والایش: پژواک زیبایی از یک طغیان
رامتین ایمانی نوبر
روانشناس
امیل زولا نویسنده مشهور فرانسوی در یادداشتهای اولیهاش خط مشی فکریاش را اینگونه شرح داد: «تأثیر محیط پر تب و تاب مدرن بر جاهطلبیهای عجولانه شخصیتها. محیط واقعی - محل و مکان در جامعه - طبقه شخصیت را تعیین میکند. کارگر، هنرمند، بورژوا: خودم و عموهایم، پل و پدرش.» مقصود او از پل، رفیق دیرینه نامدارش پل سزان بود، یکی از تأثیرگذارترین نقاشهای عصر مدرن در قرن بیستم که پرترههایش به باور بسیاری از منتقدان احتمالاً نشان از خشم وی نسبت به پدرش است. اما چگونه خشم او نسبت به پدرش با آثار هنری جلوه میکند؟ این سؤالی است که در این یادداشت به چرایی آن پاسخ داده خواهد شد. بنابراین در ابتدا برای کالبدشکافی این موضوع باید مکانیسم دفاعی والایش(تصعید) را توصیف کرد. مانند دیگر مکانیسمهای دفاعی این مکانیسم نیز هدفش کاهش اضطراب بهصورت ناخودآگاه است، با این تفاوت که بهصورت مستقیم میتواند نتیجه مطلوبی هم برای فرد و هم برای جامعه داشته باشد. از اینرو والایش بهعنوان مکانیسم دفاعی تعریف میشود که شامل هدایت تمایلات ناخواسته یا غیر قابل قبول در جامعه، به یک خروجی سازنده و قابل قبول است. به تعبیری دیگر، فرد با استفاده از والایش بهصورت ناخودآگاه از ایگو(خود) برابر اضطرابها و پریشانیهای درونش محافظت میکند. به طور مثال مرد جوانی که توسط دختر مورد علاقهاش طرد شده، تصمیم میگیرد که با قدرت بیشتری به ادامه تحصیل بپردازد یا نوجوانی که هیجانات فرو خوردهای دارد، تصمیم میگیرد در باشگاههای ورزشی یا کلاسهای هنری ثبتنام کند. از اینرو با نگریستن از عینک این مکانیسم، شاید بتوان یکی از ادله تلاش و پشتکار فراوان عدهای از افراد موفق جامعه را که مایه فخر و تحسین و مباهات دیگران هستند پیدا کرد. گویا، این مکانیسم راهی برای گریز از همان هیجان خشم و تنشهای نهفته درونشان است، همانهایی که در اوقات فراغت و بیکاری شاید عاملی برای تراوشات فکری آزاردهندهشان باشد. اگرچه همانطور که گفته شد والایش نتیجه مطلوبی برای فرد و جامعهاش خواهد داشت، اما اگر بدل به مانعی ابدی برای رو به رو شدن با تعارضها و تنشهای درون باشد، میتواند آسیبزا هم باشد؛ یعنی آنچه که در این اثنا رخ میدهد گمگشتگی هیجان و احساس است، تا فرد مستأصل از این شود که ریشه اضطرابهایش را بیابد، ریشه تمام آن تعارضات حل نشدهای که هر از گاهی در خلوت و تنهایی به فرد یورش میبرند و او را مرعوب میکنند، برای آنکه بخواهد به چرایی آن نزدیک و نزدیکتر شود. بنابراین در این وادی آنچه که حائز اهمیت است، نادیده نگرفتن اضطرابهاست، یعنی حتی اگر فردی از والایش استفاده میکند، بهرغم مزایای بسیارش، باید با اضطرابهایی که عامل والایش هستند نیز آشنا شود. با این حال یکی از بارزترین والایشهایی که میتواند بخوبی بیانگر آن تعارضات باشد و حتی شاید راه علاجی برای آن، هنر است. در واقع کار هنر رسیدن از اخفا به افشاست، به جا گذاشتن احساس در یک اثر و اعتراف به آنچه که مایه اضطراب و تنش و ناراحتی هنرمند است. از این رو، ژان ژاک روسو در کتاب «اعترافات» نوشت: «احساسات را تنها با تأثیری که برجا میگذارند میتوان بخوبی توصیف کرد.» با این تفاصیل حال میتوان به سؤال ابتدای یادداشت پاسخ داد، به پرترههای پل سزان که امیل زولا پرده از حقیقت مهمی از آثارش بر میداشت. در واقع پدر پل سزان، فردی تندخو، سرد مزاج و خسیس بود، کسی که پل را مجبور کرد تا به جای هنر، به دانشکده حقوق برود. با این حال پس از فارغالتحصیلی سرانجام پل به علاقهاش، هنر و نقاشی روی آورد اما پدرش همچنان بیاهمیت به عملکرد درخشان پسرش -که روزی بدل به یکی از مفاخر نقاشی میشد- بود. به این ترتیب، پل سزان در پرترههایش که خشم خودش را نسبت به پدرش نگاره میکرد، درواقع طغیانش را با هنر گره میزد، تا با امر زیباییشناسانه، راز درونش را افشا کند، تا همانطور که آلبر کامو در یکی از یادداشتهایش نوشت: «در هنر عالیترین سبکها بیان بزرگترین طغیانهاست.» و مکانیسم دفاعی والایش برای پل سزان: پژواک زیبایی از یک طغیان.
روانشناس
امیل زولا نویسنده مشهور فرانسوی در یادداشتهای اولیهاش خط مشی فکریاش را اینگونه شرح داد: «تأثیر محیط پر تب و تاب مدرن بر جاهطلبیهای عجولانه شخصیتها. محیط واقعی - محل و مکان در جامعه - طبقه شخصیت را تعیین میکند. کارگر، هنرمند، بورژوا: خودم و عموهایم، پل و پدرش.» مقصود او از پل، رفیق دیرینه نامدارش پل سزان بود، یکی از تأثیرگذارترین نقاشهای عصر مدرن در قرن بیستم که پرترههایش به باور بسیاری از منتقدان احتمالاً نشان از خشم وی نسبت به پدرش است. اما چگونه خشم او نسبت به پدرش با آثار هنری جلوه میکند؟ این سؤالی است که در این یادداشت به چرایی آن پاسخ داده خواهد شد. بنابراین در ابتدا برای کالبدشکافی این موضوع باید مکانیسم دفاعی والایش(تصعید) را توصیف کرد. مانند دیگر مکانیسمهای دفاعی این مکانیسم نیز هدفش کاهش اضطراب بهصورت ناخودآگاه است، با این تفاوت که بهصورت مستقیم میتواند نتیجه مطلوبی هم برای فرد و هم برای جامعه داشته باشد. از اینرو والایش بهعنوان مکانیسم دفاعی تعریف میشود که شامل هدایت تمایلات ناخواسته یا غیر قابل قبول در جامعه، به یک خروجی سازنده و قابل قبول است. به تعبیری دیگر، فرد با استفاده از والایش بهصورت ناخودآگاه از ایگو(خود) برابر اضطرابها و پریشانیهای درونش محافظت میکند. به طور مثال مرد جوانی که توسط دختر مورد علاقهاش طرد شده، تصمیم میگیرد که با قدرت بیشتری به ادامه تحصیل بپردازد یا نوجوانی که هیجانات فرو خوردهای دارد، تصمیم میگیرد در باشگاههای ورزشی یا کلاسهای هنری ثبتنام کند. از اینرو با نگریستن از عینک این مکانیسم، شاید بتوان یکی از ادله تلاش و پشتکار فراوان عدهای از افراد موفق جامعه را که مایه فخر و تحسین و مباهات دیگران هستند پیدا کرد. گویا، این مکانیسم راهی برای گریز از همان هیجان خشم و تنشهای نهفته درونشان است، همانهایی که در اوقات فراغت و بیکاری شاید عاملی برای تراوشات فکری آزاردهندهشان باشد. اگرچه همانطور که گفته شد والایش نتیجه مطلوبی برای فرد و جامعهاش خواهد داشت، اما اگر بدل به مانعی ابدی برای رو به رو شدن با تعارضها و تنشهای درون باشد، میتواند آسیبزا هم باشد؛ یعنی آنچه که در این اثنا رخ میدهد گمگشتگی هیجان و احساس است، تا فرد مستأصل از این شود که ریشه اضطرابهایش را بیابد، ریشه تمام آن تعارضات حل نشدهای که هر از گاهی در خلوت و تنهایی به فرد یورش میبرند و او را مرعوب میکنند، برای آنکه بخواهد به چرایی آن نزدیک و نزدیکتر شود. بنابراین در این وادی آنچه که حائز اهمیت است، نادیده نگرفتن اضطرابهاست، یعنی حتی اگر فردی از والایش استفاده میکند، بهرغم مزایای بسیارش، باید با اضطرابهایی که عامل والایش هستند نیز آشنا شود. با این حال یکی از بارزترین والایشهایی که میتواند بخوبی بیانگر آن تعارضات باشد و حتی شاید راه علاجی برای آن، هنر است. در واقع کار هنر رسیدن از اخفا به افشاست، به جا گذاشتن احساس در یک اثر و اعتراف به آنچه که مایه اضطراب و تنش و ناراحتی هنرمند است. از این رو، ژان ژاک روسو در کتاب «اعترافات» نوشت: «احساسات را تنها با تأثیری که برجا میگذارند میتوان بخوبی توصیف کرد.» با این تفاصیل حال میتوان به سؤال ابتدای یادداشت پاسخ داد، به پرترههای پل سزان که امیل زولا پرده از حقیقت مهمی از آثارش بر میداشت. در واقع پدر پل سزان، فردی تندخو، سرد مزاج و خسیس بود، کسی که پل را مجبور کرد تا به جای هنر، به دانشکده حقوق برود. با این حال پس از فارغالتحصیلی سرانجام پل به علاقهاش، هنر و نقاشی روی آورد اما پدرش همچنان بیاهمیت به عملکرد درخشان پسرش -که روزی بدل به یکی از مفاخر نقاشی میشد- بود. به این ترتیب، پل سزان در پرترههایش که خشم خودش را نسبت به پدرش نگاره میکرد، درواقع طغیانش را با هنر گره میزد، تا با امر زیباییشناسانه، راز درونش را افشا کند، تا همانطور که آلبر کامو در یکی از یادداشتهایش نوشت: «در هنر عالیترین سبکها بیان بزرگترین طغیانهاست.» و مکانیسم دفاعی والایش برای پل سزان: پژواک زیبایی از یک طغیان.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه