تأملی بر رمان«احضاریه» نوشته علی مؤذنی

دعوت دل‌انگیز به سفر کربلا




علی‌الله  سلیمی
نویسنده و منتقد ادبی
فرهنگ عاشورا و نقش تأثیرگذار آن در زندگی روزمره مردم کشورمان را نمی‌توان نادیده گرفت. آیین‌های برگرفته از این فرهنگ معنوی عمیق و ریشه‎دار از یک طرف نشان دهنده ارتباط معنوی قوی بین گروه‌های مختلف اجتماعی و باورهای دینی است و از سوی دیگر، تأثیرگذاری مثبت آن در روابط اجتماعی را نشان می‌دهد که در لایه‌های مختلف اجتماع نفوذ کرده است. بازتابی از این فرهنگ غنی و عاشورایی در زندگی مردم را می‌توان در آثار ادبی خلق شده در سال‌های اخیر دید. مجموعه آثاری که با عنوان «ادبیات آیینی» شناخته می‌شود و شاخه‌های ادبی متعددی را دربرمی‌گیرد. در این میان، ادبیات آیینی در بخش داستان، طی سال‌های اخیر رشد و بالندگی ملموسی داشته و دارد که بخش قابل توجهی از آن مدیون نویسندگان پیشکسوت در این عرصه است. از جمله، علی مؤذنی، داستان نویس معاصر که کارنامه نسبتاً پرباری در حوزه ادبیات آیینی دارد. رمان اخیر این نویسنده با عنوان«احضاریه» درباره آیین عاشورایی پیاده روی اربعین و با محوریت بازخوانی زندگی حضرت زینب(س) است. راوی رمان مؤذنی، روزنامه نگاری به نام مسعود محبی، یادداشت نویس مطبوعات است که با تشویق‌های یکی از دوستانش برای سفر زیارتی مشهد مواجه و همواره آن را به تعویق می‌اندازد. او معتقد است افراد باید برای چنین سفرهای معنوی طلبیده شوند و او هنوز این حس را ندارد. «از بچگی وقتی می‌شنیدم که می‌گفتند فلانی را امام طلبیده، تصورم این بود که طرف می‌رود مشهد تا امام مشکل حادی از او را حل کند که معمولاً یا مریضی بود یا بی‌پولی یا بیکاری. بعضی هم بودند البته که قصد سفر می‌کردند به مشهد فقط برای اینکه امام را زیارت کنند و حال خوبی هم داشتند و حالشان هم بعد از برگشتن بهتر می‌شد. من این را از بشاشیت چهره‌شان تشخیص می‌دادم و از عطر گل محمدی که انگار از حال و هوای حرم با خود آورده بودند و از دعایی که بدرقه راه ما می‌کردند که ان‌شاءالله امام شما را هم بطلبد. پاسخ مادرم همیشه با آهی همراه بود:«ان‌شاءالله» (ص 6)
در ادامه، موضوع پیاده روی اربعین پیش می‌آید که این بار پای خواهر مسعود، عارفه هم به میان کشیده می‌شود. او به خاطر ناامنی‌های کشور عراق با حضور برادرش در پیاده روی اربعین مخالفت می‌کند اما با دیدن یک خواب که مرتبط با حضرت زینب(س) است، نظرش تغییر می‌کند و از برادرش می‌خواهد در مراسم
پیاده روی اربعین شرکت کند. عارفه همزمان علاقه‌مند می‌شود درباره زندگی و شخصیت حضرت زینب(س) بیشتر بداند و شروع به تحقیق و مطالعه در این زمینه می‌کند. بخشی از یافته‌های او در قالب یادداشت‌های برادرش منتشر و به این وسیله دانسته‌های او در زمینه زندگی و شخصیت حضرت زینب(س) بیشتر می‌شود. شیوه نوشتاری نویسنده به‌گونه‌ای است که با این مقدمه نسبتاً طولانی که حوادث آن در زمان حال و پیرامون زندگی شخصیت‌های مسعود و عارفه می‌گذرد، به سراغ روایت مستقیم تاریخی درباره زندگی حضرت زینب(س) می‌رود و فصل دوم، از ابتدا تا انتها به این موضوع اختصاص یافته و به نوعی روایت مستقیم از تاریخ است.
زینب پرسید:«اول خندیدی بعد گریه کردی، مادر! برای ما سؤال است که چرا در آن موقعیت بیشتر از آنکه گریه کنی، خندیدی؟»
فاطمه با لب‌های سفید لبخند زد و گفت:«چون خبر دوم، تلخی خبر اول را گرفت. کامم شیرین شد؛ خوشا آنان که از این دنیا زود می‌روند.»
حسن پرسید:«پس ما چه؟»
فاطمه گفت:«هزار سال هم که عمر کنی، چشم برهم‌زدنی بیش نیست، حسن جان!»
حسین پنجه پای مادر را گرفت و گفت:«قسم‌ات بدهم که بمانی؟»
مادر سر تکان داد که نه، گفت:«زینب جان، خوب از این دو برادرت مواظبت کن!»
و چشمانش را بست.» (ص 67)
در این فصل از رمان، نثر، لحن و زبان داستان به کمک روایت تاریخی آمده و در بازسازی یک روایت تاریخی در قالب بخشی از یک داستان امروزی نسبتاً موفق عمل کرده است. هرچند این زبان روایی با زبان به کار گرفته شده در فصل‌های دیگر اثر در تضاد است و نوعی دوگانگی در زبان این رمان ایجاد کرده است. نویسنده برای فصل دوم زبانی را انتخاب کرده که در بسیاری موارد زبان بسیار سنگین و ثقیل و مربوط به قرن‌‌های اولیه تاریخ اسلام است؛ در حالی که در فصل‌های دیگر که به زمان حال مربوط است، زبان تقریباً ساده و گزارش‌گونه‌ای به کار گرفته شده که البته با حال و هوای آن فصل همخوانی لازم را دارد. متن داستان مؤذنی بیشتر مکالمه است تا دیالوگ و این نکته را نباید فراموش کرد که داستان به هر دو عناصر داستانی؛ دیالوگ و مکالمه به اندازه لازم نیاز دارد، در حالی که در رمان«احضاریه» این قاعده در بخش‌های زیادی از اثر به هم خورده است. دیالوگ تعریف و ویژگی‌های خاص خود را دارد. بیشترین قسمت‌های کتاب اخیر مؤذنی را مکالمه تشکیل می‌دهد و سه ویژگی دیالوگ که به مخاطب اطلاعات بدهد، شخصیت را معرفی کند و لحن او را نشان دهد، کمتر دیده می‌شود. لحن شخصیت‌های مسعود، عارفه، حاج ناصر و حتی امام حسین(ع) در این رمان، به هم نزدیک است. وقتی نویسنده درباره تاریخ و چیزی که قبلاً اتفاق افتاده حرف می‌زند و این فرم را انتخاب کرده، دو جریان را موازی پیش می‌برد. ساده‌سازی بیش از حد مکالمه هم از دیگر ویژگی‌های این اثر است.
... پیرمرد گفت:«اگر برگشتی و دیدی که خوابم، بیدارم نکن. خلقم به هم می‌ریزد.»
علی خندید و گفت:«خوش باشی!»
و زینب را با یک دست بلند کرد، آرام و در هوا چرخاند و بر دوش گذاشت و زیر نگاه پیرمرد که جذب قدرت بازوی علی شده بود، راه افتاد. دورتر که شدند، علی خندان گفت:«بنده خدا!»
زینب گفت:«چقدر بد اخلاق بود!»
لحنش بیشتر شوخ بود تا گله مندانه، اما علی همین را هم برنتافت. پرهیزدهنده گفت:«غیبت؟»
زینب گفت:«نبود؟»
علی گفت:«اخلاق او را به بدی یاد کردی و این غیبت است. باید می‌گفتی چرا عصبانی بود.»
زینب گفت:«استغفرالله ربی و اتوب الیه!»
علی گفت:«آفرین دخترم.» (ص 89 و 90)
ظرفیت روایی دیگری که در این داستان از آن بهره گرفته شده، استعاره سفر و داستان است که در ادبیات داستانی تکنیک تأثیرگذاری محسوب می‌شود. به این دلیل که خواننده با یک داستان خسته نمی‌شود. در کنار داستان اصلی مؤذنی که مربوط به مسعود و عارفه و کربلاست، ماجرای حضرت زینب(س) و عاشورا هم مطرح می‌شود. این پیوند روایی به داستان گره و جذابیت می‌دهد. برای همین، ایده‌ها و تکنیک و موضوع کتاب خوب انتخاب شده، اما در پردازش موضوعات، مشکلاتی دیده می‌شود که باعث شده کیفیت کار از نقطه ایده آل فاصله بگیرد. در فصل سوم رمان که باز هم به حوادث زندگی شخصیت‌های مسعود و عارفه پرداخته می‌شود، این دو شخصیت هر کدام بخشی از نیازهای روایی داستان را به دوش می‌گیرند و به نوعی مکمل هم در شکل‌گیری ساختمان اصلی داستان هستند. یکی از آنها، (مسعود) در سفر
پیاده روی اربعین است و دیگری(عارفه) در حال تحقیق درباره زندگی و شخصیت حضرت زینب(س) است. اتفاق قابل توجهی که در این فصل می‌افتد، جا‌به‌جایی شخصیت‌ها در یک فضای ذهنی و معنوی است. به گونه‌ای که مسعود همواره احساس می‌کند این خواهرش عارفه است که به‌جای او پا در این سفر معنوی گذاشته است، چرا که عارفه عاشق این سفر بوده و حس طلبیده شدن را با همه وجودش درک کرده اما مسعود هنوز احساس می‌کند طلبیده نشده و به‌خاطر دل خواهرش پا در این سفر گذاشته است. « عارفه اتاقش اصلاً پنجره ندارد . مثل قبر، چهار متر هم نیست. توی چهار متر دو تا تخت گذاشته‌اند و یک تشک هم وسط پهن کرده‌اند برای نفر سوم. جا نیست؛ ازدحام. زائر زیاد، یا علی... یعنی برگردم؟ می‌دانم. تو زائر ‌داری که من در میانشان اصلاً به حساب نمی‌آیم. پس چرا متوقع باشم؟ که اتاقم پنجره داشته باشد؟ وسیع باشد و از پس پنجره‌اش نور بتراود؟ این جا چراغ که خاموش می‌شود، تاریکی در جثه یک خرس وحشی خودش را می‌اندازد روی آدم. آن قدر تاریک است که حتی نمی‌توانی بخوابی. برای خوابیدن این همه تاریکی زیاد است. به
هم اتاقم  آهان، راستی، هم اتاقم سعید طلبه است، اهل نجف، البته در ایران زندگی می‌کند. دلش از همین حالا برای دخترش پرکشیده. گفتم:«اجازه می‌دهید چراغ دستشویی را روشن بگذارم؟» خندید و گفت:«بشدت موافقم.»
پس فقط من نیستم که از این خرس گریزانم. پنجه روی او هم کشیده. خوابیدم. واقعا؟ من خوابم؟ سعید خواب است؟ در همان چهارمتری هستیم. دو تخت چسبیده به دیوار. تشکی هم در وسط. نور روی دیوار. پس این چشم‌ها را من دارم با چشمان باز می‌بینم؟ خیره‌اند به من. توهم نیست...» (ص 141 و 142)
فصل چهارم، باز هم روایت مستقیم تاریخی درباره زندگی و شخصیت حضرت زینب(س) است. نویسنده سعی کرده فصل‌های رمان را به شکل یک در میان قرار دهد که ذهن مخاطب به شکل موازی دو روایت مجزا اما مرتبط به هم را دنبال کند؛ روایت‌هایی که یکی در زمان حال است و به زندگی دو شخصیت معاصر، مسعود و عارفه می‌پردازد و یکی در دل تاریخ شیعه قرار دارد و حکایت‌هایی از واقعه کربلا را بیان می‌کند و حضرت زینب(س) قهرمان این بخش از روایت تاریخ است. این همپوشانی روایی اگرچه در بخش‌های مهمی از داستان احضاریه خوش نشسته است اما در همه قسمت‌های رمان به یک اندازه به پیشبرد طرح داستان کمک نمی‌کند. حتی در مواردی از حالت دو بعدی روایی به چندگانگی در روایت می‌رسد که باعث پراکندگی در خرده روایت‌های داستان می‌شود. به بیان دیگر، داستان مؤذنی چند الگوی روایی دارد. یک روایت، ساده و معمولی از زندگی شخصیت‌های امروزی مسعود و عارفه است. روایت دیگر تا حدودی وزین‌تر و نزدیک به ادبیات کهن است که تاریخ زندگی اهل بیت(ع) را بازگو می‌کند. رویکرد دیگری هم در این رمان هست که یادآوری جریان سیال ذهن در داستان‌های مدرن امروزی است. این بخش، فضاهای خیال‌پردازانه و رؤیاهای راوی را پوشش می‌دهد. گونه دیگری از شکل روایی به داستان مؤذنی تحمیل شده که حالت گزارش‌گونه دارد. این قسمت از داستان به‌دلیل اینکه شخصیت مسعود فعالیت‌های ژورنالیستی هم دارد، تا حدودی قابل قبول است اما با بخش‌های دیگر داستان چندان هماهنگ نیست.
فصل پنجم و پایانی رمان باز هم با روایت مستقیم تاریخی شروع می‌شود و در سطرهای پایانی، روایت اثر به زمان حال بر می‌گردد. ترکیب زمان‌ها در این فصل به شکل متفاوتی است. «چشم هایم را مالیدم و خوب نگاه کردم. زهره به موهایش برس می‌کشید. سعید لباس پوشیده آماده رفتن بود. کوله‌اش هم آماده روی تختش بود. هر دو نگاهم می‌کردند. سرم گیج می‌رفت. چشم هایم را بستم. زینب همچنان بود، خیره به من.» (ص 220)
 یکی از ویژگی‌های تأثیرگذار رمان«احضاریه»، انتخاب هوشمندانه دو شخصیت محوری اثر(مسعود و عارفه) با نسبت خانوادگی برادر و خواهر است که به نوعی همسان‌سازی موضوعی با نسبت حضرت امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) به‌عنوان برادر و خواهر را تداعی و یادآوری می‌کند. در رمان احضاریه، دو روایت موازی و مرتبط با یکدیگر در کنار هم بیان می‌شود، یکی در زمان حال و پیرامون زندگی راوی اثر(مسعود) و اطرافیانش و دیگری در دل تاریخ و درباره زندگی و شخصیت حضرت زینب(س) که در راستای نیاز شخصیت‌های بخش اول داستان است. درهم تنیدگی این دو روایت امروزی و تاریخی که از نظر زمانی کاملاً با همدیگر تفاوت دارند، به گونه‌ای است که مخاطب اثر این دو روایت را در مقابل هم نمی‌بیند بلکه آنها را مکمل هم و در راستای همدیگر می‌بیند. نکته دیگری که در داستان احضاریه قابل تأمل است، رویکرد نویسنده بر ایجاد فضای شهودی و مکاشفه در داستان است. از ابتدای داستان شخصیت عارفه مکاشفه‌ای می‌بیند و گره افکنی در داستان را همان مکاشفه انجام می‌دهد. بعد از آن هم یا خواب و رؤیای صادقه می‌بینیم یا شخصیتی مانند حاج ناصری حضور دارد که به نوعی نگاه‌های مکاشفه‌ای دارد. بنابراین، بخش قابل تأملی از متن داستان، در فضای شهود و مکاشفه می‌گذرد. در مجموع، خواننده این اثر در پایان، احساس می‌کند علاوه بر مطالعه یک داستان با شرایط امروز جامعه با موضوع پیاده روی اربعین، یک روایت تاریخی درباره زندگی و شخصیت حضرت زینب(س) را هم به قلم یکی نویسندگان نام‌آشنا در حوزه ادبیات آیینی خوانده و این از ویژگی‌های اصلی رمان«احضاریه» است که در یادها می‌ماند.
رمان«احضاریه» نوشته علی مؤذنی در 224 صفحه از سوی انتشارات اسم در تهران چاپ و منتشر شده است.

آشنایی با علی مؤذنی و آثارش

علی مؤذنی متولد سال ۱۳۳۷ در تهران است. لیسانس ادبیات نمایشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دارد و از جمله نویسندگانی است که کار نوشتن را به شکل حرفه‌ای دنبال می‌کند. او در عرصه‌های داستان کوتاه، رمان، داستان بلند، نمایشنامه و فیلمنامه آثار متعددی نوشته و منتشر کرده است. از مجموعه داستان  کوتاه این نویسنده می‌توان به «کلاهی از گیسوی من»، «دلاویز‌تر از سبز»، «حضور»، «قاصدک» و «شعربه انتظار تو» اشاره کرد. در زمینه داستان بلند هم آثاری چون «کشتی به روایت طوفان»، «دوستی»، «سِفر ششم»، «بشارت» به قلم مؤذنی خلق شده است. علی مؤذنی همچنین رمان‌های «نوشدارو»، «نه آبی نه خاکی»، «ملاقات در شب آفتابی»، «ظهور»، «ارتباط ایرانی»، «مأمور»، «خوش نشین»، «دوازدهم» و «آپارتمان روباز»، را در کارنامه کاری خود دارد. این نویسنده در زمینه‌های نمایشنامه‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی هم فعالیت دارد که تعدادی از آثارش در این دو حوزه تا به حال در قالب کتاب منتشر شده است. از جمله در بخش نمایشنامه نویسی، کتاب های«کیسه بکس»، «هاقیل»، «دریایی»، «مفرد مذکر غایب» و «خورشید از سمت غروب» و در بخش فیلمنامه‌نویسی هم کتاب های«مسیحایی»، سریال «شب چراغ» (پنج جلد) و «ملیکا» منتشر شده است. در بخش فیلمسازی هم تله
فیلم های«انتقام»، «هفتاد و سومین تن»، «تفتیش»، «آپارتمان»، «یک پله پایین‌تر» و «یک گوشه پاک و پر نور» توسط علی مؤذنی ساخته شده است. اغلب آثار وی با اقبال منتقدان و مخاطبان روبه‌رو شده و جوایزی را هم کسب کرده‌ است.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7428/14/552510/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها