پیامبر(ص) وحی شده است، ثبت و ضبط شود و از هیچ آیهای صرفنظر نشود، در ضمن کتاب خدا هم یکنواخت نباشد، چه کاری باید صورت میگرفت؟ آیا غیر از این است که باید چیزی شبیه همین میشد که در حال حاضر هست؟ بنابراین، هیچ یک از موارد تناسب مطلب، موضوع و حتی ترتیب نزول آیات، در سورهبندی قرآن ملاک تنظیم قرار نگرفته است.
پیرامون سوره حمد روایات زیادی وارد شده که این سوره «فاتحةالکتاب»، یعنی دیباچه قرآن کریم، نامیده شده است. بنابراین، بین جایگیری سوره حمد در ابتدای قرآن، با آنچه در روایات پیرامون این سوره آمده است، تناسب زیادی وجود دارد. جایگاه سایر سورهها نیز بر اساس طولانی بودن آنها است (البته تقریباً) چون سورههای طولانیتر، اول قرآن و سورههای کوتاهتر، آخر قرآن و سورههای متوسط، در بخش میانی آن جای گرفتهاند. البته ترتیب قرار گرفتن سورهها قبل از این قرآن که اکنون در دسترس ما است، به صورتی دیگر بوده که موضوع بحث ما نیست.
«فاتحة الکتاب» به معنای «زیربنا» و «بنیاد کتاب» سوره حمد در روایات، «فاتحةالکتاب» و «ام الکتاب» خوانده شده است. همچنین نامهای دیگری در سایر روایات از پیامبر اکرم(ص) برای این سوره نامگذاری شده است. من بر این دو نام، یعنی «فاتحةالکتاب» دیباچه کتاب و «امالکتاب» تمرکز میکنم و مسائلی را توضیح میدهم. یکی از نکاتی که در شیوه تألیف کتاب در گذشته معمول بود و پس از دورهای منسوخ شدند و بار دیگر در دورههای اخیر در تمام دنیا معمول شد، این است که در آغاز فصل یا کتاب، خلاصه آن در چند سطر میآید.
بنابراین، کاربرد دیباچه در ابتدای کتاب این است که میتواند دورنمایی از اساس، بنیاد و مطالب اصلی آن را در نظر خواننده ترسیم کند. به این ترتیب، وجه تسمیه «امالکتاب» به معنای مادر، بنیاد و ریشه است. پس میتوان این سوره را حاوی مطالب اصلی و ریشهای قرآن کریم دانست.
آموختن معانی و مفهوم سوره حمد
یکی از راههای آشنایی کسانی که میخواهند نکات قرآن را بهطور ریشهای بشناسند، این است که سوره حمد را خوب بفهمند. درخور توجه اینکه خواندن سوره حمد در نیایش روزانه مسلمانان، یعنی نمازهای پنجگانه، واجب شده است. منظور از آن هم میتواند این باشد که مسائل اساسی اسلام در «امالکتاب» و بنیاد کتاب ترسیم شده است و نباید از خاطر هیچ مسلمانی برود.
شرط آن هم این است که مسلمانان در فهم معنای سوره حمد اهتمام داشته باشند.
این را بویژه برای تحصیلکرده ها میگویم. مگر یاد گرفتن معنای کامل و اساسی سوره حمد چقدر وقت میخواهد؟ لازم نیست انسان زبان عربی را یاد بگیرد تا معنای سوره حمد را درک کند و عشق و علاقه کافی است تا نکات معنوی آن را بیاموزد. افرادی اشعار و سرودهایی را که به زبان خارجی است، با وجود آنکه آن زبان را خوب بلد نیستند، آموختهاند و معنای آنها را هم خوب میدانند. حتی میتوانند آنها را با آهنگ مناسب خود بخوانند، بدون آنکه آن زبان را یاد گرفته باشند. آموختن معانی مفهومی سوره حمد، حتی یاد گرفتن معنای چند جمله دیگر که در نماز است، کار مشکلی نیست. من معتقدم که حداکثر شش ساعت وقت کافی است تا یک فرد متوسط علاقهمند، معنای تمام اجزای معمولی نماز را بخوبی یاد بگیرد و هنگامی که به نماز میایستد، طوری کلمات را آهنگین و دل آگاه ادا کند که مصداق سخن گفتن از دل باشد.
این نمازهایی که بین ما معمول است، الا کلنگ یا حداکثر یک عادت روزانه است. چگونه است که یک مسلمان خداپرست با روح خداپرستی به نماز میایستد، ولی نمیفهمد چه میگوید؟
درحالیکه مفهوم نیایش و کلمه صلاة (که آن هم به معنای نیایش است) زمانی مصداق مییابد که انسان بفهمد چه میگوید. بنابراین، یاد گرفتن معانی کامل عبارات نماز بر هر مسلمانی در حدود درک و توانش واجب است، نه مستحب. البته ممکن است این فتوا با این صراحت در کلمات بعضی فقها نباشد یا اگر از بعضی از آنان بپرسید، با تردید پاسخ بگویند؛ ولی طبق مبانی اصیل فقه ما، نظری که عرض میکنم یک نظر مستند اسلامی است. بنابراین، یاد گرفتن معانی عبارتهای نماز به گونهای که انسان بفهمد موقع نماز چه میگوید، بر هر مسلمانی یک تکلیف و واجب است.
سوره حمد شامل مسائل اساسی اسلام است و هر مسلمانی باید هر لحظه و هر روز به یاد این مسائل اساسی باشد. چون در زندگی نقش دارد. امروزه در زندگی مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، غیبت این مسائل اساسی و توجه به مفاد سوره حمد مشهود و ملموس است.
یادکردی از مسجد قندی تهران
مسجدی با سابقه 119 ساله
مسجد قندی در سال 1324 هجری قمری یعنی حدود 119 سال پیش در میدان شاهپور خیابان مهدیخانی ساخته شده است. این مسجد و دو مسجد دیگر هم که «قندی» نام دارند، توسط مرحوم سیدهاشم قندی معروف به تاجر کاشانی ساخته شده اند. ایشان که از مشروطهخواهان بنام بوده در جریانات مشروطه «توسط مخالفان مشروطه» در میدان شاهپور در انظار مردم شلاق خورده است!
میگویند وقتی که مرحوم قندی مبادرت به ساخت مسجد قندی شاهپور کرد، دستور داده بود با توجه به دوری مرکز و معادن گچ و آهک و کورههای آجرپزی و خشتزنی تا محل مسجد، در بین راه حضرت عبدالعظیم یعنی محل معادن و کورههای آجرپزی، تا میدان شاهپور را «آغل» بسازند و در همه آن آغلها علوفه و یونجه فراهم کنند تا قاطرها و الاغهایی که برای ساخت مسجد مصالح میآورند بر اثر گرسنگی و سستی «شلاق» نخورند. همچنین هر روز کارگرهایی که برای ساخت مسجد حاضر میشدند بعد از اقامه نماز صبح، اول زیارت عاشورا خوانده سپس به کار مشغول میشدند.همینطور جناب سیدهاشم قندی گفته بود کاسهای مسی را پر از سکه پول کنند و در معرض دید کارگران مسجد بگذارند تا اگر بعضی از آنان «ناپاک» بوده باشند و برای طهارت به حمام احتیاج داشتند بدون آنکه از کسی اجازه بگیرند، از کاسه پر از سکه پول به اندازه احتیاج برای رفتن به حمام بردارند!
دو مسجد قندی دیگر، اولی در چهارراه مختاری، خیابان خانیآباد است (پاتوق مرحوم جهان پهلوان غلامرضا تختی) و سومی هم در میدان شاه سابق (قیام فعلی) معروف به مسجد خندقآبادی است!
در میان این سه مسجد قندی، مسجد قندی شاهپوراز دو تای دیگر فعالتر است. 10 سال است که مسجد در حال بازسازی است؛ در بازسازی مسجد سعی شده که به هویت فرهنگی و قدمت تاریخی آن خدشه وارد نشده و اصالت آن حفظ شود.
مرحوم سیدهاشم قندی و دیگران، اموالی را وقف مسجد کردند تا برای تعمیر و رونق مسجد هزینه شود.
به برکت نیت خالص واقف بزرگوار مسجد قندی میدان وحدت اسلامی، در سالیان اخیر محل برگزاری و مجالس وعظ و خطابه از سوی بزرگانی چون آیتالله تنکابنی، مرتضی آلطعمه، سیدعلی آقا نجفی یزدی، سردار محسن رشید و دیگران بوده است. مسجد قندی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با تأسیس کتابخانه و ارائه خدمات فرهنگی، پاتوق جوانان مبارز و انقلابی بود. همچنین بعد از انقلاب، محل برگزاری کلاسهای مختلف عقیدتی سیاسی، هیأت خانواده شهدا، بسیج مستضعفین، تأسیس صندوق قرضالحسنه، مؤسسه خیریه امام حسن مجتبی علیهالسلام، مرکز فرهنگی و کتابخانه و دیگر خدمات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی بوده است. مسجد قندی شهدای بزرگواری را تقدیم انقلاب و میهن کرده است.
میگویند وقتی که مرحوم قندی مبادرت به ساخت مسجد قندی شاهپور کرد، دستور داده بود با توجه به دوری مرکز و معادن گچ و آهک و کورههای آجرپزی و خشتزنی تا محل مسجد، در بین راه حضرت عبدالعظیم یعنی محل معادن و کورههای آجرپزی، تا میدان شاهپور را «آغل» بسازند و در همه آن آغلها علوفه و یونجه فراهم کنند تا قاطرها و الاغهایی که برای ساخت مسجد مصالح میآورند بر اثر گرسنگی و سستی «شلاق» نخورند. همچنین هر روز کارگرهایی که برای ساخت مسجد حاضر میشدند بعد از اقامه نماز صبح، اول زیارت عاشورا خوانده سپس به کار مشغول میشدند.همینطور جناب سیدهاشم قندی گفته بود کاسهای مسی را پر از سکه پول کنند و در معرض دید کارگران مسجد بگذارند تا اگر بعضی از آنان «ناپاک» بوده باشند و برای طهارت به حمام احتیاج داشتند بدون آنکه از کسی اجازه بگیرند، از کاسه پر از سکه پول به اندازه احتیاج برای رفتن به حمام بردارند!
دو مسجد قندی دیگر، اولی در چهارراه مختاری، خیابان خانیآباد است (پاتوق مرحوم جهان پهلوان غلامرضا تختی) و سومی هم در میدان شاه سابق (قیام فعلی) معروف به مسجد خندقآبادی است!
در میان این سه مسجد قندی، مسجد قندی شاهپوراز دو تای دیگر فعالتر است. 10 سال است که مسجد در حال بازسازی است؛ در بازسازی مسجد سعی شده که به هویت فرهنگی و قدمت تاریخی آن خدشه وارد نشده و اصالت آن حفظ شود.
مرحوم سیدهاشم قندی و دیگران، اموالی را وقف مسجد کردند تا برای تعمیر و رونق مسجد هزینه شود.
به برکت نیت خالص واقف بزرگوار مسجد قندی میدان وحدت اسلامی، در سالیان اخیر محل برگزاری و مجالس وعظ و خطابه از سوی بزرگانی چون آیتالله تنکابنی، مرتضی آلطعمه، سیدعلی آقا نجفی یزدی، سردار محسن رشید و دیگران بوده است. مسجد قندی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با تأسیس کتابخانه و ارائه خدمات فرهنگی، پاتوق جوانان مبارز و انقلابی بود. همچنین بعد از انقلاب، محل برگزاری کلاسهای مختلف عقیدتی سیاسی، هیأت خانواده شهدا، بسیج مستضعفین، تأسیس صندوق قرضالحسنه، مؤسسه خیریه امام حسن مجتبی علیهالسلام، مرکز فرهنگی و کتابخانه و دیگر خدمات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی بوده است. مسجد قندی شهدای بزرگواری را تقدیم انقلاب و میهن کرده است.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
حدیث
-
با یک توبه ساده
-
رطب خورده منع رطب کى کند
-
آزادگی پاداش روزه داری
-
در مکتب قرآن
-
مسجدی با سابقه 119 ساله
اخبارایران آنلاین