گزارش «ایران» از بازار گل غرب تهران در روزهای پایانی سال

نرخ بنفشه شکست


محمد معصومیان
گزارش نویس
رفتن به بازار گل وسط یک شهر شلوغ و پر‌دود مانند طبیعت‌گردی در دامنه دشت است. نفس کشیدن هوایی پر از بوی بنفشه و دیدن رنگ‌های شفاف در آستانه بهار هم حال و هوای دیگری دارد. در بازار گل غرب تهران آنقدر مناظر چشم‌نواز است که بیرون آمدن از بازار را سخت می‌کند. حتی مردمی که اینجا قدم می‌زنند هم انگار آن اضطراب و بی‌حوصلگی همیشگی را ندارند و خنده بر لب در رفت‌و‌آمدند.
ظهر یک روز معتدل پایان اسفند از خروجی اتوبان به سمت محوطه گلفروشی می‌روم. حجم اتومبیل‌هایی که منتظر پیدا کردن جای پارک خودرو هستند، زیاد است.
مردم با خانواده می‌آیند و ابتدا سری به گلفروشی روباز محوطه می‌زنند که به خاطر روباز بودن استقبال بیشتری از آن می‌شود. ابتدای ورودی نیسانی پر از جعبه‌‌های بنفشه پارک شده و چند پسر جوان مشغول خالی کردن بار نیسان هستند. دیدن جعبه‌های چوبی چیده شده روی هم با رنگ‌های آبی، قرمز و بنفش تصویری زیبا خلق کرده است که هر رهگذری را مشتاق می‌کند بایستد و با گوشی چند عکس بیندازد.پنج زن مسن در قالب یک تیم آرام و خندان به بازار آمده‌اند. یکی از آنها که با عجله از سمت بازار دیگر آمده می‌گوید: «آنطرف قیمت خاک و گلدان ارزان‌تر است.» و یکی از زن‌ها شروع می‌کند به شوخی: «باز تو رفتی دنبال ارزان؟» باقی می‌زنند زیر خنده و به راه می‌افتند. جلو می‌روم و سر حرف را باز می‌کنم و می‌پرسم همیشه به این باغ گل سر می‌زنید؟ یکی از آنها با لبخند می‌گوید: «نه پسرم هر بار یکجا می‌رویم. اولین بار است اینجا آمده‌ایم چون تعریفش را شنیده بودیم.» زنی که قیمت گرفته بود، می‌گوید: «اینجا چون خیلی منظم و مرتب است آدم احساس بهتری دارد.» آرام کنارشان قدم می‌زنم و حرف توی حرف می‌آید: «ما 5 تا دوست قدیمی و عاشق گل و گیاه هستیم. هر سال هم آخرهای اسفند باهم به چند باغ گل سر می‌زنیم و خرید می‌کنیم. البته این دوساله کرونا نمی‌شد. امسال ولی کمی خیالمان راحت‌تر بود.» زن دیگری با خنده می‌گوید: «راستش امسال بچه‌ها کمتر غر می‌زدند و اجازه دادند بیایم بازار.» زن دیگری می‌گوید: «خودشان سرشان گرم زندگی است و وقت نمی‌کنند سر بزنند ولی از راه دور حسابی آدم را کلافه می‌کنند.» همین طور خنده و شوخی ادامه پیدا می‌کند تا اینکه از آنها خداحافظی می‌کنم.برمی‌گردم به بازار روباز گل و از دیدن گل‌های تازه لذت می‌برم. مردی داد می‌زند: «نرخ بنفشه شکست» انگار که جمله‌ای از یک شعر باشد. چند بار با خودم تکرار می‌کنم و بعد توی ذهنم ادامه شعر گلفروش را کامل می‌کنم: «نرخ بنفشه شکست، هوای باغچه ابری شد...» انگار واقعاً دیدن گل و گیاه و تنفس هوای بهاری و پر از اکسیژنی که از کوه‌های سرد برف‌پوش، لابه‌لای برگ‌ها می‌چرخد، شاعرم کرده است.
سر حرف را با فروشنده‌ای که قیمت گل‌ها را فریاد می‌زند، باز می‌کنم. خیلی از کسب و کار راضی نیست و معتقد است آن‌طور که باید شلوغ نشده و مردم کمتر خرید می‌کنند: «مردم می‌آیند ولی 6 نفر می‌آیند یک گل 30 هزار تومانی می‌خرند.» یک خانواده می‌ایستند و قیمت می‌گیرند. مرد توضیح می‌دهد: «آزالیا را از یک ماه دیگر می‌شود بیرون گذاشت. ادریسی‌ها 60 هزار تومان بوده ولی شده 50 هزار تومان، آزالیا 15 هزار تومان است.» چرخی در گلفروشی می‌زنم و بیرون می‌روم چون فروشنده بی‌حوصله به نظر می‌رسد.در راهروی خیس به گلدان‌های بزرگ و کوچک خیره می‌شوم. کارگر افغانستانی مشغول خالی کردن گلدان‌های پلاستیکی و سیاه بنفشه و جای دادن آنها با ریشه و خاک در گلدان‌های سفید آپارتمانی است. نجیب اهل هرات است و زمان عکس گرفتن می‌خواهد که صورتش در عکس نباشد: «5 ماه است از افغانستان به ایران آمده‌ام. چون چند نفر از دوستانم اینجا کار می‌کردند و من هم باغبانی بلد بودم، آمدم پیش آنها. البته 4 سال پیش هم اینجا کار می‌کردم.»بیشتر کارگران این باغ، کارگران جوان و نوجوان افغان هستند که با جان و دل مشغول کارند. همین‌طور که با نجیب حرف می‌زنم فرغون بزرگی از بنفشه توسط پسر جوان افغانستانی از راه می‌رسد و همه کنار می‌روند.
 نامش عبدالرحمن است و اهل مزارشریف، 18 ساله است و رگ‌های ساعد نیرومندش از فرط کار بیرون زده اما روحیه خوبی دارد. با خنده می‌گوید: «کار باشد، پول باشد، انجام می‌دهیم.» او فرصت کمی برای حرف دارد: «پول را برای خانواده می‌فرستم الان اوضاع مالی آنطرف خوب نیست.» پسر پای نیسان نام او را داد می‌زند و حرفش قطع می‌شود. خالی کردن فرغون پر از بنفشه بعدی نوبت اوست.وارد راهروی تنگی می‌شوم که انگار ورودی بهشت است. ورودی باغچه سرسبزی که اگر فراموش کنی وسط بازاری در تهران هستی می‌توانی تخیل کنی که اگر از وسط آن سد سبز پر برگ بگذری به دامنه‌ کوه می‌رسی: «یاس هلندی سایز کوچک همیشه سبز است اما گیاه بیرونی است. یوکا آپارتمانی است و یک میلیون تومان قیمت دارد اما دیگر گلدان نمی‌خواهد. گیاه مقاومی است. نور غیر‌مستقیم می‌خواهد. شما آپارتمانی می‌خواهی یا باغچه‌ای؟» با خنده می‌گویم آمده‌ام ببینم کار و کاسبی چطور است؟ اسماعیل فروشنده و نگهبان باغچه است: «کار و کاسبی خوب است خدا را شکر، همین که مردم می‌آیند و می‌روند خوب است اما خرید کم است. حالا هرچه بیشتر نزدیک روز تحویل سال شویم خرید و فروش بهتر می‌شود، امید به خدا.»از بازار گل رو باز به سوله‌های سرپوشیده روبه رو می‌روم. ورودی پر از بوی اغراق شده اسپری‌های خوشبوکننده دسته گل است. اینجا خبری از گلدان نیست و همه غرفه‌ها پر از گل‌های شاخه‌ای است. سوله کناری اما شبیه باغ سرپوشیده است. بعضی غرفه‌ها آنقدر پوشیده از گیاهان روی دیوار هستند که شبیه غار سبزی وسط جنگل به نظر می‌رسند. انواع گیاهان آپارتمانی و خاک مخصوص و داروهای تقویت‌کننده گیاه پیدا می‌شود. انتهای سالن همان 5 زن را می‌بینم که مشغول چانه‌ زدن با فروشنده‌ای جوان هستند.دو سوله دیگر بالای پلکانی بلند ساخته شده‌ که پر از انواع گلدان چوبی و فلزی و پلاستیکی است. سوله‌ها پررفت‌و‌آمد هستند و مشتریان زیادی بعد از تعویض گلدان، درختچه‌ها و گلدان‌ها را با فرغون جابه‌جا می‌کنند. علیرضا فروشنده انواع گلدان سفالی ساخته همدان است و کاروکاسبی را خوب توصیف می‌کند، اما منتظر روزهای شلوغ‌تر است.
او که سال‌هاست در باغ‌ گل‌های تهران کار کرده، معتقد است اوضاع کاسبی از دو سال پیش بهتر شده است: «بازار امسال جنب‌وجوش بهتری دارد اما توقع ما بیشتر است.»انتهای سوله بالای پله‌ها می‌ایستم و جنب‌وجوش مردم را تماشا می‌کنم. زن و شوهری تعادل یک گلدان بزرگ را روی فرغونی که یک کارگر در حال حمل آن است، حفظ می‌کنند. پدربزرگی با دو نوه‌اش مشغول قیمت گرفتن «پتوس بلک» است. پیرمرد که اطلاعات زیادی از گل‌ها و نگهداری آنها دارد، گاهی مچ فروشنده را می‌گیرد که حرف‌های کلی و نسخه‌های پیش‌پا‌افتاده برای نگهداری گل‌ها می‌دهد. او که نگاه هوشیارش متوجه من می‌شود، سر برمی‌گرداند و می‌گوید: «کاش جای این همه ساختمان در شهر، درخت و گل بود تا مردم حال بهتری داشتند.»

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7873/1/607100/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها