ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
پیامبر اکرم(ص):
علما وارثان پیامبرانند، اهل آسمان ایشان را دوست مىدارند و هر گاه بمیرند ماهیان دریا تا روز رستاخیز برایشان آمرزش مىطلبند.
کنز العمّال
علما وارثان پیامبرانند، اهل آسمان ایشان را دوست مىدارند و هر گاه بمیرند ماهیان دریا تا روز رستاخیز برایشان آمرزش مىطلبند.
کنز العمّال
موسیقی ایرانی راه خودش را پیدا میکند
میدیا فرجنژاد: امروزه، هزاران ساعت تکنوازی و قطعه بیکلام بهصورت رسمی و غیررسمی منتشر میشود، ولی بهدلیل پایین بودن کیفیت و فقر دانش موسیقی، مردم آنها را در حافظه شنیداری خود نگه نمیدارند. دانش موسیقی صرفاً دانستن نکات تخصصی نیست بلکه وقتی هنرمندی وارد حوزه موسیقی ایرانی میشود، یعنی باید موسیقی اقوام بداند، شعر بداند، ادبیات، تلفیق شعر و موسیقی، زبانشناسی و جامعهشناسی بداند. اگر مخاطب اثری بیکلام از استاد پرویز مشکاتیان یا لطفی را بهخاطر میسپارد، به این دلیل است که خط ملودی دارند و خط ملودی را میتوان بهخاطر سپرد. با همه این فراز و فرودها باید این را هم بدانیم که موسیقی ایرانی راه خودش را پیدا کرده و میکند و از گذرگاههای پر پیچ و خم تاریخ عبور کرده و به شکل فعلی به دست ما رسیده است. هر پیچیدگی دیگری را هم که سر راه آن بگذارید مانند آب روانی که از کوچکترین درزی عبور میکند، پشتسر خواهد گذاشت.
فضای مجازی
سالروز تولد افشین یداللهی، بررسی بیانیه راهبردی موسیقی و اکران فیلمهای عینک و غلامرضا تختی و تمدید خرید کتاب از «سامانه خرید از کتابفروشی» از جمله اخبار اهالی فرهنگ و هنر در دنیای مجازی است.
یاد
امروز چهارشنبه ۲۱ دی ماه سالروز تولد افشین یداللهی ترانهسرای نام آشنای ایران است. او فعالیتهای حرفهای ترانهسرایی خود را در سال ۱۳۷۶ در سازمان صدا و سیما آغاز کرد. نخستین ترانههای وی با آهنگسازی فؤاد حجازی و شادمهر عقیلی و با خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا میشد. از جمله ترانه «از فارس تا خزر» با آهنگسازی شادمهر عقیلی و خوانندگی خشایار اعتمادی. یداللهی برای تیتراژ بسیاری از سریالهای تلویزیونی، ترانههایی سرود. سریالهایی چون: شب آفتابی، مسافری از هند، خوشرکاب، فقط به خاطر تو، کمکم کن، سریال غریبانه، شب دهم، خط شکن، میوه ممنوعه، مدار صفر درجه، تبریز در مه و معمای شاه.
نغمه و نوا
خبر حوزه موسیقی اختصاص دارد به بیانیه راهبردی موسیقی که قرار است در جلسه آتی شورای فرهنگ عمومی کشور بررسی شود. به گفته صابر اکبری خضری، دستیار ویژه دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور: «این بیانیه راهبردی، مبنای برنامهریزیهای بعدی و طراحی اقدامات مختلف در حوزه موسیقی خواهد شد که پیگیری اجرایی سازی آن نیز به صورت مرتب توسط دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی انجام شده و به اطلاع اهالی فرهنگ و هنر و عموم مردم خواهد رسید. امیدواریم با نهایی شدن این بیانیه راهبردی، پس از گذشت ۴ دهه از انقلاب اسلامی در نهایت موضع راهبردی نظام فرهنگی کشور در عرصه موسیقی و بایستههای آن در نسبت با دستگاههای فرهنگی مشخص شود.»
نما و رسانه
دور جدید اکران فیلم سینمایی عینک از امروز چهارشنبه ۲۱ دی ویژه مدارس در سینماهای منتخب گروه سینمایی هنر و تجربه آغاز میشود. این فیلم در سانسهای صبح سینماها با هماهنگی مسئولان مدارس برای دانشآموزان به نمایش درمیآید. داستان فیلم «عینک» درباره خواهر و برادری است که در روزهای نزدیک عید تلاش میکنند تا عینک مادربزرگشان را تعمیر کنند. در این راه با «امان» پسربچه افغانستانی آشنا میشوند که ادعا میکند میتواند به آنها کمک کند.
فیلم سینمایی غلامرضا تختی به تهیهکنندگی سعید ملکان و با فیلمنامهای از بهرام توکلی و سعید ملکان، محصول سال ۱۳۹۷ است. این فیلم به مدت یک ساعت و ۴۵ دقیقه و در ژانرهای درام، بیوگرافی و ورزشی در پلتفرم فیلمنت عرضه شده است. این فیلم فراز و نشیبهای زندگی جهان پهلوان تختی را از دوران کودکی در جنوب تهران تا درخشش روی تشک کشتی در مسابقات بینالمللی به تصویر میکشد. حمیدرضا آذرنگ، ماهور الوند، فرهاد آئیش، بهنوش طباطبایی، آتیلا پسیانی، ستاره پسیانی، مسعود چوبین، معصومه قاسمیپور و شیرین یزدانبخش از جمله بازیگرانی هستند که در فیلم «غلامرضا تختی» نقشآفرینی کردهاند.
آن سوی جهان
هوور با در اختیار داشتن ۳ عنوان کتاب اول پرفروش سال و ۶ کتاب در فهرست ۱۰ کتاب پرفروش سال، با فروش ۱۴.۳ میلیون نسخه رمان در یک سال، حاکم مطلق فهرست پرفروشها قرار گرفته است. از ۲۵ کتابی که در فهرست پرفروشها جای داشتند، ۸ عنوان متعلق به هوور بود و دو کتاب وی «ما تمامش می کنیم» و «وریتی» هر یک بیش از ۲ میلیون نسخه فروش را تجربه کردند. تنها نویسندهای که بجز هوور بیش از یک عنوان کتاب در فهرست ۲۵ کتاب پرفروش داشت، امیلی هنری بود که کتابهایش «دوستداران کتاب» و «افرادی که در تعطیلات میبینیم» رتبههای ۲۱ و ۲۵ فهرست را به خود اختصاص دادند.
دنیای کتاب و ادبیات
اعتبار خرید کتاب از «سامانه خرید از کتابفروشی» توسط معاونت امور فرهنگی وزارت ارشاد از شنبه ۲۴ دی همزمان با ایام میلاد حضرت زهرا(س) تا شنبه ۱۵ بهمن همزمان با میلاد حضرت علی(ع) تمدید شد. طبق اطلاعات ثبت شده در سامانه اهل قلم و آییننامه اجرایی اعتبار خرید کتاب (بن) اهل قلم، به بیش از ۹ هزار اهل قلم در پنج سطح مختلف بین ۲۵۰ تا ۴۰۰ هزار تومان اعتبار خرید کتاب از «سامانه خرید از کتابفروشی» به مبلغ کل بیش از ۲۳ میلیارد ریال اختصاص پیدا کرده است. همچنین اهالی قلم علاوه بر این اعتبار میتوانند از یارانه یک میلیون ریالی که به کد ملی آنها اختصاص پیدا کرده نیز استفاده کنند.
امروز چهارشنبه ۲۱ دی ماه سالروز تولد افشین یداللهی ترانهسرای نام آشنای ایران است. او فعالیتهای حرفهای ترانهسرایی خود را در سال ۱۳۷۶ در سازمان صدا و سیما آغاز کرد. نخستین ترانههای وی با آهنگسازی فؤاد حجازی و شادمهر عقیلی و با خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا میشد. از جمله ترانه «از فارس تا خزر» با آهنگسازی شادمهر عقیلی و خوانندگی خشایار اعتمادی. یداللهی برای تیتراژ بسیاری از سریالهای تلویزیونی، ترانههایی سرود. سریالهایی چون: شب آفتابی، مسافری از هند، خوشرکاب، فقط به خاطر تو، کمکم کن، سریال غریبانه، شب دهم، خط شکن، میوه ممنوعه، مدار صفر درجه، تبریز در مه و معمای شاه.
نغمه و نوا
خبر حوزه موسیقی اختصاص دارد به بیانیه راهبردی موسیقی که قرار است در جلسه آتی شورای فرهنگ عمومی کشور بررسی شود. به گفته صابر اکبری خضری، دستیار ویژه دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور: «این بیانیه راهبردی، مبنای برنامهریزیهای بعدی و طراحی اقدامات مختلف در حوزه موسیقی خواهد شد که پیگیری اجرایی سازی آن نیز به صورت مرتب توسط دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی انجام شده و به اطلاع اهالی فرهنگ و هنر و عموم مردم خواهد رسید. امیدواریم با نهایی شدن این بیانیه راهبردی، پس از گذشت ۴ دهه از انقلاب اسلامی در نهایت موضع راهبردی نظام فرهنگی کشور در عرصه موسیقی و بایستههای آن در نسبت با دستگاههای فرهنگی مشخص شود.»
نما و رسانه
دور جدید اکران فیلم سینمایی عینک از امروز چهارشنبه ۲۱ دی ویژه مدارس در سینماهای منتخب گروه سینمایی هنر و تجربه آغاز میشود. این فیلم در سانسهای صبح سینماها با هماهنگی مسئولان مدارس برای دانشآموزان به نمایش درمیآید. داستان فیلم «عینک» درباره خواهر و برادری است که در روزهای نزدیک عید تلاش میکنند تا عینک مادربزرگشان را تعمیر کنند. در این راه با «امان» پسربچه افغانستانی آشنا میشوند که ادعا میکند میتواند به آنها کمک کند.
فیلم سینمایی غلامرضا تختی به تهیهکنندگی سعید ملکان و با فیلمنامهای از بهرام توکلی و سعید ملکان، محصول سال ۱۳۹۷ است. این فیلم به مدت یک ساعت و ۴۵ دقیقه و در ژانرهای درام، بیوگرافی و ورزشی در پلتفرم فیلمنت عرضه شده است. این فیلم فراز و نشیبهای زندگی جهان پهلوان تختی را از دوران کودکی در جنوب تهران تا درخشش روی تشک کشتی در مسابقات بینالمللی به تصویر میکشد. حمیدرضا آذرنگ، ماهور الوند، فرهاد آئیش، بهنوش طباطبایی، آتیلا پسیانی، ستاره پسیانی، مسعود چوبین، معصومه قاسمیپور و شیرین یزدانبخش از جمله بازیگرانی هستند که در فیلم «غلامرضا تختی» نقشآفرینی کردهاند.
آن سوی جهان
هوور با در اختیار داشتن ۳ عنوان کتاب اول پرفروش سال و ۶ کتاب در فهرست ۱۰ کتاب پرفروش سال، با فروش ۱۴.۳ میلیون نسخه رمان در یک سال، حاکم مطلق فهرست پرفروشها قرار گرفته است. از ۲۵ کتابی که در فهرست پرفروشها جای داشتند، ۸ عنوان متعلق به هوور بود و دو کتاب وی «ما تمامش می کنیم» و «وریتی» هر یک بیش از ۲ میلیون نسخه فروش را تجربه کردند. تنها نویسندهای که بجز هوور بیش از یک عنوان کتاب در فهرست ۲۵ کتاب پرفروش داشت، امیلی هنری بود که کتابهایش «دوستداران کتاب» و «افرادی که در تعطیلات میبینیم» رتبههای ۲۱ و ۲۵ فهرست را به خود اختصاص دادند.
دنیای کتاب و ادبیات
اعتبار خرید کتاب از «سامانه خرید از کتابفروشی» توسط معاونت امور فرهنگی وزارت ارشاد از شنبه ۲۴ دی همزمان با ایام میلاد حضرت زهرا(س) تا شنبه ۱۵ بهمن همزمان با میلاد حضرت علی(ع) تمدید شد. طبق اطلاعات ثبت شده در سامانه اهل قلم و آییننامه اجرایی اعتبار خرید کتاب (بن) اهل قلم، به بیش از ۹ هزار اهل قلم در پنج سطح مختلف بین ۲۵۰ تا ۴۰۰ هزار تومان اعتبار خرید کتاب از «سامانه خرید از کتابفروشی» به مبلغ کل بیش از ۲۳ میلیارد ریال اختصاص پیدا کرده است. همچنین اهالی قلم علاوه بر این اعتبار میتوانند از یارانه یک میلیون ریالی که به کد ملی آنها اختصاص پیدا کرده نیز استفاده کنند.
به احترام پایندگیها و پویندگیهای استاد احمد سمیعی (گیلانی)
به عیادت عیار علم
فرهاد طاهری
پژوهشگر ادبیات معاصر
دوشنبه، پنجم دیماه ۱۴۰۱، استاد احمد سمیعی (گیلانی)، در خانه خویش دچار آسیبدیدگی و رنجوری تن شد و سروکارش به مداوا و طبیب در بیمارستان پارس تهران افتاد. من از احوال استاد، از گفتههای امیدبخش معاون گروه ادبیات معاصر، جناب استاد کیهانی عزیز مطلع بودم. جناب کیهانی همواره به استاد تلفن میکردند و جویای احوال استاد بودند و استاد هم متن سخنرانی خود را در مراسم نیکوداشت تالار وحدت و نیز انتشار یادداشتش را درباره کتاب خانم دقیقی سراغ میگرفتند و تأکید داشتند این مطالب هرچه زودتر با حروفی درشتتر، مهیای مطالعه او در بستر بیماری و در تخت بیمارستان شود! مبادا اینکه در ایام بستریبودن از «خواندن» محروم بمانند. آنهایی که استاد سمیعی (گیلانی) را از نزدیک میشناسند خوب میدانند که این مرد عاشق فرهنگ، شاید بتواند بیخوردن و نوشیدن و بینفس کشیدن چند روزی دوام آورد؛ اما لحظهای نمیتواند «بیخواندن و بیآموختن» را تحمل کند. چند ماه پیش یکی استادان گروه ادبیات فارسی یکی از دانشگاههای بسیار معتبر، شام میهمان من در منزل بود. ساعتی پس از حضور او در خانهام و بعد از احوالپرسیهای متعارف و از ری و روم و بغداد سخن گفتن، چند عنوان کتاب جدیدالانتشار در حوزه ادبیات فارسی را با شوق آوردم و گذاشتم جلوی او و شروع کردم با شور و حال به توضیح دادن درباره موضوع کتابها. این استاد عزیز حتی به جلد کتابها هم نگاه نکرد. کتابها را با دست به سمت من داد و با خندهای که حماقت از آن میبارید، گفت: اینها مربوط به کار توست و ظرف میوه را نزدیکتر برد و مشغول پوستکردن سیب شد!!! بگذریم. چند روز پس از عمل جراحی استاد، بهاتفاق تنی چند از همکاران و استادان گروه ادبیات معاصر بهعیادت استاد رفتیم. استاد در طبقه سوم بیمارستان پارس (اتاق ۳۰۶) آبیپوش منتظر ما و بر صندلی نشسته بودند. پیش از ما، چند تن از همکاران خانم رسیده و مشتاقانه گرم گفتوگو با استاد بودند. در راهرو صدای استاد را میشنیدم که به دخترش میگفت از اینها پذیرایی کنید. حال آن قامت نحیف با آن جامه آسمانرنگ، از احوال خوشی خبر میداد. چند دقیقه بعد ما به درون خوانده شدیم. استاد، همان بود که همواره در فرهنگستان بود. تنها تفاوتی که البته بیحزن و غم برای ما نبود، چهره نابشاش و رخسار اصلاح نشده استاد بود. هرچند همان موهای سپید تُنُک هم بهنظر نمیآمد در «سپیدی و روشنی و فرداهای» سراسر امیدبخش پرحضور در سخنان استاد، چندان خدشهای وارد آورد. از زمانی که استاد را شناختهام همواره سرشار از «نوجویی و امید و تلاش» بوده است. استاد البته حال حرفزدن هم نداشت که اقتضای عمل جراحی او بود. جناب کیهانی بعد از احوالپرسی، کاغذهای در دست را دو دست تقدیم استاد کردند (پرینت نوشتههایی که استاد خواسته بود). استاد بیدرنگ و باشوق کاغذها را از نظر گذراند و بلافاصله گفت: این کلمه «فروپاشی» چرا جدا شده و «پاشی» از «فرو» دور افتاده است؟ جناب کیهانی توضیح داد که چون با حروف درشت این مطالب پرینت گرفته شده چنین اتفاقی روی داده است. نگاه استاد، ناخوش و ناراضی بود. آقای کیهانی اصل مطلب منتشرشده او را در روزنامه در برابر استاد گرفت. وقتی اصل مطلب را دیدند که «فرو» و «پاشی» کنار هماند او هم خیالش راحت شد. چند دقیقهای که در محضر استاد بودیم تمام سخنها درباره بازنشر فلان مقاله استاد در مجموعه مقالات استاد یا پرسش او از سرگذشت دفتر دوم سیر تحول ادبیات ژورنالیستی در زبان فارسی بود. جز مسائل علمی نه سخنی گفتند و نه پرسشی کردند. او در همهحال، چه در پشت میز خود در فرهنگستان و چه در بستر بیماری فقط دغدغه «علم واقعی» دارد. همواره هم به همین علم اندیشیده است و پشیزی هم برای شبهعلم یا تشبه به علم قائل نبوده است. ما در آن روز در بیمارستان در واقع به عیادت عیار علم رفته بودیم. در راه بازگشت به اداره، درباره رستورانهای خوب تهران و دیزیهای بهیادماندنی، محیط و هوای بسیار دلپذیر الموت، خوشگواری ماهیهای قزلآلای پرورشی در استخرهای آب سرد و گرم گیلان و از بینظیری انگور و کشمش تاکستان سخن بسیار بهمیان آمد. تمام سخنها و اظهارنظرها درباره زندگی و لذتهای زندگی بود. هیچکس اشارهای به زشتی و غم نکرد. فکر نمیکنم اگر غیر از استاد سمیعی (گیلانی) به عیادت استاد دیگری رفته بودیم در بازگشت اینگونه از «زندگی و زیباییهای آن» سخن میگفتیم.
پژوهشگر ادبیات معاصر
دوشنبه، پنجم دیماه ۱۴۰۱، استاد احمد سمیعی (گیلانی)، در خانه خویش دچار آسیبدیدگی و رنجوری تن شد و سروکارش به مداوا و طبیب در بیمارستان پارس تهران افتاد. من از احوال استاد، از گفتههای امیدبخش معاون گروه ادبیات معاصر، جناب استاد کیهانی عزیز مطلع بودم. جناب کیهانی همواره به استاد تلفن میکردند و جویای احوال استاد بودند و استاد هم متن سخنرانی خود را در مراسم نیکوداشت تالار وحدت و نیز انتشار یادداشتش را درباره کتاب خانم دقیقی سراغ میگرفتند و تأکید داشتند این مطالب هرچه زودتر با حروفی درشتتر، مهیای مطالعه او در بستر بیماری و در تخت بیمارستان شود! مبادا اینکه در ایام بستریبودن از «خواندن» محروم بمانند. آنهایی که استاد سمیعی (گیلانی) را از نزدیک میشناسند خوب میدانند که این مرد عاشق فرهنگ، شاید بتواند بیخوردن و نوشیدن و بینفس کشیدن چند روزی دوام آورد؛ اما لحظهای نمیتواند «بیخواندن و بیآموختن» را تحمل کند. چند ماه پیش یکی استادان گروه ادبیات فارسی یکی از دانشگاههای بسیار معتبر، شام میهمان من در منزل بود. ساعتی پس از حضور او در خانهام و بعد از احوالپرسیهای متعارف و از ری و روم و بغداد سخن گفتن، چند عنوان کتاب جدیدالانتشار در حوزه ادبیات فارسی را با شوق آوردم و گذاشتم جلوی او و شروع کردم با شور و حال به توضیح دادن درباره موضوع کتابها. این استاد عزیز حتی به جلد کتابها هم نگاه نکرد. کتابها را با دست به سمت من داد و با خندهای که حماقت از آن میبارید، گفت: اینها مربوط به کار توست و ظرف میوه را نزدیکتر برد و مشغول پوستکردن سیب شد!!! بگذریم. چند روز پس از عمل جراحی استاد، بهاتفاق تنی چند از همکاران و استادان گروه ادبیات معاصر بهعیادت استاد رفتیم. استاد در طبقه سوم بیمارستان پارس (اتاق ۳۰۶) آبیپوش منتظر ما و بر صندلی نشسته بودند. پیش از ما، چند تن از همکاران خانم رسیده و مشتاقانه گرم گفتوگو با استاد بودند. در راهرو صدای استاد را میشنیدم که به دخترش میگفت از اینها پذیرایی کنید. حال آن قامت نحیف با آن جامه آسمانرنگ، از احوال خوشی خبر میداد. چند دقیقه بعد ما به درون خوانده شدیم. استاد، همان بود که همواره در فرهنگستان بود. تنها تفاوتی که البته بیحزن و غم برای ما نبود، چهره نابشاش و رخسار اصلاح نشده استاد بود. هرچند همان موهای سپید تُنُک هم بهنظر نمیآمد در «سپیدی و روشنی و فرداهای» سراسر امیدبخش پرحضور در سخنان استاد، چندان خدشهای وارد آورد. از زمانی که استاد را شناختهام همواره سرشار از «نوجویی و امید و تلاش» بوده است. استاد البته حال حرفزدن هم نداشت که اقتضای عمل جراحی او بود. جناب کیهانی بعد از احوالپرسی، کاغذهای در دست را دو دست تقدیم استاد کردند (پرینت نوشتههایی که استاد خواسته بود). استاد بیدرنگ و باشوق کاغذها را از نظر گذراند و بلافاصله گفت: این کلمه «فروپاشی» چرا جدا شده و «پاشی» از «فرو» دور افتاده است؟ جناب کیهانی توضیح داد که چون با حروف درشت این مطالب پرینت گرفته شده چنین اتفاقی روی داده است. نگاه استاد، ناخوش و ناراضی بود. آقای کیهانی اصل مطلب منتشرشده او را در روزنامه در برابر استاد گرفت. وقتی اصل مطلب را دیدند که «فرو» و «پاشی» کنار هماند او هم خیالش راحت شد. چند دقیقهای که در محضر استاد بودیم تمام سخنها درباره بازنشر فلان مقاله استاد در مجموعه مقالات استاد یا پرسش او از سرگذشت دفتر دوم سیر تحول ادبیات ژورنالیستی در زبان فارسی بود. جز مسائل علمی نه سخنی گفتند و نه پرسشی کردند. او در همهحال، چه در پشت میز خود در فرهنگستان و چه در بستر بیماری فقط دغدغه «علم واقعی» دارد. همواره هم به همین علم اندیشیده است و پشیزی هم برای شبهعلم یا تشبه به علم قائل نبوده است. ما در آن روز در بیمارستان در واقع به عیادت عیار علم رفته بودیم. در راه بازگشت به اداره، درباره رستورانهای خوب تهران و دیزیهای بهیادماندنی، محیط و هوای بسیار دلپذیر الموت، خوشگواری ماهیهای قزلآلای پرورشی در استخرهای آب سرد و گرم گیلان و از بینظیری انگور و کشمش تاکستان سخن بسیار بهمیان آمد. تمام سخنها و اظهارنظرها درباره زندگی و لذتهای زندگی بود. هیچکس اشارهای به زشتی و غم نکرد. فکر نمیکنم اگر غیر از استاد سمیعی (گیلانی) به عیادت استاد دیگری رفته بودیم در بازگشت اینگونه از «زندگی و زیباییهای آن» سخن میگفتیم.
ما درخت نمیخواستیم
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
این روزها زیاد فکر میکنم. یعنی مجبور هستم زیاد فکر کنم. مثلاً فکر آن روزی که مهمترین درختهای زندگیام یک درخت نارنج بود توی حیاط مادربزرگ و یک درخت انجیر بود توی حیاط خودمان و دیگری هم درخت بادام بود که توی زمین پشت خانهمان بود و درختهای دیگری هم بود که انار بودند و هرکدامشان طعمی داشتند و توی حیاط آن یکی مادربزرگم بود. این روزها همهاش دارم به درخت بادامی فکر میکنم که توی زمین پشت خانهمان بود و درخت خوشثمری بود و بادام خوب میداد و چاغالههایش هم ترد بودند و ما را وا میداشتند که از درخت بالا برویم برای چیدن چاغاله. یعنی انگار نوبر بهاره چاغاله... شاید این روزها که شکل هوا شبیه بهار است فکرهای اینطوری میکنم و هوای زمین پشت خانهمان را کردهام که روزی یک درخت داشت که بادام بود و حالا نیست. یعنی بعد از اینکه پدرم مرد درخت را بریدند. انگار با مردن آدمها باید یک درخت هم قطع بشود.
خیلی دلم گرفت از قطع شدن این درخت. مثل همان درختهای اناری که بعد از مرگ آن یکی مادربزرگم بریدند و هیچ نماند از طعمشان از طعم «ترش» و «شیرین» و «میخوش» یا آن یکی درخت نارنج. اما یک درخت هست از این درختها که هنوز هم هست و خاطرات کودکیام باهاش جلو آمده. درخت انجیر پیری که توی حیاط خانه خودمان است.
همیشه این درخت برای ما مهم بوده. برادرم که همیشه بالای این درخت بود و باید برای همسایهها انجیرمیچید. درختی که تا بالای پشتبام همسایه رفته است و شاخههایش هم ریخته آن طرف دیوار. درخت انجیر سیاهی که طعم «ترش» و «شیرین» دارد و هنوز هم هست. میگویند پای این درخت کودکی را خاک کردهاند که تا به دنیا آمده مرده و همیشه برای من او نگهبان یک قبر کوچک است. قبر کودکی که مرده. نمیدانم چرا همه این درختها یک مرده با خود دارند یا همان درخت معروفی که وسط میدان «آبپخش» در استهبان بود و قطعاش کردند و همه میگفتند اگر شاخهای از آن جدا بشود یکی از بزرگان شهر میمیرد. ولی همهاش را انداختند و شهر ماند بیدرخت. شهر من پردرختترین شهر دنیا است که با دست کاشته شده. یعنی درختهای انجیر زیادی هست که آن را تبدیل کرده به بزرگترین باغشهر دنیا. نوستالژی درختها را دارم. حالا میخواهم در این نوشتهها یک درخت بکارم تا سبز بشود و تناور. یعنی فکر میکنید چنین اتفاقی میافتد؟ من فکر میکنم خیال آدم همه کار ازش بر میآید. اما یک چیز هست که همیشه برایم عجیب بوده، اینکه درختهای شهرم بیشتر از آدمهایش است این یعنی حکمرانی درختها در شهر. ولی خیلی عجیب است که تعداد بالای درختها نمیتواند آنها را از مرگ نجات بدهد اگر همین تعداد کم آدم نخواهند. ما آدمها انگار میل به تخریب داریم.
دوست داریم خیلی چیزها را از بین ببریم. میراثی صدها و هزارها ساله را همینطور ول میکنیم به امان خدا یا هیچ فکر برایشان نمیکنیم. درختها در معرض خطرند. همه درختها در معرض خطرند. و این خیلی اندوهآور است. یادم میآید آن سال که داشتیم تئاتر اجرا میکردیم توی نمایش احتیاج به تنه درخت داشتیم. دستیار صحنه را فرستادیم دنبال درخت که رفت و آمد و یک درخت آورد سبز که گذاشت وسط صحنه. درخت عجیبی بود. درختی که سالهاست ذهن مرا به خودش مشغول کرده.
بعد از اجرا بود که پرسیدیم این درخت از کجا آمد و او هم خیلی خونسرد خیابان را نشان داد که یک درخت را از توی خیابان بریده و آورده. ما درخت نمیخواستیم ما المانی از درخت میخواستیم. سالها بعد که به آن شهر رفتم هنوز جای درخت بریده شده هیچ درختی نبود. یک چوب خشک توی زمین بود و آن نشانی بود از درخت که روزگاری بود و ما کشتیمش.
داستاننویس
این روزها زیاد فکر میکنم. یعنی مجبور هستم زیاد فکر کنم. مثلاً فکر آن روزی که مهمترین درختهای زندگیام یک درخت نارنج بود توی حیاط مادربزرگ و یک درخت انجیر بود توی حیاط خودمان و دیگری هم درخت بادام بود که توی زمین پشت خانهمان بود و درختهای دیگری هم بود که انار بودند و هرکدامشان طعمی داشتند و توی حیاط آن یکی مادربزرگم بود. این روزها همهاش دارم به درخت بادامی فکر میکنم که توی زمین پشت خانهمان بود و درخت خوشثمری بود و بادام خوب میداد و چاغالههایش هم ترد بودند و ما را وا میداشتند که از درخت بالا برویم برای چیدن چاغاله. یعنی انگار نوبر بهاره چاغاله... شاید این روزها که شکل هوا شبیه بهار است فکرهای اینطوری میکنم و هوای زمین پشت خانهمان را کردهام که روزی یک درخت داشت که بادام بود و حالا نیست. یعنی بعد از اینکه پدرم مرد درخت را بریدند. انگار با مردن آدمها باید یک درخت هم قطع بشود.
خیلی دلم گرفت از قطع شدن این درخت. مثل همان درختهای اناری که بعد از مرگ آن یکی مادربزرگم بریدند و هیچ نماند از طعمشان از طعم «ترش» و «شیرین» و «میخوش» یا آن یکی درخت نارنج. اما یک درخت هست از این درختها که هنوز هم هست و خاطرات کودکیام باهاش جلو آمده. درخت انجیر پیری که توی حیاط خانه خودمان است.
همیشه این درخت برای ما مهم بوده. برادرم که همیشه بالای این درخت بود و باید برای همسایهها انجیرمیچید. درختی که تا بالای پشتبام همسایه رفته است و شاخههایش هم ریخته آن طرف دیوار. درخت انجیر سیاهی که طعم «ترش» و «شیرین» دارد و هنوز هم هست. میگویند پای این درخت کودکی را خاک کردهاند که تا به دنیا آمده مرده و همیشه برای من او نگهبان یک قبر کوچک است. قبر کودکی که مرده. نمیدانم چرا همه این درختها یک مرده با خود دارند یا همان درخت معروفی که وسط میدان «آبپخش» در استهبان بود و قطعاش کردند و همه میگفتند اگر شاخهای از آن جدا بشود یکی از بزرگان شهر میمیرد. ولی همهاش را انداختند و شهر ماند بیدرخت. شهر من پردرختترین شهر دنیا است که با دست کاشته شده. یعنی درختهای انجیر زیادی هست که آن را تبدیل کرده به بزرگترین باغشهر دنیا. نوستالژی درختها را دارم. حالا میخواهم در این نوشتهها یک درخت بکارم تا سبز بشود و تناور. یعنی فکر میکنید چنین اتفاقی میافتد؟ من فکر میکنم خیال آدم همه کار ازش بر میآید. اما یک چیز هست که همیشه برایم عجیب بوده، اینکه درختهای شهرم بیشتر از آدمهایش است این یعنی حکمرانی درختها در شهر. ولی خیلی عجیب است که تعداد بالای درختها نمیتواند آنها را از مرگ نجات بدهد اگر همین تعداد کم آدم نخواهند. ما آدمها انگار میل به تخریب داریم.
دوست داریم خیلی چیزها را از بین ببریم. میراثی صدها و هزارها ساله را همینطور ول میکنیم به امان خدا یا هیچ فکر برایشان نمیکنیم. درختها در معرض خطرند. همه درختها در معرض خطرند. و این خیلی اندوهآور است. یادم میآید آن سال که داشتیم تئاتر اجرا میکردیم توی نمایش احتیاج به تنه درخت داشتیم. دستیار صحنه را فرستادیم دنبال درخت که رفت و آمد و یک درخت آورد سبز که گذاشت وسط صحنه. درخت عجیبی بود. درختی که سالهاست ذهن مرا به خودش مشغول کرده.
بعد از اجرا بود که پرسیدیم این درخت از کجا آمد و او هم خیلی خونسرد خیابان را نشان داد که یک درخت را از توی خیابان بریده و آورده. ما درخت نمیخواستیم ما المانی از درخت میخواستیم. سالها بعد که به آن شهر رفتم هنوز جای درخت بریده شده هیچ درختی نبود. یک چوب خشک توی زمین بود و آن نشانی بود از درخت که روزگاری بود و ما کشتیمش.
نفسی عمیق با چشمان بسته
علی شایانفرد
منتقد
فیلم سینمایی«After Sun» یکی از فیلمهایی است که نظر منتقدان و کارشناسان بسیاری را در حوزه سینما به خود جلب کرد و حتی خیلیها این فیلم را یکی از بهترین فیلمهای سال 2022 لقب دادند؛ فیلمی که اولین اثر شارلوت ولز کارگرداناش است. خود ولز فیلماش را یک اثر «بیوگرافیمحور و احساسی» میخواند؛ این فیلم در کشور ترکیه فیلمبرداری شده و نکته جالب توجهش هم قبل از آنکه درباره خود فیلم حرف بزنیم این است که بازیگر کودک این فیلم، فرانکی کوریو، از بین 800 بازیگری که برای این نقش داوطلب شده بودند، انتخاب شد و نه تنها اولین فیلم کارگردان، که اولین تجربه بازیگری این هنرمند 12 ساله هم هست. اولین ساخته بلند داستانی شارلوت ولز اسکاتلندی، قالیچهای است ریزبافت؛ شبیه همانهایی که کالم یکیشان را از ترکیه به سوغاتی میخرد. دستاوردی اصیل، لطیف، زیبا و پیچیده؛ که از نحوه قاببندی صحنهای در ظاهر معمولی تا جزئیترین صدای محیط، از ترتیب کلمات یک جمله تا نحوه آکسانگذاری بازیگر هنگام ادای واژگان را به دقت بهکارمیگیرد؛ به هدف زنده کردن حال وهوایی متناسب با حقیقت تجربه زیستی انسان. شبیه به ثبت احساس نفسی عمیق با چشمانی بسته؛ در خنکای صبحگاه شهری ساحلی. نحوه مینیمالیستی ارائه اطلاعات در فیلم، این باور را کاملاً معتبر جلوه میدهد که سفر تابستانی، آخرین خاطره مشترک دو شخصیت است. این موضوع هم در فاصله کمِ کالم با خودکشی پیداست، هم در شکلی که فیلم با او وداع میکند. در واقع ولز از طریق نشانگان متعددی (اشاره کالم به اینکه تصور نمیکند چهل سالگی را ببیند، ایستادن او روی نرده بالکن با دستانی باز، شکلی که او فیلمهای ضبط شده را مانند یادگاری بازبینی میکند، اقدام ناکاماش به خودکشی در دریا، و نهایتاً نحوه بهکارگیری ترانه «تحت فشار» کوئین و بویی در صحنه رقص پایانی)، بر شخصیتی که در اکثر دقایق فیلم مقابلمان زنده و حاضر میبینیم، خاکستر فنای زودرس میپاشد و فقداناش را بدون نمایش صریح، هشدار میدهد. به شکلی که در پایان زیبای فیلم (با همراهی موسیقی عمیقاً احساسبرانگیز الیور کوتس) دل ما هم برایش تنگ میشود. فیلمساز اعتقاد دارد آدمها مادامی که کسی به خاطر بیاوردشان، به زندگی ادامه میدهند. مانند کالم که در پایان خداحافظی میکند، دوربیناش را پایین میآورد و راهی ذهن سوفی میشود. فیلم، رابطهای عاطفی با مخاطب برقرار میکند و تا انتها، او را چنان زلال با خودش تنها میگذارد که دیگر نخواهد جز زندگی به هیچچیز دیگری فکر کند و همین اثر عاطفیاست که ممکن است مخاطب آن را تا چند روز با خود داشته باشد و تأثیری مهم از آن روی زندگی شخصی و اجتماعیاش حس کند.
پس از غروب
کارگردان: شارلوت ولز
بازیگران: پاول مسکل، سلیا رولسونحال، فرنکی کوریو
محصول: 2022
منتقد
فیلم سینمایی«After Sun» یکی از فیلمهایی است که نظر منتقدان و کارشناسان بسیاری را در حوزه سینما به خود جلب کرد و حتی خیلیها این فیلم را یکی از بهترین فیلمهای سال 2022 لقب دادند؛ فیلمی که اولین اثر شارلوت ولز کارگرداناش است. خود ولز فیلماش را یک اثر «بیوگرافیمحور و احساسی» میخواند؛ این فیلم در کشور ترکیه فیلمبرداری شده و نکته جالب توجهش هم قبل از آنکه درباره خود فیلم حرف بزنیم این است که بازیگر کودک این فیلم، فرانکی کوریو، از بین 800 بازیگری که برای این نقش داوطلب شده بودند، انتخاب شد و نه تنها اولین فیلم کارگردان، که اولین تجربه بازیگری این هنرمند 12 ساله هم هست. اولین ساخته بلند داستانی شارلوت ولز اسکاتلندی، قالیچهای است ریزبافت؛ شبیه همانهایی که کالم یکیشان را از ترکیه به سوغاتی میخرد. دستاوردی اصیل، لطیف، زیبا و پیچیده؛ که از نحوه قاببندی صحنهای در ظاهر معمولی تا جزئیترین صدای محیط، از ترتیب کلمات یک جمله تا نحوه آکسانگذاری بازیگر هنگام ادای واژگان را به دقت بهکارمیگیرد؛ به هدف زنده کردن حال وهوایی متناسب با حقیقت تجربه زیستی انسان. شبیه به ثبت احساس نفسی عمیق با چشمانی بسته؛ در خنکای صبحگاه شهری ساحلی. نحوه مینیمالیستی ارائه اطلاعات در فیلم، این باور را کاملاً معتبر جلوه میدهد که سفر تابستانی، آخرین خاطره مشترک دو شخصیت است. این موضوع هم در فاصله کمِ کالم با خودکشی پیداست، هم در شکلی که فیلم با او وداع میکند. در واقع ولز از طریق نشانگان متعددی (اشاره کالم به اینکه تصور نمیکند چهل سالگی را ببیند، ایستادن او روی نرده بالکن با دستانی باز، شکلی که او فیلمهای ضبط شده را مانند یادگاری بازبینی میکند، اقدام ناکاماش به خودکشی در دریا، و نهایتاً نحوه بهکارگیری ترانه «تحت فشار» کوئین و بویی در صحنه رقص پایانی)، بر شخصیتی که در اکثر دقایق فیلم مقابلمان زنده و حاضر میبینیم، خاکستر فنای زودرس میپاشد و فقداناش را بدون نمایش صریح، هشدار میدهد. به شکلی که در پایان زیبای فیلم (با همراهی موسیقی عمیقاً احساسبرانگیز الیور کوتس) دل ما هم برایش تنگ میشود. فیلمساز اعتقاد دارد آدمها مادامی که کسی به خاطر بیاوردشان، به زندگی ادامه میدهند. مانند کالم که در پایان خداحافظی میکند، دوربیناش را پایین میآورد و راهی ذهن سوفی میشود. فیلم، رابطهای عاطفی با مخاطب برقرار میکند و تا انتها، او را چنان زلال با خودش تنها میگذارد که دیگر نخواهد جز زندگی به هیچچیز دیگری فکر کند و همین اثر عاطفیاست که ممکن است مخاطب آن را تا چند روز با خود داشته باشد و تأثیری مهم از آن روی زندگی شخصی و اجتماعیاش حس کند.
پس از غروب
کارگردان: شارلوت ولز
بازیگران: پاول مسکل، سلیا رولسونحال، فرنکی کوریو
محصول: 2022
فرمانده مخلص و مبتکر
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
شهید احمد کاظمی یکی از فرماندهان اصلی و برجسته جنگ، پــس از یــک دوره طــولانی حضــور مؤثر در صــحنههای مختلــف دفــاع از تمامیت ارضی کشور و خلـــق حماسههای مانـدگار در دوران دفاع مقدس، به همراه جمعی دیگـر از چهـرههای جهادی در دیماه 1384 بر اثر سانحه هوایی به شهادت رسید. او بهراستی حق جهاد در راه خدا را ادا کرد و زندگی خود را وقف آن نمود. سردار شهید کـاظمی از چنان شخصیتی برخوردار بود که دوست و دشمن را به خود جذب مینمود و به تحسین وامیداشت.
با مرور فرازهایی از زندگی پرتلاش وی با عرصههای افتخارآفرینی مواجه میشویم کـه از او یـک انسـان کارآمد و پرتوان ترسیم کرده و فقدانش دلسوزان ملک و ملت را به حسرت وا میدارد.
سردار احمد کاظمی قبل از آغاز جنگ با حضور مؤثر در کردستان به مقابله با تجزیهطلبان پرداخت و پس از تهاجم سراسری ارتش بعث عراق به کشورمان به جنوب شتافت و با سامان دادن لشکر 8 نجف اشرف در کنار نامدارانی همچون رحیم صفوی، غلامعلـی رشید، جعفر اسدی و مرتضی قربانی، تلاش متجاوزان بعثی را برای کامل کردن محاصره آبادان در جبهه فیاضیه ناکام گذاشت.
وی در آن منطقه، با انتخاب سختترین محور به مقاومـت در روزهای آغاز جنگ روح تـازهای دمیده و توانسـت در رأس گـروه رزمنـدگان نجفآبادی با ابراز سلحشوری و شجاعت، امید و نشاط بیشتری به رزمندگانی که بهمنظور ایستادگی در مقابل دشمن مغرور به منطقه آمده بودند، ببخشد. در این مقطع وی با ابتکارعمل سازنده، هسـتهای رزمـی را ایجاد و بـه مـرور آن را توسـعه داد. هستهای که بهدلیل اندوختن تجربیات جنگی بسیار ابتدا با تبدیل شدن به تیپ و سپس لشکر، یکی از یگانهای خط شکن سپاه را شکل داده و «لشکر 8 نجف» نام گرفت.
لشکر 8 نجف در عملیاتهای بزرگ و کوچک حضور داشته و یکی از یگانهای قدرتمند، جنگاور، کارآمد و پر قدرت سـپاه در طول سالهای دفاع مقدس بود.
سردار احمد کاظمی در طراحی این لشکر با آیندهنگری، یگانی را بنیان گذاشت که ضمن آموزشهای لازم از تربیت روحیه تهاجمی و خلاقیت در عرصههای رزمی نیز برخوردار است. لشکر 8 نجف در عملیات کربلای5 به فرماندهی سردار حاجاحمد کاظمی با هدف انهدام ماشین جنگـی صـدام، ظرفیـت وسـیعی، بیش از استعداد رزمی یک لشکر از خود نشان داد و زبانزد خاص و عام شد.
وی در این عملیات توانست با بهکارگیری نیروهای داوطلب بسیجی به ایجاد یک سازمان مناسب رزم در شرایط دشوار به همراه ساختاری منعطف برای فائق آمدن بر دشمن بعثی همت گمارد و لشکری را بنا کند که با کمترین آسیب، بیشترین تلفات و انهدام نیرو و تجهیزات را به دشمن تحمیل کند.
او برای این کار و در شرایط نابرابری نفرات و تجهیزات، ضمن اتکـا بـر خداونـد با بهرهگیری از تجربیات جنگی به شـیوههای ابتکاری روی آورده و با استفاده از تاکتیکهای دشمن به مقابله با آن میپرداخت. این شیوه و روشهای مبتکرانه، توان رزمندگان را بالا برده و به آنان انگیزه میداد. این تاکتیکهای ابداعی که نشانه ذکاوت و ذهن خلاق و پویای شهید حاج احمد کاظمی و اراده مصمم وی برای غلبه بر دشمن بود در عمل تلاش دشمن را خنثی و تدارکات دشمن را با مشکل مواجه میکرد. چنانکه در عملیات فـتحالمبـین بـا اسـتفاده از احـداث جـاده در تنگـه ذلیجان و استفاده از تنگه رقابیه برای انهدام مقر فرماندهی دشمن استفاده کرده و نفرات لشکر با رفتن به سوی جاده فکه، مسیرهای تـدارکاتی و عقبـه لشکرهای دشمن در این منطقه را زیر دید و تهدید قرار دادند.
سردار شهید کاظمی به فرماندهی و هدایت رزمنـدگان در میـدان رزم و در صـحنه عمل اعتقاد داشت و خود جلو میرفت و به رزمندگان میگفـت بیاییـد. بارهـا رزمندگان لشکر، او را با موتورسیکلت در خط مقـدم جبهـه دیـده بودنـد کـه چگونه با تحرک فراوان راهکارهای خود را ارائه میداد. شهید کاظمی با مطالعـه میدانی و با تأمل در مورد هر عملیات و با تدبیر تمام واحدهای تحت امر خود را متناسب با شرایط و هدف کلی عملیات طراحی و برنامهریزی میکرد و دلاورانه و با قدرت تمام آنها را به اجرا در میآورد. او فرماندهی شجاع و با صلابت بود و روحیه سرسخت وی بـه همرزمانش نیز سرایت کرده بود.
دبیر گروه پایداری
شهید احمد کاظمی یکی از فرماندهان اصلی و برجسته جنگ، پــس از یــک دوره طــولانی حضــور مؤثر در صــحنههای مختلــف دفــاع از تمامیت ارضی کشور و خلـــق حماسههای مانـدگار در دوران دفاع مقدس، به همراه جمعی دیگـر از چهـرههای جهادی در دیماه 1384 بر اثر سانحه هوایی به شهادت رسید. او بهراستی حق جهاد در راه خدا را ادا کرد و زندگی خود را وقف آن نمود. سردار شهید کـاظمی از چنان شخصیتی برخوردار بود که دوست و دشمن را به خود جذب مینمود و به تحسین وامیداشت.
با مرور فرازهایی از زندگی پرتلاش وی با عرصههای افتخارآفرینی مواجه میشویم کـه از او یـک انسـان کارآمد و پرتوان ترسیم کرده و فقدانش دلسوزان ملک و ملت را به حسرت وا میدارد.
سردار احمد کاظمی قبل از آغاز جنگ با حضور مؤثر در کردستان به مقابله با تجزیهطلبان پرداخت و پس از تهاجم سراسری ارتش بعث عراق به کشورمان به جنوب شتافت و با سامان دادن لشکر 8 نجف اشرف در کنار نامدارانی همچون رحیم صفوی، غلامعلـی رشید، جعفر اسدی و مرتضی قربانی، تلاش متجاوزان بعثی را برای کامل کردن محاصره آبادان در جبهه فیاضیه ناکام گذاشت.
وی در آن منطقه، با انتخاب سختترین محور به مقاومـت در روزهای آغاز جنگ روح تـازهای دمیده و توانسـت در رأس گـروه رزمنـدگان نجفآبادی با ابراز سلحشوری و شجاعت، امید و نشاط بیشتری به رزمندگانی که بهمنظور ایستادگی در مقابل دشمن مغرور به منطقه آمده بودند، ببخشد. در این مقطع وی با ابتکارعمل سازنده، هسـتهای رزمـی را ایجاد و بـه مـرور آن را توسـعه داد. هستهای که بهدلیل اندوختن تجربیات جنگی بسیار ابتدا با تبدیل شدن به تیپ و سپس لشکر، یکی از یگانهای خط شکن سپاه را شکل داده و «لشکر 8 نجف» نام گرفت.
لشکر 8 نجف در عملیاتهای بزرگ و کوچک حضور داشته و یکی از یگانهای قدرتمند، جنگاور، کارآمد و پر قدرت سـپاه در طول سالهای دفاع مقدس بود.
سردار احمد کاظمی در طراحی این لشکر با آیندهنگری، یگانی را بنیان گذاشت که ضمن آموزشهای لازم از تربیت روحیه تهاجمی و خلاقیت در عرصههای رزمی نیز برخوردار است. لشکر 8 نجف در عملیات کربلای5 به فرماندهی سردار حاجاحمد کاظمی با هدف انهدام ماشین جنگـی صـدام، ظرفیـت وسـیعی، بیش از استعداد رزمی یک لشکر از خود نشان داد و زبانزد خاص و عام شد.
وی در این عملیات توانست با بهکارگیری نیروهای داوطلب بسیجی به ایجاد یک سازمان مناسب رزم در شرایط دشوار به همراه ساختاری منعطف برای فائق آمدن بر دشمن بعثی همت گمارد و لشکری را بنا کند که با کمترین آسیب، بیشترین تلفات و انهدام نیرو و تجهیزات را به دشمن تحمیل کند.
او برای این کار و در شرایط نابرابری نفرات و تجهیزات، ضمن اتکـا بـر خداونـد با بهرهگیری از تجربیات جنگی به شـیوههای ابتکاری روی آورده و با استفاده از تاکتیکهای دشمن به مقابله با آن میپرداخت. این شیوه و روشهای مبتکرانه، توان رزمندگان را بالا برده و به آنان انگیزه میداد. این تاکتیکهای ابداعی که نشانه ذکاوت و ذهن خلاق و پویای شهید حاج احمد کاظمی و اراده مصمم وی برای غلبه بر دشمن بود در عمل تلاش دشمن را خنثی و تدارکات دشمن را با مشکل مواجه میکرد. چنانکه در عملیات فـتحالمبـین بـا اسـتفاده از احـداث جـاده در تنگـه ذلیجان و استفاده از تنگه رقابیه برای انهدام مقر فرماندهی دشمن استفاده کرده و نفرات لشکر با رفتن به سوی جاده فکه، مسیرهای تـدارکاتی و عقبـه لشکرهای دشمن در این منطقه را زیر دید و تهدید قرار دادند.
سردار شهید کاظمی به فرماندهی و هدایت رزمنـدگان در میـدان رزم و در صـحنه عمل اعتقاد داشت و خود جلو میرفت و به رزمندگان میگفـت بیاییـد. بارهـا رزمندگان لشکر، او را با موتورسیکلت در خط مقـدم جبهـه دیـده بودنـد کـه چگونه با تحرک فراوان راهکارهای خود را ارائه میداد. شهید کاظمی با مطالعـه میدانی و با تأمل در مورد هر عملیات و با تدبیر تمام واحدهای تحت امر خود را متناسب با شرایط و هدف کلی عملیات طراحی و برنامهریزی میکرد و دلاورانه و با قدرت تمام آنها را به اجرا در میآورد. او فرماندهی شجاع و با صلابت بود و روحیه سرسخت وی بـه همرزمانش نیز سرایت کرده بود.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
موسیقی ایرانی راه خودش را پیدا میکند
-
فضای مجازی
-
به عیادت عیار علم
-
ما درخت نمیخواستیم
-
نفسی عمیق با چشمان بسته
-
فرمانده مخلص و مبتکر
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین